تهاجم فرهنگی، که تا حدودی ناشی از ضعفهای فرهنگی جامعه مسلمانان است، از جمله مهلکترین خطرهایی است که از سوی دشمنان، جامعه اسلامی را تهدید میکند. به تعبیر مقام معظم رهبری، در تهاجم فرهنگی، دشمنان، ایمان مردم را هدف قرار دادهاند.(82) این سخنی جدی است و بر زبان کارشناسی جاری شده که اینگونه مسائل را بهتر از هر کسی درک میکند. در چنین شرایطی نمیتوان تنها به وظایفی فردی همچون نماز و تعلم بسنده کرد و از این امور کناره گرفت. دولت نیز نمیتواند از این وظیفه، شانه خالی کند. جناحهای مختلف نیز نباید تنها در پی درگیری میان خود باشند، و هرچه رهبر مسلمانان فریاد بزند که به فکر تهاجم فرهنگی باشید و چارهای برای اسلامی کردن دانشگاهها بیندیشید، کسی توجه نکند.
اگرچه دولت، اسلامی است و ولی فقیه در رأس نظام قرار دارد،
( صفحه 143 )
ممکن است کسانی که باید مجری فرمانهای او باشند، در انجام وظیفه کوتاهی کنند. آیا در این زمان، میتوان دست روی دست گذاشت و سکوت کرد، تا مبادا این کار خشونت نامیده شود؟ آیا میتوان تساهل و تسامح پیشه ساخت، درحالیکه مقام معظم رهبری پیوسته سخن از شبیخون فرهنگی به میان میآورند؟(83) آیا در وضعیتی که دشمن، ایمان جوانان را آماج حملههای پیدرپی قرار داده است، باز هم نباید احساس وظیفه کرد!؟ اگر شخصی در خانه خود و در بستری گرم و آرام خوابیده باشد، و ناگهان صدای گوشخراشی فریاد بزند که سیل آمده است! فرار کنید! ممکن است بیدار شود و خوابآلوده بگوید: این موقع شب چه کسی فریاد میزند؟! و دوباره بخوابد. اما زمانی که کاملاً از خواب بیدار شد و چند بار این فریاد را شنید، مسئله را جدی میگیرد، و بعدها از آن کسی که فریاد میزد، به سبب نجات او و خانوادهاش تشکر میکند، یا اگر در محلی آتشسوزی شده باشد و کسی فریاد بزند: آتش! آتش! و مردم را نیمهشب از خواب بیدار کند، فرد پس از اینکه متوجه خطر شد، میفهمد که آن شخص چه خدمت بزرگی کرده است، و هیچگاه به او اعتراض نمیکند. امور مادی اینگونه است و اگر کسی مردم را متوجه خطر زلزله، سیل، آتش و بمباران کند، آنان فایده آن را میفهمند و از او تشکر میکنند. اما امور معنوی اینگونه نیست و اهمیت آنها بهآسانی درک نمیشود، و همه مردم از شخص خیرخواه و دلسوزی که هشدار میدهد، استقبال نمیکنند و شاید او را خشونت طلب بخوانند و به
( صفحه 144 )
آرامش دعوت کنند. اگر هنگام خطر، و به ویژه خطرهای معنوی که مردم حساسیت چندانی درباره آنها ندارند، آرام سخن بگویند، کسی بیدار نمیشود؛ زیرا طبیعت بشر بیشتر با امور حسی انس دارد و آنچه فراتر از حسیات او باشد، زود باور نمیکند.
اگر به ما بگویند که اموال ما را میبرند، بهسرعت میفهمیم. ولی اگر بگویند دینمان را به تاراج میبرند، باور نمیکنیم و به نماز خواندن و روزه گرفتنمان دل خوش میداریم، و درک نمیکنیم که چگونه دین ما را میبرند. درحالیکه اگر توجه کنیم میبینیم ایمان سال گذشته ما با ایمان امسال تفاوت دارد. سال گذشته به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) یقین داشتیم، اما امسال شک میکنیم. برای نمونه، امسال گاهی ممکن است به ذهن ما خطور کند که شاید آنچه عالمان دین میگویند، صحیح نباشد؛ زیرا کسانی سخنانی متناقض با سخنان روحانیان میگویند که در دانشگاههای لندن درس خواندهاند و شاید بهتر از این روحانیان مسائل را بفهمند. دین انسان اینگونه بهتدریج رنگ میبازد، و او وقتی به خود میآید که دیگر از دینش چیزی باقی نمانده است. اما کسی که بیدار و هوشمند است، از دور حضور دشمن را درک میکند و میتواند هدف و حرکات او را ارزیابی کند و میتواند حدس بزند که اکنون به چه کاری مشغول است. اینگونه متوجه کردن جامعه به خطر دشمن، گونهای نهی از منکر است. خطرهای بزرگی ایمان جامعه را تهدید میکند که اگر به آنها توجه نشود، ضررشان دامانِ همه مردم را میگیرد؛ زیرا اگر جوانان بیایمان شوند، مفاسد اخلاقی، از جمله اعتیاد، ایدز، جنایت و قاچاق جامعه را فرا خواهد گرفت.
