هرگاه در جامعهای بیماری خاصی شیوع یابد، در درجه اول ارگانهای دولتی که مسئول حفظ بهداشت جامعه هستند، میتوانند به دو اقدام دست زنند. اولین کاری که میتوان انجام داد این است که برای پیشگیری از ابتلای مردم به این بیماری، آنان را واکسینه کنند. این
( صفحه 82 )
وظیفه اولیه دستگاه بهداشتی کشور است که نگذارد جامعه، به یک بیماری واگیردار مبتلا شود. کار بعدی این است که مبتلایان، تحت معالجه قرار گیرند.
اگر ما در برابر امور معنوی هم احساس مسئولیت کنیم باید دو کار را انجام دهیم: نخست باید برای پیشگیری بکوشیم و اجازه ندهیم جامعه مبتلا به فساد اخلاقی شود؛ پس از آن نیز باید بکوشیم مبتلایان به فساد را، معالجه کنیم. معالجه هم انواع مختلفی دارد: برخی بیماریها ممکن است با خوراندن یک دارو یا حتی یک رژیم غذایی مناسب معالجه شود، اما برخی بیماریها نه با چنین دارویی و نه با رژیم غذایی قابل معالجه است. در این صورت، گاهی باید یک جراحی صورت پذیرد یا حتی عضو فاسد قطع گردد تا مرض به دیگر اندامها سرایت نکند. در امور معنوی نیز چنین است؛ مردم و حکومت در مسائل معنوی وظیفهای جز پیشگیری دارند، و آن معالجه مبتلایان است که ممکن است به اشکال مختلف صورت پذیرد: نخستین راه معالجه نصیحت کردن است. اگر کسی دچار بیماری شود و نزد پزشک رود و پزشک تشخیص دهد که او مرض قند دارد، به او توصیه میکند که کمی از خوردن مواد قندی پرهیز کند تا نیازمند دارو نباشد. اگر بیمار به حرف آن پزشک عمل کند، با پرهیز غذایی معالجه میشود. در اینجا پزشک فقط میتواند بیمار را نصیحت کند؛ اما اگر بیمار به نصیحت عمل نکرد، به او داروی انسولین میدهد. اما اگر بیماری خیلی شدید شد، ممکن است بگوید فلان اندام را باید قطع کنی.
( صفحه 83 )
در مراتب امر به معروف و نهی از منکر نیز همین مراحل وجود دارد. مراتبی برای امر به معروف و نهی از منکر شمرده شده است که در صورت انجام پذیرفتن در یک مرتبه، نمیتوان به سراغ مرتبه بعدی آن رفت. در برخی روایات، از جمله بخشی از فرمایش امام محمد باقر(علیه السلام)، که پیش از این نیز ذکر گردید، به این مراتب اشاره شده است. در این روایت تصریح شده است: فَأَنکروا بِقُلوبِکم والفِظُوا بِاَلْسِنَتِکمْ وصُکوا بها جِباهَهُم ولا تخافوا فی اللّهِ لَومَه لائمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وإلی الحَقِّ رجعوا فلا سبیل عَلَیْهِم إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هنالک فَجاهِدُوهُم باَبْدانِکمْ وأَبْغِضُوهُم بِقلوبِکم غیرَ طالبین سُلطانا ولا باغینَ مالاً ولا مُریدینَ بالظُّلم ظَفَرا حتی یَفیئُوا اِلی امر اللّه ویَمْضُوا عَلی طاعَتِهِ؛(49) «با قلب خود انکار کنید و با زبانتان با آنان سخن گویید و به پیشانی آنها بزنید و از ملامت ملامتگران نهراسید؛ اگر بهسوی حق برگشتند و از گناهان خود توبه کردند، دیگر سرزنش آنان سزاوار نیست. همانا اشکالْ متوجه کسانی است که به مردم ستم روا میدارند و در روی زمین به ناحق سرکشی میکنند. در اینجا با آنان جهاد کنید، آنان را از عمق دل، دشمن بدارید و در این امر، نه در پی کسب قدرت و نه درصدد کسب مال باشید، و نه بخواهید از روی سرکشی بر دیگران پیروز شوید تا سر به فرمان خدا بگذارند، و بر اساس طاعت الهی سلوک کنند».
