پس از آنکه مشخص گردید که هریک از افراد جامعه در برابر نیازهای معنوی دیگران مسئولاند، اکنون، گوناگون بودن مسئولیت افراد بهتبع شرایط و موقعیتهای زمانی و مکانی، مطرح میشود. هدف امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح مفاسد و جلوگیری از رواج بدعتهاست. برای
( صفحه 126 )
رسیدن به این هدف، در هر زمان و مکانی، و تحت شرایط مختلف، راههای عمل به این فریضه هم تغییر میکند. باید با دقت در رهنمودهای کتاب و سنت و نیز سخن بزرگان، علما و مراجع، وظیفه خود را با توجه به موقعیت خاص دریابیم. اگر آنچه وظیفهمان بود، انجام دادیم و برای انجامش حاضر بودیم تا سرحد شهادت پیش رویم، حسینی خواهیم بود؛ والاّ از این نمد، کلاهی جز اسم و ادعای تهی نخواهیم داشت.
مطالعه سیر تاریخ صدر اسلام و سیره امیر مؤمنان(علیه السلام) و دیگر ائمه اطهار(علیهم السلام) نشان میدهد که بهقدری اختلاف روشها و رفتارها دراینزمینه وجود دارد که آدمی تصور میکند بین رفتار این بزرگواران تناقض وجود داشته است. البته همه ما معتقدیم که آنها حلقه های یک زنجیر بههمپیوستهاند؛ ولی چون شرایط زمانی هریک از آنها متفاوت بود، روشهایشان نیز متفاوت به نظر میرسید. همه آنان، در پی احیای دین بودند؛ منتها بر اساس مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی خاص خود. بدون تردید، این تشخیص وظیفه، خود مهم است و کوشش برای تشخیص هم، خود نوعی عبادت بهشمار میرود. اینکه کسی مدتی فکر، و با دیگران مشورت کند و تحقیقات لازم را دنبال کند تا وظیفه خود را تشخیص دهد، در ثمربخشی امر به معروف و نهی از منکر کاملاً مفید خواهد بود.
در اهمیت و ضرورت تشخیص وظیفه، به تناسب شرایط زمانی و مکانی خاص، میتوان نمونههای فراوانی را در صدر اسلام جستوجو کرد. ابوذر(علیه السلام) یکی از بزرگترین صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بهقدری به فریضه امر به معروف و نهی از منکر عنایت داشت و بدان عمل میکرد که
( صفحه 127 )
عثمان، خلیفه سوم، را به ستوه آورد و موجب شد که وی او را به شام تبعید کند. او در مقابل خلیفه، از باب نصیحت حاکم مسلمین، با صراحت انتقاد میکرد و رسواییهای مالی، بذل و بخششهای بیجا و جناحگرایی و باندبازی دستگاه خلافت را گوشزد مینمود تا کار به رسوایی کشیده شد.(74) انتقادهای تند و صریح ابوذر در مقابل عثمان، به دلیل موقعیت خاص او در آن زمان بود؛ بهطوریکه عثمان نمیتوانست با او مقابله کند. موقعیت ابوذر در جامعه اسلامی، آنچنان بود که به این زودی نمیشد با او برخورد تند کرد.
در شام نیز چون تمام مردم، ابوذر را بهمنزله یکی از صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) میشناختند، نمیتوانستند به او جسارتی کنند. او انتقادهای خود را از دستگاه معاویه ادامه داد تا اینکه معاویه از عثمان خواست که او را به مدینه باز گرداند.(75) نقل شده در مجلسی، کعبالاحبار، یهودی تازهمسلمان، برای نشان دادن خود، صحبتی کرد تا جواب ابوذر را داده باشد. ابوذر چنان به کعبالاحبار حمله کرد که سرش شکست و خون از آن جاری شد. ابوذر به او گفت ای یهودیزاده! تو میخواهی دین را به ما یاد بدهی؟!(76)
( صفحه 128 )
در همان زمان، موقعیت امیر مؤمنان(صلی الله علیه و آله) با ابوذر کاملاً متفاوت بود که وظیفه دیگری را میطلبید. البته امام علی(علیه السلام)، به صورتهای کلی و خصوصی، انتقادهایی را مطرح میکرد اما نه آنگونه که ابوذر عمل میکرد؛ چراکه موقعیت ایشان با ابوذر متفاوت بود. ایشان میکوشید تا با موعظه کردن، مردم را از اعمال ناصواب برحذر دارد. پس ابوذر وظیفهای داشت و امیر مؤمنان(علیه السلام) وظیفهای دیگر. ازاینروست که نهتنها علی(علیه السلام) دراینزمینه با ابوذر مخالفتی نکرد، بلکه وقتی ابوذر را به ربذه تبعیت کردند، علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را فرستاد تا او را مشایعت کنند. آنگاه کلام عجیبی را خطاب به ابوذر فرمود که در نهجالبلاغه نیز آمده است: یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّک غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوک عَلَی دُنْیَاهُمْ وَخِفْتَهُمْ عَلَی دِینِک؛(77) «ای اباذر، همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی. این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی».
موقعیت علی(علیه السلام) در آن زمان، موقعیتی ویژه بود؛ بهگونهایکه مصلحت ایجاب نمیکرد برخورد ایشان همچون ابوذر باشد؛ زیرا ایشان، درصورتیکه بنای انتقادات شدید را در پیش میگرفتند، متهم میشدند که چون اعضای شورای ششنفره، که علی(علیه السلام) هم خود در میان آنها بود، او را برای خلافت رد کردهاند، کارشکنی میکند. علی(علیه السلام) بهقدری تنها مانده بود که اگر انتقاد تندی میکرد، فوراً از دستگاه حکومتی شایعه میکردند که چون علی رأی نیاورده، حسادت میورزد و اسلام و نظام
( صفحه 129 )
اسلامی را تضعیف میکند. اما ابوذر هیچگاه ادعای خلافت نداشت و ازاینروی نمیتوانستند او را چنین متهم کنند.
بنابراین هر کسی در هر موقعیت اجتماعی که قرار دارد، باید بکوشد وظیفه خود را درست تشخیص دهد و در هر پست و مقامی که قرار دارد، متناسب با شأن، مقام، موقعیت و شرایط زمانی و مکانی، آن کاری را انجام دهد که به نفع اسلام است؛ مثلاً نویسنده باید بنویسد، سخنران باید حرف بزند و مسئول رسمی کشور هم باید در اجرای احکام اسلام اهتمام داشته باشد. البته گاه تشخیص کار صحیحی که به نفع اسلام باشد، مشکل است؛ چون در بسیاری از نمونهها، تعارض مصالح و مفاسد پیش میآید؛ اما درهرحال باید مصمم بود که به هرچه تشخیص داده شد عمل شود هرچند به قیمت شهادت باشد. بدیهی است تلاش کردن در راه شناخت وظیفه هم، خود، نوعی عبادت است که برای آن ثواب نوشته میشود.