تربیت
Tarbiat.Org

بزرگترین فریضه
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

.1 دو گرایش درزمینه مسئولیت اجتماعی افراد

کسانی که در قالب علوم سیاسی و فلسفه سیاست درباره اداره جامعه بحث کرده‌اند، این مسئله را نیز مطرح کرده‌اند که آیا باید مدیریت جامعه بر عهده نهاد مشخصی به نام دولت، حکومت یا تعبیراتی ازاین‌قبیل باشد و دیگر مردم، برای مدیریت جامعه نه وظیفه‌ای دارند و نه حقی، یا اینکه غیر از هیئت حاکم رسمی، کسان دیگری نیز در مدیریت جامعه نقشی مؤثر دارند، و نه‌تنها ایفای چنین نقشی حق آنان، بلکه به یک معنا وظیفه آنان نیز هست. این، دو دیدگاه متقابل است که هریک از آنها لوازم ویژه خود را در پی دارد.
( صفحه 19 )
گرایش غالب امروز حاکم بر جهان غرب این است که مردم جامعه باید در انجام خواسته‌‏های فردی خود، هرچه‌بیشتر آزاد باشند و هیچ مسئولیتی در برابر اداره جامعه برعهده افراد نیست، و تنها گروه خاصی را همین مردم انتخاب و تعیین می‏کنند تا حد لازم و ضروری مدیریت جامعه را عهده‌دار شوند و در اجرای مقرراتی که خود مردم وضع می‏کنند، سهیم باشند. بنابراین دولت باید کمترین تصرف را در زندگی مردم داشته باشد، و هریک از افراد باید از بیشترین آزادی در رفتار خود برخوردار باشند. این آزادی شامل فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می‏شود و دولت تنها حق دارد آن اندازه‏ای که برای حفظ نظم جامعه ضروری است در امور مردم دخالت کند؛ نه بیش از آن. این گرایش را، به‌طور عام، لیبرالیسم می‏نامند. بر این اساس، حداکثر آزادی برای افراد ثابت می‌شود، اما آنان در برابر مشکلات اجتماعی مسئولیتی ندارند.
بنابر این گرایش، اگر در جامعه‌‏ای حوادثی ـ‌چه حوادث طبیعی و چه حوادث اجتماعی‌ـ پیش آید که برای قشر خاصی در جامعه، یا حتی برای اکثریت مردم مشکلاتی به وجود آورد، افراد هیچ مسئولیتی برای رفع این مشکلات ندارند. برای نمونه، اگر بخش عظیمی از جامعه مبتلا به فقر کشنده‏ای شدند که آنان را در آستانه بیماری، مرگ و فساد قرار دهد، افراد در برابر این پدیده اجتماعی هیچ مسئولیتی ندارند. در این صورت، اگر کسی دلش خواست، از روی عاطفه انسانی یا به‌مقتضای مذهبی که پذیرفته، کمکی به مردم می‌کند و اگر دلش نخواست، هیچ‌کس نمی‏تواند
( صفحه 20 )
او را ملزم به داشتن مسئولیت اجتماعی و صرف کردن نیرو و توان برای رفع مشکلات اجتماعی کند. بر اساس این نظریه سکولاریستیِ فردگرایانه و انسان‌محور، حتی اگر در جامعه‌ای مردم زیادی مبتلا به فقر باشند، کسانی که ثروت‌های هنگفت دارند، حق دارند به‌منظور جلوگیری از پایین آمدن نرخ کالاهایشان، کالاهای افزوده خود را به دریا بریزند یا بسوزانند. همین‌گونه، اگر مرض و بیماری در قشر خاصی از افراد جامعه شایع شد و به ثروتمندان و سرمایه‏دارها سرایت نکرد، این اهل ثروت و مکنت، هیچ احساس مسئولیتی در برابر آن قشر ضعیف نخواهند داشت. آنان با خود خواهند گفت اگر دولت می‏تواند آنها را معالجه کند و اگر نمی‏تواند، هر بلایی که به سر آنان آید به ما ربطی ندارد. حداکثر کاری که ما می‌کنیم پرداخت کردن مالیات به‌میزانی است که دولت برای ما در نظر گرفته است. البته ممکن است در بین آنها کسانی باشند که به‌اقتضای عاطفه انسانی یا مذهب خاص، به ارزش‌های اخلاقی پایبند باشند و در این جهت نیز تلاشی صورت دهند. اما اینان به‌اقتضای گرایش لیبرالیستی‏شان احساس مسئولیتی نمی‏کنند؛ دولت هم در یک محدوده خاصی که قانون‌گزار برای آن تعیین کرده است، مالیات را اخذ می‌کند. این مالیات‌ها هم تا حد مشخصی است که دولت آنها را به مصارف خاص تعیین‌شده می‏رساند و اگر این مالیات‌ها کفاف آنها را نداد، باز باید قانونی وضع شود و سهم مالیات‌ها بالا رود. در اینجا وظایف دیگری به عهده دولت خواهد آمد که همان گرایش لیبرالیستی مانع از آن می‏شود؛ زیرا از منظر چنین دیدگاهی، نباید بار دولت سنگین شود. اگر
( صفحه 21 )
نمایندگان مجلس هم لیبرال باشند، اجازه نمی‏دهند که سطح مالیات‌ها به‌منظور امکان خدمت بیشتر توسط دولت، بالا برود؛ چه، باید مالیات‌ها از جیب خود آنها هم درآید. این گرایش امروزه در کشورهای غربی و به‌ویژه کشورهای سرمایه‏داری، بسیار رواج دارد و حتی آنان در تلاش‌اند تا این فرهنگ را به کشورهای دیگر هم صادر کنند.