( صفحه 84 )
بر این اساس، مراتب امر به معروف و نهی از منکر، به ترتیب، عبارتاند از:
. 1احساس قلبی
نخستین مرتبه نهی از منکر، انکار به قلب است؛ یعنی زمانی که انسان گناه و انحرافی را در جامعه میبیند، در دل خودْ آن را تقبیح، و احساس ناراحتی کند. در روایتی امام صادق(علیه السلام) فرمود: حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَی مُنْکراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکارَهُ؛(50) «برای عزت مؤمن همین کافی است که آنگاه که منکری را مشاهده نماید، خداوند میداند که او در قلب خویش آن را انکار میکند».
. 2اظهار ناراحتی
در مرتبه بعد انسان باید ناراحتی خود را در چهره ظاهر کند. وقتی انسان در جامعه با کار زشتی روبهرو میشود و گناهی را میبیند، باید افزون بر انکار درونی، ناراحتی و اشمئزاز خود را با اخم و درهم کشیدن چهره اظهار کند.
در کتاب تهذیب شیخطوسی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که به نقل از جد خود، امیر مؤمنان(علیه السلام)، فرمود: أَدْنَی الْإِنْکارِ أَنْ یُلْقَی أَهْلُ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَهِرَّه؛(51) «کمترین اقدام در مواجهه با منکر، برخورد سرد و عبوس با اهل آن است».
( صفحه 85 )
در حدیثی دیگر امام صادق(علیه السلام) فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بَعَثَ مَلَکیْنِ إِلَی أَهْلِ مَدِینَه لِیَقْلِبَاهَا عَلَی أَهْلِهَا، فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَی الْمَدِینَه وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَیَتَضَرَّعُ فَقَالَ أَحَدُ الْمَلَکیْنِ لِصَاحِبِهِ: أَمَا تَرَی هَذَا الدَّاعِیَ؟ فَقَالَ: قَدْ رَأَیْتُهُ وَلَکنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَ بِهِ رَبِّی. فَقَالَ: لَا وَلَکنْ لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّی أُرَاجِعَ رَبِّی فَعَادَ إِلَی اللَّهِ تَبَارَک وَتَعَالَی، فَقَالَ: یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَی الْمَدِینَه فَوَجَدْتُ عَبْدَک فُلَاناً یَدْعُوک وَیَتَضَرَّعُ إِلَیْک، فَقَالَ: امْضِ بِمَا أَمَرْتُک بِهِ فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لِی قَطُّ؛(52) «خداوند متعالی دو فرشته را مأمور کرد تا شهری را زیرورو کنند. وقتی به آن شهر رسیدند، مردی را [در آن شهر] یافتند که دعا میکرد و به درگاه خداوند با ناله و زاری میگریست. یکی از دو فرشته به دیگری گفت: این مرد را میبینی؟ رفیقش پاسخ داد: آری، ولی تو [به او کاری نداشته باش و] آنچه خدا دستور داده، انجام بده. فرشته اولی گفت: من کاری انجام نمیدهم، مگر اینکه نزد پروردگارم بازگردم. پس بلافاصله نزد خداوند تبارک و تعالی برگشت و عرض کرد: بارخدایا، من به آن شهر رفتم؛ ولی فلان بندهات را در حال دعا و تضرّع به درگاه تو دیدم. خداوند فرمود: آنچه به تو دستور دادهام، انجام بده؛ زیرا او مردی است که هیچگاه رنگ صورتش به سبب خشم و غضب به خاطر من تغییر نکرده است». بنابراین همانگونه که عذاب خدا مردمان گستاخ و متجاهر به فسق را که از کرده خود پشیمان نمیشوند، دربر میگیرد، کسانی را نیز که اهل نهی از منکر نیستند و معصیتِ
( صفحه 86 )
گناهکاران هیچ تغییری در رفتار آنان پدید نمیآورد، شامل میشود؛ اگرچه خودشان اهل عبادت بوده، از گناه بپرهیزند.
