فطرت انسان غیر از جسم انسان و یا غرایزی است که مربوط به جسم انسان است. جسم ما ربطی به حقیقت ما ندارد و ما بدون این بدن هم خودمان، خودمان هستیم. همانطور که در خوابهای صادق، بدون این بدن، خود را در صحنههایی احساس میکنید که بعد از مدتی با این بدن با همان صحنهها روبهرو میشوید، پس شما بدون این بدن خودتان هستید و بدن شما و غرایزی که مربوط به بدن شما است نقشی در حقیقت شما ندارد. فطرت انسان همان مبنا و اصل و سرشت و پایه و بنیان انسان است. اصل و حقیقت انسان، فطرت اوست. بدن انسان، اصل انسان نیست، بعد از مدتی آنرا میگذارد و میرود. همینطور که در خواب، هر شب كه میخوابید، بدنتان را میگذارید و میروید. ولی فطرتِ شما همواره با شماست و فطرت، مطلوب خودش را دارد و آن را میخواهد و آنچه را بدن میخواهد غیر از آن چیزی است که فطرت میخواهد. مطلوب بدن انسان راضیکردن غرایز و خوردن غذاهایی است که بدن را و نسل او را حفظ کند، ولی مطلوب فطرت قرب الهی است و به همین جهت فطرتاً نیاز به «دین» دارد تا خود را متعالی گرداند و به قرب الهی برساند، یعنی هدف و آرزویِ بنیاد و اصل شما، خدا است و دینِ خدا راه و رسم صحیح زندگی كردن بر روی این زمین است تا انسان به قرب الهی برسد.