در مقابل گرایش پیش‌گفته، گرایش دیگری وجود دارد که اساسش یک دیدگاه فلسفی و عقلانی و یا اعتقاد مذهبی است. بر این اساس، هر فردی در برابر افراد دیگر و جامعه مسئول است، و چنان نیست که هرکس بتواند در زندگی، به هر قدر و هر شکلی که بخواهد، فعالیت کند و نگران مردم دیگر نباشد. فعالیت‌های اقتصادی هم تا آن حد آزاد است که به منافع کل جامعه ضرر نزند. منافع جامعه هم تنها بر اساس درآمد ملی، آن‌گونه که در کشورهای غربی مرسوم است، تعیین نمی‏شود. در کشورهای غربی وقتی درصدد سنجش میزان رشد اقتصادی بر می‌آیند، مجموع درآمدهای کشور را در نظر می‌گیرند و دیگر کاری به این ندارند که این درآمدها از چند درصد مردم به دست آمده و در اختیار چند درصد قرار گرفته است. زمانی هم که درصدد تعیین درآمد سرانه برمی‌آیند، مجموع این درآمد را بر تعداد افراد تقسیم می‏کنند؛ اما دیگر کاری به این ندارند که این درآمد سرانه در دست چه کسانی جمع شده است؛ چه‌بسا نود درصد مجموع این ثروت، در اختیار تنها ده درصد مردم باشد و نود درصد مردم از گرسنگی رنج ببرند. اما گرایش مقابل، این چگونگی محاسبه رشد اقتصادی و درآمد سالانه را زیر سؤال برده،
( صفحه 22 )
ملاک رشد اقتصادی یک کشور را میزان درصد جمعیت زیر خط فقر و بالای خط فقر می‌داند.
بر اساس گرایش اخیر، یک جامعه همانند یک پیکر است؛ پیکر انسان از چندین دستگاه (همچون دستگاه بینایی و شنوایی) یا سیستم (همچون سیستم عصبی، تنفس و گوارش)، و هریک از اینها، خود، از چندین عضو تشکیل شده، و هر عضوی هم از میلیون‌ها و میلیاردها سلول به وجود آمده است. اگر بخشی از این سیستم کلی بدن ناقص ماند، به کل بدن ضربه می‏خورد. برای نمونه، اگر دستگاه گوارش کارش را به‌درستی انجام ندهد، خون هم به‌درستی ساخته نخواهد شد و اگر خون سالم به همه بدن نرسد، تمام اندام‌ها در معرض ضعف و ناتوانی قرار خواهند گرفت. اگر دستگاه تنفس نیز نتواند به‌درستی به وظایف خود عمل کند، اکسیژن کافی به بدن نمی‏رسد و مشکلاتی برای تمام قسمت‌های بدن پیش خواهد آمد. چنانچه سیستم عصبی هم نتواند به‌درستی کار خود را انجام دهد، ممکن است اندام‏ها فلج شود و کل بدن نتواند کار خود را به‌درستی انجام دهد. بنابراین بخش‌های بدن همه به هم مربوط‌اند؛ بر یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند؛ و همه در برابر هم مسئول‌اند.
به‌ همین‌گونه، هریک از انسان‌ها که در درون جامعه زندگی می‏کنند، همانند سلول‌ها در پیکر انسان، به هم مرتبط‌اند و دستگاه‌های جامعه نیز به‌هم‌پیوسته است. البته دراین‌زمینه برخی، گرایش‌های افراطی دارند؛ چنـان‌که طرف‌داران اندام‌وارگی(7) در جامعه معتقدند که جامعه در حقیقت
( صفحه 23 )
یک ارگانیزم زنده و دارای همین اندام‌های به‌هم‌مربوط است، و هویتی واحد و مستقل از هویت افراد دارد. اما در مقام تشبیه، شبیه شمردنِ جامعه به یک پیکر زنده و دارای اندام‌های مرتبط، تشبیه معقولی است که می‌تواند به‌منزله موضوع مشترک بین تمام کسانی که به مسئولیت اجتماعی اهمیت می‏دهند، مطرح شود. این گرایش به مردم می‌آموزد که خود را همانند سلولی در پیکر فرض کنند که احتیاج به همکاری دیگران دارند: از سویی باید بکوشند که نیازهای دیگر اندام‌ها تأمین شود؛ و از سوی دیگر، باید نظارت داشته باشند تا مبتلا به آفت و بیماری نشوند؛ چراکه اگر یک بیماری در درون سیستم وارد شود، کل بدن را به خطر می‏اندازد. افراد در درون یک جامعه، نباید تنها به خود بیندیشند، بلکه باید به فکر همشهریان، همسایگان و نزدیکان خود نیز باشند. آنان باید بدانند که نفع شخصی‏شان در صورتی ضمانت بقا خواهد یافت که دیگران هم سهمی در آن داشته باشند. این گرایش کلی، در درون خود، مکاتب مختلفی همچون مکاتب سوسیالیستی را جای داده است. همچنین مکاتبی در غرب همچون سوسیال‌دموکراسی نیز از آن سخن گفته‌اند و در ادیان الهی به‌ویژه دین اسلام نیز این نظریه با ویژگی‌هایی مطرح گردیده است.