حاصل آنکه، اگر در مقام امر به معروف و نهی از منکر کاری از کسی برنمیآید، دستکم لازم است که در برابر گنهکار چهره خود را عبوس کند و ناراحتی خود را از انجام معصیت نشان دهد. این تکلیفِ حداقلی، از هیچکس برداشته نیست. البته ممکن است کسی برای تأثیرگذاری بهتر، روش مهربانانهای نیز در مقابل شخص گنهکار در پیش گیرد تا زمینه راهنمایی و موعظه او فراهم شود. این مطلب، منافاتی با مطلب فوق ندارد؛ چراکه عبوس نمودن چهره و نشان دادن مخالفت خود، در مقابل گستاخانی است که اهل معصیتاند و به معصیت خود مباهات میکنند. در مقابل چنین کسانی نباید کوتاه آمد، بلکه در نخستین قدم باید در برابر آنان چهره در هم کشید.
. 3اظهار به زبان
مرتبه سوم، به زبان آوردن و تذکر دادن است، که خود مراتبی دارد. در مرحله نخست، چنانچه شرایطْ مناسب بود و زمینه های لازم برای تأثیرگذاری وجود داشت، با زبان لیّن و نرم، تذکر بدهد؛ و اگر تذکر با زبان نرم اثر نداشت، در مرحله بعد، باید با لحنی تندتر، از منکر جلوگیری کرد.
در موردی که تجاهر به گناه نباشد باید توجه داشت که در حد امکان، امر به معروف و نهی از منکر در لفّافه بیان گردد؛ بهگونهای که
( صفحه 87 )
طرف مقابل، حتی متوجه نشود که امر یا نهیکننده، در پی برطرف کردن عیب اوست. تردیدی نیست که اگر مؤمنی عیبی در دوست خود ببیند، نمیتواند آرام بنشیند؛ بلکه موظف است با رعایت مراتب، به وظیفه خود عمل کند. ولی نمیتوان برای نشان دادن عیوب کسی، مراتب را نادیده انگاشت. ازاینروی برخی بزرگان اگر در پی بیان عیب کسی برمیآمدند به مناسبتی، آیه یا حدیثی میخواندند یا داستانی را نقل میکردند. گویا با ذکر آیه، حدیث و داستان، با طرف مقابل سخن میگفتند و او را به اشتباه خود میآگاهاندند. بنابراین این شیوه، راهی برای بیان عیب طرف مقابل است، بدون اینکه به روی او آورده باشد. گاهی هم کسانی از طریق کلیگویی میکوشند عیوب افراد را یادآور شوند، بدون اینکه به گونه مستقیم به فرد خاصی اشاره کرده باشند.
اگر هیچیک از شیوههای پیشگفته برای بیان عیوب کسی کارساز نبود، ناگزیر باید بهطور مستقیم برای او بیان کرد که فلان عیب را دارد و باید خود را اصلاح کند. در این صورت هم، همین امرونهی باید بهگونهای باشد که در خلوت صورت پذیرد تا کسی دیگر متوجه این تذکرات نگردد. آری! اگر کار بدانجا کشیده شد که کسی آلوده به گناهی بزرگ شده است و هیچ راهی جز گفتن در حضور دیگران برای بازداشتن او وجود ندارد، و حتی ممکن است کار بدانجا کشیده شود که تا عیوبش پشت سر او بیان نشود، تأثیری نداشته باشد، اگر نهی از منکری جز از راه غیبت کردن میسر نباشد، آن غیبت واجب میشود تا این سخنان به گوش طرف مقابل برسد و از گناهش دست بردارد.