( صفحه 145 )
خداوند متعالی درباره نتایج انحطاط فرهنگی جوامع میفرماید: لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیه الدُّنْیا وَلَعَذابُ الآْخِرَه أَشَقُّ؛(84) «آنان در زندگانی دنیا عذابی دارند و عذاب اخروی سخت و سنگینتر است». عذاب دنیوی همان متلاشی شدن خانوادهها، اختلافات بیشمار زنها با شوهرها، سوء تربیت فرزندان، شیوع عادات زشت، اعتیاد به مواد مخدر و... است.
برای آنکه جامعه دچار چنین پیامدهایی نشود، باید از آغاز در قبال مسائل فرهنگی حساسیت به خرج داد و حل تمام مشکلات را به رفع مشکلات اقتصادی موکول نکرد. ازاینروی، کسانی که گمان میکنند معضلات اجتماعی با رفع مشکلات اقتصادی برطرف میشود، سخت در اشتباهاند؛ چراکه هرگز فقر منشأ اینگونه مفاسد نیست. البته گاه فقر و نابسامانی اقتصادی به اینگونه انحرافات کمک میکند، ولی نمیتواند علت تامه باشد. بهرغم اینکه حل مشکلات اقتصادی، وظیفه دولت اسلامی است، یگانه وظیفه دولت اسلامی بهشمار نمیرود. نخستین و مهمترین وظیفه دولت، حفظ دین، حفظ اخلاق، حفظ معنویات و حفظ ارزشهای معنوی است. بعد از آن، نوبت به مسائل دیگر میرسد. البته منظور از تقدم، اهمیت است و بهاصطلاح تقدم رتبی است نه زمانی.
بنابراین در مقابله با تهاجم فرهنگی، بخشی از مسئولیت بر عهده مسئولان اجرایی کشور است؛ اما بخش عظیمتر آن بر عهده مردم است. مردم باید در صحنههای مختلف از خود حساسیت نشان دهند و تنفر خود را از فساد فرهنگی در قالب ایراد سخنرانی، تدوین مقالات، نوشتن
( صفحه 146 )
طومار و... ابراز کنند. اگر این مخالفتها با فساد فرهنگی در کشور استمرار یابد، مسئولان دولتی هم به تنگ خواهند آمد و ناچار خواهند شد که به این مخالفتها توجه کنند. باید با تلاش مستمر دراینزمینه، شرایط فرهنگی مناسب برای مقابله با تهاجم فرهنگی را مهیا سازیم و با تذکار پی در پی، هم معصیتکاران را در فشار قرار دهیم تا در جامعه اسلامی از ارتکاب معصیت شرمنده گردند و هم افکار عمومی را به سمت و سویی سوق دهیم که اگر مسئولان دولتی هم بخواهند دراینزمینه مقاومت کنند، خود را در جهت مخالف مسیر مردم احساس کنند و به مقابله با تهاجم فرهنگی تن دردهند. مقام معظم رهبری تأکید دارند: «امر به معروف و نهی از منکر حوزههای گوناگونی دارد که باز مهمترینش حوزه مسئولان است؛ یعنی شما باید ما را به معروف امر و از منکر نهی کنید. مردم باید از مسئولان کار خوب را بخواهند؛ این مهمترین حوزه است».(85)
گفتنی است نفوذ فرهنگ غربی در جامعه در صحنههای مختلف خود را نشان میدهد. این نفوذ میتواند اعتقادات و اخلاقیات و نیز کلیه رفتارهای فردی و اجتماعی، اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را دربر گیرد. بنابراین اگر کسانی شاهد نفوذ چنین فرهنگی بودند، باید پیش از هر امر به معروف و نهی از منکر دیگری، جلوی نفوذ آن را بگیرند. تهاجم فرهنگی، بالاترین معضل و منکر و ریشه تمام منکرات است. برای نمونه، یک دیدگاه این است که باید جلوی شیوع مواد مخدر در
( صفحه 147 )
جامعه را گرفت؛ اما دید عمیقتر این است که باید جلوی شیوع فرهنگی را در جامعه گرفت که استفاده از مواد مخدر را خوب جلوه میدهد. بدیهی است که دومی، منطقیتر است.