حال با توجه به این دو نظریه، نقش مردم در مدیریت جامعه تفاوت می‏کند؛ بر اساس گرایش لیبرالیستی، هیچ فردی در برابر دیگران احساس مسئولیت نمی‏کند، مگر آنکه کسی بر اساس عاطفه یا وجدان خود کارهایی انجام دهد. به‌مقتضای این نظریه نمی‌توان انسان را ملزم کرد که
( صفحه 24 )
حتماً مسئولیتی را بپذیرد، خدمتی را انجام دهد یا به کسی کمک کند. بنابر این عقیده، به‌جز آن هیئت حاکمه خاص و آن تعداد محدودی که برای جلوگیری از بی‏نظمی و هرج‌ومرج تعیین شده‌اند، سایر مردم فقط به زندگی خود می‌پردازند و هیچ وظیفه‏ و مسئولیتی در برابر جامعه احساس نمی‏کنند. اما بر اساس نظریه دیگر، افراد باید در برابر یکدیگر احساس مسئولیت کنند و در شرایط بحرانی خاص، همانند زمان وقوع زلزله، سیل، جنگ، و شیوع بیماری خاص به هم یاری رسانند. در این‌گونه نمونه‌ها، تقریباً تمام کسانی که گرایش اجتماعی دارند و قائل به اصالت جامعه‌اند، به‌گونه‌ای می‏پذیرند که همه مردم باید در چنین نمونه‌هایی با یکدیگر مشارکت کنند. اما کسانی معتقدند در شرایط عادی هم، افراد در برابر دیگران مسئول‌اند.
برخی بر آن‌اند که در دین اسلام، انسان فقط در مقابل خدا وظایف فردی را بر عهده دارد؛ درحالی‌که این تنها بخشی از وظایف ماست. بخش بزرگ مسئولیت‌های انسان در ارتباط با دیگران است. برای یک انسان مسلمان و مؤمن و متعهد کافی نیست که فقط واجباتی که مستقیماً بر عهده خودش آمده، انجام دهد، بلکه افزون بر اینها، موظف است که در اصلاح جامعه‌اش بکوشد. متأسفانه گاهی، با انگیزه‏های گوناگون، طوری وانمود شده که اگر ما وظیفه‌ای هم در برابر دیگران داشته باشیم، نه امری واجب، بلکه مستحب است و وظیفه اصلی‌مان این است که کار خود را انجام دهیم. حتی گاهی از بعضی مضامین دینی، آیات و روایات هم برای این برداشت انحرافی استدلال می‏شود. برای نمونه، از آیه شریفه
( صفحه 25 )
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکمْ أَنفُسَکمْ لاَ یَضُرُّکم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛(8)«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافته‌اید، گمراهی کسانی که گمراه شده‌اند به شما زیانی نمی‌رساند»، چنین برداشت می‏شود که هرکس باید به فکر شخص خود باشد و مصالح خود را تأمین کند. اما این برداشت صحیح نیست؛ بلکه آیه در خطاب خود به مؤمنان درصدد بیان این نکته است که اگر شما برای هدایت کفار کوشیدید، اما آنان شما را کمک نکردند و کارشکنی کردند، ناامید نشوید و متوجه باشید که گمراه شدن آنها ضرری به ایمان مؤمنان نمی‏زند. خداوند متعال درباره پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز مطالب مشابهی دارد. آیاتی نظیر: وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ؛(9)«و بر رسول چیزی جز رساندن آشکار نیست»؛ فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْک إِلَّا الْبَلَاغُ؛(10)«و اگر رویگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده‌ایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است»؛ وَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَیْهِمْ وَکیلاً؛(11) «و ما تو را به‌منزله مأمور بر آنان نفرستاده‌ایم»؛ و فَلَعَلَّک بَاخِعٌ نَّفْسَک عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا؛(12)«گویی می‌خواهی به سبب اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاوردند»، از جمله آیاتی هستند که به پیامبر(صلی الله علیه و آله) تأکید
( صفحه 26 )
می‌کند که به وظیفه خود عمل نماید و دیگر به سبب ایمان نیاوردن مردم غصه نخورد.