( صفحه 88 )
. 4برخورد فیزیکی
این مرتبه دیگری از امر به معروف و نهی از منکر است که اگر امر به معروف و نهی از منکر بهصورت تذکر و برخورد لفظی اثر نکرد و سخن نرم، ملاطفت و موعظه اثر نبخشید، یا سبب جرئت و گستاخی بیشترِ گناهکار گردید، باید با چنین شخصی با تندی برخورد کرد و با اعتراض شدید مانع عصیان او شد. البته بنابر فرمایش امام باقر(علیه السلام)، چنین برخوردی، اعتراض و ملامت دیگران را در پی دارد؛ حتی ممکن است دوستان فرد نهیکننده، او را به دلیل پرخاشگری سرزنش کنند. اما از ملامتِ ملامتکنندگان نباید ترسید؛ اگرچه ملامتگران از نزدیکترین دوستان آمر یا ناهی باشند؛ زیرا اگر مردم از ترس ملامت و سرزنش دیگران، نهی از منکر را ترک کنند، بلا نازل میشود و تر و خشک با هم میسوزند.
البته در جامعه اسلامی که دولت اسلامی حاکمیت دارد، برخورد فیزیکی باید از طرف مقام رسمی و با مجوز رسمی صورت گیرد؛ یعنی در جایی که بحث اعمال قدرت فیزیکی مطرح میگردد، باید اجازه حکومت و مقامات قضایی باشد. در اینجا این پرسش مطرح میشود که در چه مواردی مردم مجاز به برخورد فیزیکی هستند؟ این پرسش را بدینگونه میتوان پاسخ گفت که اگر در زمانی یا در سرزمینی، دولت اسلامی وجود نداشته باشد، یا دولت اسلامی، ضعیف و ناکارآمد بوده، قدرت برخورد با منکرات را نداشته باشد و مردم احساس کنند که در این سرزمین، اسلام در خطر است، لازم است برای نهی از منکر قیام کنند تا حقیقت اسلام و احکام آن حفظ شود و ارزشهای اسلامی در جامعه احیا گردند.
( صفحه 89 )
. 5جهاد
مراحلی که تاکنون ذکر شد، همه در موارد متعارف امر به معروف و نهی از منکر است؛ اما مراتب دیگری از امر به معروف و نهی از منکر در روایات ذکر شده که بعضی از مراتب جهاد را نیز دربر میگیرد. بر اساس روایت امام باقر(علیه السلام)، پس از امر به معروف و نهی از منکر، یکی از این دو حالت پیش میآید: فرد گناهکار بعد از امر به معروف و نهی از منکر تحت تأثیر قرار میگیرد و از گناه و کارهای ناشایست دست برمیدارد، که در این صورت تکلیف انجام گرفته، باید با مهربانی و عطوفت با او رفتار کرد؛ اما اگر آنان از کارهای ناشایست خود دست برنداشتند، در اینجا باید با آنان مبارزه کرد. در این صورت، وظیفه از سخن گفتن و ملامت و حتی تندی کردن فراتر میرود. چنین افرادی دشمن اسلاماند و با چنین افرادی که گستاخانه و بهطور علنی، احکام اسلام را انکار، و به مقدسات اسلام اهانت میکنند، باید مبارزه کرد و با آنان دشمنی ورزید. در این مقام نباید بُعد محبت و رأفت دین را در نظر گرفت؛ زیرا رأفت اسلام شامل این افراد نمیشود.
