تربیت
Tarbiat.Org

عالم انسان دینی
اصغر طاهرزاده

در چه عالَمی زندگی می‌کنیم؟

ما همواره و در هر حال از منظر عالَمی که در آن هستیم حوادث را بررسی می‌کنیم. در عالم دینی وقتی با حادثه‌ای روبه‌رو می‌شویم حتماً وجود آن را در راستای حکمت الهی و مصلحت پروردگاری‌اش می‌دانیم. حادثه‌‌ها را در رابطه با غایت و مصلحتی که خدای عالم دنبال می‌کند تحلیل می‌کنیم و به چگونگی وقوع حادثه اعتنایی نداریم. می‌دانیم علت هلاکت فراعنه ظلمی بود که می‌کردند، خیلی مهم نیست که چگونه هلاک شدند، به همین جهت هم قرآن خیلی به چگونگی هلاکت‌اقوام نمی‌پردازد. علت غائی و هدف را بررسی می‌کند، نه علت فاعلی را. زیرا غایت‌نگری، انسان را به افق‌های بالای زندگی سوق می‌دهد ولی نگاه به چگونگی وقوع حادثه‌ها، انسان را گرفتار خودش می‌کند. در عالَم دینی وقتی هم در جامعه حاضرید از زاویه‌ی ارتباط با حق با جامعه ارتباط دارید، اما همین که اجتماع را از زاویه‌ی دینی ندیدیم، مشغول غیر می‌شویم و از عالَم دینی خود بیرون می‌افتیم.
همچنان که روشن شد برای حفظ عالَم دینی و بودن در آن عالَم باید در وظیفه به‌سر برد. اگر می‌بینید علامه‌ی مجلسی یا علامه‌ی طباطبائی(ره) با یک حوصله‌ی تاریخی کتاب می‌نویسند این نوشتنْ غیر از نوشتنِ مطالبی است که یک روزنامه‌نگار معمولی می‌نویسد تا نظر مردم را جلب کند، و خیلی زود و با عجله می‌خواهد حرفش را تمام کند. علامه‌ی طباطبائی(ره) با نوشتن می‌خواهند بودِ خود را در آن سِعه‌ای که با همه‌ی عوالم هستی مرتبط است، حفظ کنند، صدها کتاب ‌ورق می‌زنند تا به حکم وظیفه چند صفحه‌ای بنویسند. اگر هم آن مطلبی که به دنبال آن بودند به‌دست نیاوردند باز هم بقای خود را دارند، چون پای وظیفه و حفظِ نگاه به حق در وسط است. کتاب می‌خواند یا کتاب می‌نویسد تا در عالَم دینی خود مستقر باشد و به همین جهت در همه‌ی کارها در سکینه و آرامش هستند، نگاهشان به غیر نیست، در تلاش برای حفظ نگاه به حق‌اند، نگاه به بیرونی‌ها ندارند تا او را جذب کنند.
دین یعنی دریچه‌ای که انسان را به خودِ اصیل‌اش برمی‌گرداند،(25) تا به خزینه‌های وجودی که خدا در جان او نگاشته دست پیدا کند. گفت:
بیرون ز تو نیست هر چه در عالَم هست

از خود بطلب هرآنچه خواهی که توئی

دینِ خدا تو را به عالَم آرامش و وسعت برمی‌گرداند، به همین جهت آن را به عنوان بار نباید به خود و دیگران تحمیل کنیم، دین یار جان انسان است، به همین جهت در رابطه با دینداری باید از خود پرسید؛ اولاً: با دینداری به کجا می‌خواهیم برویم؟ ثانیاً: اگر با دینداری خود به مطلوب اصلی که همان عالَم دینی است نرسیم، چه بر سر خود و دیگران آورده‌ایم؟ طلبه‌ای که خودش عالَم ندارد و شخصیتش، شخصیت زمان‌زده و از هم پاشیده‌ای است مردم را به چه‌چیزی دعوت می‌کند؟ در عالَم‌داری روحانیتِ ما همین بس که وقتی مردم به آن‌ها نگاه می‌کنند باید از عالَم آن‌ها خوششان بیاید و حسرت عالَمی را بخورند که آن‌ها در آن قرار دارند و برای بهره‌بردن و نزدیکی به آن عالم، دنبال آن‌ها راه بیفتند. از طریق دینداری باید عالَم دینی پیدا کرد و آن‌قدر آن عالَم باید پسندیدنی باشد که هرکسی طالب آن گردد. نمونه‌ی آن، عالَمی بود که حضرت امام خمینی(رض) در آن مستقر بودند، به همین جهت هرکس با ایشان به نحوی ارتباط پیدا می‌کرد اقرار می‌کرد که طالب چنان عالَمی است که ایشان در آن به‌سر می‌بردند. طلبه باید عالَم داشته باشد و نه‌تنها مستمعین و مخاطبان او، او را از آن عالَم بیرون نیاورند، بلکه او بقیه را به سوی آن عالم بکشاند تا آن‌ها هم مزه‌ی دینداری را بچشند و هرگز دینداری را رها نکنند.
منافقی که ظاهر اسلام را گرفته و یا مسلمانی که اهل دنیاست به هیچ‌وجه عالَم دینی پیدا نمی‌کند لذا به هر عالَمی سر می‌زند و هر روز گمشده‌ی خود را در چیزی جستجو می‌کند.