حضرت باقر(ع) میفرمایند: رسولخدا(ص) فرمودند؛ خداوند میفرماید: «وَ عِزّتی وَ جَلالی وَ عَظمتی وَ كبریایی و نُوری وَ عُلُوّی و ارتفاع مكانی لایؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلی هَوای الاّ شَتَّتْتُ علیه اَمرَهُ وَ لَبَّسْتُ علیه دُنیاهُ وَ شَغَلْتُ قلبَه بِها وَ لَمْ اُوتِهِ منها اِلاّ ما قَدَّرْتُ لَه. وَ عِزّتی وَ جَلالی وَ عَظمتی وَ كبریایی و نُوری وَ عُلُوّی و ارتفاع مكانی لا یؤثِرُ عبدٌ هَوایَ عَلی هَواهُ اِلاّ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائِكَتی و كَفَّلْتُ السَّماواتِ وَ الأرَضینَ رِزْقَه وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلّ تاجِرٍ وَأتَتْهُ الدّنیا وَ هِیَ راغِمهٌ»(10) به عزّت و جلالم و عظمت و كبریائی و نور و عُلوّ و برتریِ موقعیتم قسم، هرگز بندهای خواست خود را بر خواست من مقدم نمیكند مگر آنكه امورش را پریشان و دنیایش را به هم ریخته، و قلبش را به آن مشغول كرده و از دنیا به او نمیرسانم مگر آنچه برایش مقدّر كردهام. و به عزت و جلالم و عظمت و كبریائی و نور و عُلوّ و برتری مقامم سوگند، هیچ بندهای خواست من را بر خواست خود مقدم نمیكند مگر اینكه ملائكهام او را محافظت میكنند و آسمانها و زمینها را كفیل رزقش قرار میدهم و برای او برتر از تجارت هر تاجری خواهم بود و دنیا در عین تواضع به سوی او میرود.
شما طبق روایت فوق ارزیابی كنید وقتی خدایی كه در عالم، حضور و تدبیر همه جانبه دارد و همراه با ملائكه كفیل امور بندهاش شود این بنده چگونه زندگی خواهد كرد و توجه داشته باشید در فرهنگ و تمدن اسلامی چگونه فضای تعالی انسانها فراهم میشود و در نقطهی مقابل، چگونه بشر با محور قراردادن میلِ خود به جای حكم خدا، به پریشانی خود و جامعه دامن خواهد زد. آیا بر انسان بصیر لازم نیست برای نجات خود و جامعه در نهادینه كردن فرهنگی كه امثال روایت فوق متذكر میشود اقدام نماید؟
مشخص است که باید قیامت خود را آباد کنیم، ولی متأسفانه با غفلت از وظایف الهی، تمام نگرانیهایمان را برای دنیا میگذاریم و میگوییم فردا و پس فردا چه کار کنیم؟
شما حتماً در اطرافیان خود هم آدمهای صاف و ساده و هم آدمهای زرنگ شارلاتان دیدهاید، ملاحظه کردهاید که در بسیاری از موارد آن که زرنگ و شارلاتان است و به هزار در میزند که پولدار شود، عموماً با مشکلاتی پیشبینی نشده روبهرو میشود، از ترس اینکه چکهایش برگشت نخورد، شب خوابش نمیبرد، با این که در حدّ نیاز دارد ولی به زمین و زمان ناسزا میگوید، وقتی چیزی گران میشود، نالهاش بیش از حد است، اگر پولدار باشد بدنش میلرزد که از دست ندهد و اگر دستش خالی باشد نگران نداشتنش است، ولی در مورد آن آدم صاف و ساده حتی اگر تنها دوچرخهای که دارد را بدزدند، اینقدر ساده است که منتظر است دزد، دوچرخه را بیاورد. با اینهمه میبینید او با این همه سادگی هیچ وقت در کارش نمانده است و اموراتش به راحتی میگذرد.
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: کلاه سر این افراد ساده میرود، ولی کسی نمیتواند رزقشان را بدزدد و لذا زندگیشان بهخوبی میگذرد. امام صادق(ع) میفرمایند: امیرالمؤمنین علی(ع) زیاد میفرمودند: «یقین بدانید که هرچه بندهای سخت کوشش کند و چاره اندیشیهای بزرگ و نقشههای فراوان به کار برد، خدا چنین قراری نگذاشته که وی از آنچه در «ذکر حکیمِ» الهی برایش معین شده، پیشی جوید. ای مردم ! هرگز کسی را بر اثر هوشی که دارد، پشیزی افزون ندهند و احدی را به خاطر حماقتش کم ندهند، پس هرکس این را بداند و بدان عمل کند، از همهی مردم آسودهتر بوده و سود برد، ولی کسی که این را بداند و عمل نکند، گرفتاری و ضرر او بیش از همه مردم است. چه بسا شخصی که نعمت فراوان به او دادهاند، ولی همین احسانی که به او شده، باعث درهم کوبیدن اوست و چه بسا کسانی که در بین مردم فریب خوردهاند، ولی در عین حال کارشان نیز درست شده است. پس ای مرد کوشا! در کوشش خود پرهیزکار باش و از عجله کم کن و از خواب غفلت بیدار شو و در آنچه از طرف خدا بر پیغمبر نازل شده، فکر کن.»(11) به قول حافظ:
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاد کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آن آقای ظاهراً زرنگ حیلهگر میخواهد سر خدا نیز کلاه بگذارد؛ مثل شخصی که با عوضیگفتن بیماریاش به پزشک میخواهد سر او کلاه بگذارد، پزشک از او میپرسد: دلت درد میکند؟ او به دروغ میگوید: نه، سرم درد میکند. هر چه پزشک میپرسد او عکسش را جواب میدهد و نسخه را میگیرد و از مطب بیرون میآید و میگوید: سر پزشک کلاه گذاشتم. در حالیکه در حقیقت سر خودش کلاه گذاشته است. این نکته را بدانید که اگر عقل ما با خدا ارتباط نداشته باشد، ضدّ مصالح ما عمل میکند به همین جهت زرنگیهای خارج از بندگی و دیانت، همه به ضدّ ما تمام میشود. به گفتهی مولوی:
حیله کرد انسان و حیله ش دام بود
آنچه جان پنداشت، خون آشام بود
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیلهی فرعون از ین افسانه بود
آری، حیلهاش دام خودش میشود و لذا همان چیزی که فکر میکند حیاتبخش است، خون آشام از کار درمیآید. آن خانم میخواهد خیلی به فرزندش کمک بکند، اما با عقل خودش؛ نتیجهاش آن میشود که از آنچه برای خود و فرزندش میخواست محروم میشود.