در کتابهای فقهی جهاد بر سه قسم تقسیم شده است: جهاد ابتدایی؛ جهاد دفاعی؛ و جهاد با اهل بغی. قسم اول، یعنی جهاد ابتدایی، به دستور امام و برای کنار زدن موانع هدایت از سر راه ولی خدا انجام میشود تا حکومت اسلامی بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش دهد و معارف الهی را به همگان عرضه کند، و بهاینترتیب، راه هدایت باز گردد. ازاینروی خداوند میفرماید: فَقاتِلُوا أَئِمَّه الْکفْرِ؛(53) «با پیشوایان کفر پیکار
( صفحه 90 )
کنید»؛ اما قسم دومِ جهاد، هنگامی صورت میگیرد که به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع برآیند؛ نوع سوم جهاد نیز زمانی مصداق مییابد که بین دو دسته از مسلمانان جنگ درگیرد و راهی برای اصلاح نباشد، مگر اینکه به کمک دستهای که مظلوم واقع شده، بشتابند، یا حاکم اسلامی دستور دهد با کسانی که برضد حکومت اسلامی شوریدهاند، جهاد کنند، که این را، در اصطلاح، جهاد با اهل بغی گویند.
اما قیام و جهاد امام حسین(علیه السلام) که بهمنظور امر به معروف و نهی از منکر شکل گرفت، در کدامیک از این اقسام سهگانه میگنجد؟ با اندکی تأمل به این نتیجه میرسیم که قیام ایشان، در هیچیک از این سه قسم جهاد که در کتابهای فقهی آمده است، قرار نمیگیرد. جهاد ایشان جهاد ابتدایی با کفار نبود. جهاد دفاعی نیز بهشمار نمیآمد؛ زیرا جهاد دفاعی در مقابل کسانی صورت میگیرد که به مسلمانان حمله کردهاند. همچنین قیام امام حسین(علیه السلام) قتال با اهل بغی یعنی کسانی که ضد حکومت اسلامی قیام کردهاند نیز نبود. پس قیام سیدالشهدا(علیه السلام) چه نوع جهادی بود که ایشان برای انجام آن با تمام افراد خاندانش به کربلا رفت و حتی طفل شیرخوارهاش را فدا کرد؟
برای روشن شدن جواب این سؤال باید توجه داشت که «جهاد» اصطلاحات مختلفی دارد. معنای جهاد، ازیکسوی بهقدری وسیع است که حتی جهاد با مال، در راه ترویج اسلام و مبارزه با کفار و جلوگیری از هجوم فرهنگی دشمن را دربر میگیرد؛ چنانکه خداوند متعالی در قرآن میفرماید: وَجاهِدُوا بِأَمْوالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ؛(54)«با مالها و جانهایتان
( صفحه 91 )
در راه خدا پیکار کنید». البته این، نوعی توسعه در مفهوم جهاد است؛ اگرچه معنای لغوی جهاد همه این موارد را دربر میگیرد. جهاد در لغت یعنی کوشش کردن، و ازآنجاکه مجاهدت، مصدر باب مفاعله است به معنای تلاش کردن در مقابل یک دشمن یا یک مانع میباشد. البته منظور از مانع در معنای لغوی، تنها شمشیر نیست، بلکه ممکن است این مانع، دشمن اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی باشد. بنابراین فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی که متناسب با اقدامات دشمن باشد نیز جهاد بهشمار میآید؛ چنانکه خداوند متعالی میفرماید: فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَه؛(55) «خدا کسانی را که با مال و جان خود جهاد میکنند، به درجهای، بر نشستگان برتری بخشیده است». گفتنی است که نوعی از جهاد، آن است که جان در معرض کشته شدن قرار گیرد؛ قسمِ دیگری نیز وجود دارد و آن مجاهده با نفسِ خود است، که نام جهاد اکبر بر آن نهاده شده است. دراینزمینه، کتب اخلاقی متعددی نگاشته شده،(56) و حتی بخشی از کتب روایی به «جهاد النفس» اختصاص یافته است.(57)
بنابراین، مفهوم جهاد، بهقدری گسترش مییابد که جهاد با مال، جهاد با زبان و قلم، و حتی مجاهده با نفس را شامل میشود. اما جهاد در مفهوم اصطلاحی و فقهی آن، شامل قیام امام حسین(علیه السلام)
( صفحه 92 )
نمیشود؛ زیرا گاهی مفاهیم دو گونه معنا دارند: عام؛ و خاص. «معنای خاص» مفهوم اصطلاحی ویژهای که در فضایی خاص و جامعهای خاص بهکار میرود؛ اما «معنای عام» ممکن است همان معنای لغوی باشد، یا اینکه بر اثر تحولات اجتماعی، مصادیق جدیدی بیابد و گسترش یابد.
