تربیت
Tarbiat.Org

عالم انسان دینی
اصغر طاهرزاده

فرهنگ غربی و بی‌عالَمی

مولوی می‌گوید اگر دقت کنید لب‌های شما برای آبِ بقاء خشک است و همان‌طور که آب‌خواستن بدن خبر از وجود واقعیتی به نام آب می‌دهد و محال است که لبِ خشک وجود داشته باشد ولی آبی در کار نباشد. نیاز تو به عالَم‌داشتن و در بقاء‌بودن، یک نیاز حقیقی است و مابه‌ازاء واقعی دارد. شما طلب بقاء دارید و این طلب، طلب یک عالَم واقعی است، سعی کنید وارد آن عالَم شوید و در هیچ حالی از چنین طلبی دست برمدارید:
تو به هر حالی که باشی می‌طلب

آب می‌جو دائماً ای خشکْ لب

کآن لب خشکت گواهی می‌دهد

کو به آخر برسر منبع رسد

باید سال‌های سال زحمت کشید تا بالأخره به این لب خشک، آبی برسد. از طریق نماز که فرمود: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْری» باید تمرین کرد تا در عالَم بقاء وارد شد. مطلوب‌های حقیقی خود را در عالَم دینی جستجو کنید وگرنه به آن نتیجه‌ای که باید برسید، نمی‌رسید. چه اشکالی دارد چهل سال زحمت بکشیم، غیبت نکنیم، دروغ نگوییم، تهمت نزنیم، حبّ دنیا را از قلبمان بیرون کنیم و خلاصه از محرمات بپرهیزیم تا وارد عالَم بقاء شویم، بعد هم بمیریم؟ خوب وقتی مردیم با بقاء مرده‌ایم، آن بقاء عین ارتباط با بقای مطلق و حضرت رب العالمین است. آزاد شدن از حادثه‌ها و کثرت‌ها و استقبال‌کردن از تنهایی‌ها، دروازه‌ی ورود به برزخ است، برزخی که مقامش، مقام بی‌زمانی، و حضور و «حال» است. گفت:
به تنهایی بکن عادت که در گور

بخواهی بود تنها تا دَمِ صور

اگر عالَمتان عالَم تنهائی شد وسط جمعیت هم که باشید در عالَم تنهائی خودتان سیر می‌کنید. امام خمینی(رض) در عینی که در تمام عمر در عالَم خودشان بودند، برای مسلمین و جهانیان پیام دینی آوردند. اگر ایشان در عالَم توحید مستقر نبودند نمی‌توانستند کاری این‌چنین الهی و عمیق و جهانی انجام دهند. کسی که روحش روح کثرت‌گرا شد اصلاً عالَم ندارد، نه به خودش می‌تواند خدمت حقیقی بکند و نه به دیگران.
اگر همه‌ی آداب دین را انجام دهیم ولی به عالَم بقاءِ دینی وارد نشویم نتوانسته‌ایم از دین استفاده‌ی درستی کنیم. باید کاری کرد که عباداتمان پس از مدتی اولاً؛ دریچه‌ی ورود به عالَم دینی شود. ثانیاً؛ با تکرار عبادات، آن عالم را برای خود حفظ کنیم.
طرفِ مقابل عالم دینی، فرهنگ غرب است که فرهنگ بی‌عالمی و فرهنگ عدمِ بقاء و عدم وقار است، فرهنگ عجله و نزدیک‌شدن به کثرت‌هاست و لذا هرکس به هر اندازه به آن فرهنگ نزدیک شد به همان اندازه بی‌عالَم می‌شود. از روزی که ما از حیات دینی فاصله گرفتیم و به فرهنگ غرب نزدیک شدیم، بی‌عالَم شدیم و نفهمیدیم چه چیزی را از دست دادیم، همچنان‌که نفهمیدیم چه‌چیزی می‌خواهیم به‌دست آوریم. روح غربی؛ روح بی‌عالَمی است، باید از این زاویه به غرب نگاه کرد و مواظب خود بود. به دوستانی که گفتند می‌خواهند درس‌های حوزه‌ی علمیه را مثل دانشگاه واحدی کنند؛ عرض کردم این کار نابود کردن حوزه است چون آنچه حوزه‌ی ‌علمیه را از دانشگاه ممتاز کرده، همان عالَمی است که در حوزه‌ی علمیه هست و در دانشگاه نیست و نباید کاری کرد که آن عالَم ضعیف شود. همه‌ی ملکوتیان حسرت عالَم دینی حوزه را می‌خورند، به خاطر آن بقاء و طمأنینه و آرامشی که طلاب علوم دینی را در بر می‌گیرد، به خاطر نبودن رقابت‌های وَهمی مطرح در دانشگاه. حالت طمأنینه و تعمق و تفقه در حوزه را مقایسه کنید با حالت دانشگاه که تند تند باید واحدهای درسی را بگذرانند. فرهنگ حوزه با فرهنگ دانشگاه از جهت تفاوت عالَم آن‌ها بسیار با هم فرق دارند.
دو مسجد را با هم مقایسه کنید که در یکی طوری توسط برنامه‌ریزانِ آن مدیریت شده که تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته قرار نگیرد و عالَم معنوی خود را حفظ کند، با مسجد دیگری که با تجددزدگی از نظر فضای معنوی بی‌عالَم شده است. مسجدی که ذهن انسان را مشغول جلوه‌های ظاهری می‌کند، مسجدِ بی عالَم است. در مساجد مکروه است زینت‌هایی که باعث توجه روح به ظاهر شوند و حجاب توجه به باطن و غیب گردند، به‌کار روند. در روایت داریم؛ «در آخرالزمان که ظلمات عالَم را فرا می‌گیرد، مساجد تزیین می‌شوند و یکی از کارهای حضرت صاحب‌الزمان(عج) تخریب زینت مساجد است».(10) حتی نور مساجد باید طبیعی باشد زیرا نور شدید چشم را مشغول اطراف می‌کند و نمی‌گذارد انسان در خود فرو رود و لایه‌های وجود خود را یکی پس از دیگری بنگرد و در این سیر درونی از مسجد مدد بگیرد، همان‌طور که خداوند از طریق غروب آفتاب ما را به باطن دعوت می‌کند؛ اما حالا می‌بینید این تمدن، غروبِ بسیار زیبا را از ما گرفته است و دیگر نه غروبی داریم و نه شبی، شبها را هم با نور شدید تبدیل به روز کرده‌اند، ولی روزی که روز نیست، شبیه روز است، مثل گل مصنوعی که شبیه گل است.