روشن است که وقتی یک بلای عمومی فرهنگی در جامعه پدید آید و همه اقشار جامعه را تحت تأثیر قرار دهد، راهی باز خواهد شد که همه افراد آلوده گردند. در این صورت، حرکتهای آرام و رفرمیستی و ارشاد و موعظه در امر به معروف و نهی از منکر پاسخگو نیست؛ بلکه باید یک حرکت قاطع، فوری، جدی و شدید انجام داد تا جلو نفوذ بیشتر آن را بگیرد.
پس، قضیه تهاجم فرهنگی را با تعارف، لبخند و خواهش نمیتوان حل کرد. چنین کاری مثل این است که کسی مبتلا به بیماری وبا باشد و ما از او خواهش کنیم که مواظب باشید بیماری شما به دیگران سرایت نکند. این با خواهش و تمنا درست نمیشود، بلکه باید بیمار قرنطینه شود. در امر به معروف و نهی از منکر نیز حرکتهای آرام و اصلاحگرانه تا یک مرزی میتواند مفید باشد، و نصحیت، ارشاد، موعظه، خواهش و تمنا، و مقداری هم اخم و تندی کردن میتواند مؤثر باشد. ولی گاهی کار بدانجا میرسد که دیگر، این برخوردها ثمری ندارد؛ مثل آنجا که انسان با کسی همچون یزید مواجه باشد که به هیچ چیز پایبند نبود، علناً مشروب میخورد، و سگبازی میکرد. در چنین مواردی، بهجای حرکتهای رفرمیستی و اصلاحگرانه، باید حرکتی قاطع انجام داد و جلو معصیت را گرفت. ازاینروی بود سیدالشهدا(علیه السلام)
( صفحه 148 )
حدود ده سال با معاویه زندگی کرد و هیچگاه خروج نکرد، بلکه امر به معروف و نهی از منکر را در قالب تبلیغ، سخنرانی، موعظه و تذکار پی گرفت؛ اما در شش ماه آخر عمر شریف خود، که مقارن با به حکومت رسیدن یزید بود، برای احیای امر به معروف و نهی از منکر خروج کرد تا به شهادت رسید.
متأسفانه فرهنگ غربی در جامعه ما نفوذ کرده است و روز به روز هم شیوع بیشتری مییابد. در چنین وضعیتی وظیفه ما تنها این نیست که به دیگری گوشزد کنیم دروغ نگوید یا به کسی بگوییم پوشش خود را مناسب گرداند. چنین عملی به این میماند که کسی مبتلا به سرطان گردیده باشد و پزشک به فکر معالجه ریزش موی ابروی او برآید! اگر سرطان چنین شخصی را هلاک کند، دیگر معالجه ریزش موی ابروی او چه ثمری دارد؟! منکر اصلی و ریشهای آن است که اصل اعتقاد، باورها و ارزشهای ما را زیر سؤال میبرد و نهتنها زیر سؤال میبرد، بلکه آن را نفی هم میکند. با وجود چنین تهدیداتی، تذکر به مسائل فردی، صدها مرتبه، متأخر است. در مواردی، میلیونها دلار، که بعضاً از بودجه همین مردم مستضعف و پابرهنه برداشت میشد، صرف تأسیس و کمک به نشریاتی میشد که اصل اعتقادات اسلامی را زیر سؤال میبردند.
بلای اصلی جامعه ما این است که افزون بر اینکه عموم مردم نمیتوانند اینگونه مسائل را ریشهیابی کرده، اقدامی انجام دهند، آن کسانی هم که متخصص امر هستند، به جزئیات سرگرماند و به ریشه یابی این مسائل نمیپردازند. بالاترین منکری که باید آن را مهم بدانیم و برای
( صفحه 149 )
مبارزه با آن آماده شویم، ترویج فرهنگ غربی به اسم آزادی و نفوذ آن به جامعه اسلامی است. وظیفه ایجاب میکند که آن عناصری از فرهنگ الحادی غرب، را که آرامآرام در فرهنگ ما نفوذ میکند، بشناسیم و از نفوذ بیشتر آن جلوگیری کنیم.