بدینترتیب با توجه به معنای عام جهاد ـ یعنی تلاش در راه خدا برضد دشمنـ بسیاری از نمونههای امر به معروف و نهی از منکر را میتوان مصداق جهاد دانست. از سوی دیگر، اگر امر به معروف و نهی از منکر را به معنای عام آن در نظر بگیریم، تقریباً تمام مصادیق جهاد، بهجز جهاد با نفس، در دایره آن میگنجند؛ زیرا امر کردن دیگران به کارهای خوب و نهی کردن آنان از کارهای بد مصداق تلاش در راه خدا بهشمار میآید، و بدینترتیب این دو مفهوم با هم تداخل مییابند. نکته قابل توجه آنکه، هرگاه امر به معروف و نهی از منکر در کنار جهاد بهکار رود، معنایشان با هم فرق دارد و در این وضعیت این دو شامل هم نمیشوند. اما اگر هریک از آنها بهتنهایی بهکار روند، فیالجمله شامل معنای دیگری هم میشود.
با توجه به نکات پیشین مشخص گردید که بهطور کلی، همه انواع جهاد مصطلح، از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر شمرده میشود. حتی جهاد ابتدایی نیز که روشنگرانه بوده، هدف آن از بین بردن موانع هدایت مردم است، درواقع، نوعی امر به معروف بهشمار میآید. همچنین جهاد با عنوان دفاع و جنگ با بغات نیز نوعی نهی از منکر است. بر این
( صفحه 93 )
اساس حرکتهای شهادتطلبانه نیز میتواند از مصادیق جهاد بهشمار آید که جنبه امر به معروف و نهی از منکر نیز دارد. گاهی ممکن است در جامعه، دولت اسلامی قویای که بتواند جلو فساد ـ اعم از فساد در عقیده یا فساد در عملـ را بگیرد، وجود نداشته باشد؛ یا اصلاً دولت کفر حاکم باشد و کسانی به نام اسلام حکومت کنند که درواقع، اهل نفاق باشند؛ یعنی عناصری از نفاق در میان آنها باشند و امکان اینکه دستگاه حاکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد، نباشد. همچنین ممکن است افرادی که در جامعه برای اصلاح امور و جلوگیری از فساد، امر به معروف و نهی از منکر میکنند، آنقدر توانایی نداشته باشند که بتوانند بر حاکمان زورمدار پیروز شوند و حق را اِعمال کنند. ممکن است این افراد در انجام این فریضه، چنان حرکتی انجام دهند که به سبب آن مظلومانه به شهادت برسند، و شهادت مظلومانه ایشان موجب بقای اسلام گردد. مصداق بارز آن، حرکت و قیام امام حسین(علیه السلام) است. هدف ایشان از قیام این بود که جامعه را از طریق امر به معروف و نهی از منکر اصلاح کند. چنین حرکتی که به شهادتش انجامید، مصداق کامل امر به معروف و نهی از منکر بود. این امر به معروف و نهی از منکر تنها به اخم کردن، تذکر زبانی یا به یک حرکت فیزیکی ساده، محدود نشد؛ بلکه حرکتی بود که با عظمت، شکوه و با عمقی خاص، تاریخ را متحول ساخت، و تا جامعه انسانی باقی است، آثار آن باقی خواهد ماند. البته چنین مصادیقی ـ بهویژه در حد اعلای آن، که برای امام حسین(علیه السلام) واقع شد ـ بهندرت رخ میدهد.
( صفحه 94 )