یک نمونه از انسانهای بیدین نمیتوان پیدا کرد که در آخر عمر از آنچه در زندگی گذشته خود کرده است پشیمان نباشد، همچنان که یک نمونه انسان متدّینِ واقعی پیدا نمیکنید، که در آخر عمر از آن اضطرابهای زندگی که در دوران جوانی داشت آزاد نشده باشد. زیرا خود را در راهی قرار دادهاست که آن راه، راه بینقص است. شما اگر به قوانین بدون نقص عمل کنید هر چقدر جلوتر بیایید بیشتر احساس میکنید به اهداف خود نزدیک شدهاید.
به مرحوم آیت الله طالقانی خبر دادند که قرار است از چند جانب به ایران حمله کنند. ایشان بسیار نگران شدند و خدمت امام خمینی«(رض)» آمدند و خبر دادندکه قرار است روسیه از طرف شمال و افغانستان از طرف شرق و ترکیه از طرف شمال غربی و صدام نیز از مرزهای جنوبی و غربی حمله کنند!
وقتی آن اخبار را به امام دادند، امام«(رض)» فرمودند: به ما چه مربوط است، ما هر آن چه خدا خواست انجام دادیم حالا هم تسلیم خدا هستیم. خدا به ما تکلیف کرده بود اینکارها را انجام دهیم ما نیز انجام دادیم، بقیهی آن به خدا مربوط است. اینجا بود که ارادت آیت الله طالقانی«رحمةاللهعلیه» به امام«(رض)» شدیدتر شد و وقتی به نمازجمعه آمدند، فرمودند: «هر وقت اضطراب مرا فرا میگیرد، خدمت این مجسمهی توکّل و تقوا ـ یعنی امام«(رض)» - میروم و قوّت میگیرم».
امام خمینی«(رض)» در رابطه با مبارزه با کفر و استکبار میفرمایند: «مگر بیش از این است كه فرزندان عزیز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبههاى دار مىروند؟ مگر بیش از این است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذار دنیاى پست مادیت با ما چنین كند ولى ما به وظیفهی اسلامى خود عمل كنیم.»(12) حالا اگر ما کشته نشویم، آیا نمیمیریم؟ خوب فکر کنید، الآن وضع شهدا بهتر است یا وضع من و شما؟ ما در حال حاضر ماندهایم چه کنیم و پیوسته نسبت به صحت اعمال و تصمیماتمان در تردید هستیم امّا شهدا به وقتش بهخوبی وظیفه را تشخیص دادند و گوی سعادت را بردند و این توفیق بزرگی است که نصیب آنها شد، چون با عقل خدا؛ یعنی شریعت الهی زندگی کردند و نهایت کارشان آنچنان عالی شد.
چرا نیم عمر ما در پریشانی است و نیم دیگر در پشیمانی ولی امام خمینی«(رض)» اینقدر با آرامش میفرمایند: ما به وظیفهی اسلامى خود عمل مىکنیم. غیر از این است که روش ما روشی است که خودمان آن را ساختهایم اما روش حضرت امام روشی بود مطابق شریعت الهی؟
دین؛ یعنی صحیح زندگیکردن. دین؛ یعنی رسیدن حکم خدا از طرف قلبِ معصومِ پیامبر و امام به ما. چون پیامبر(ص) معصوماند حکم خدا را کامل به ما میرسانند، همانطور که امام معصوم دین خدا را آنگونه که هست تبیین میکند.
نتیجه میگیریم که رجوع به دین؛ یعنی رجوع به عصمت و رجوع به اعمال و افکار بدون خطا و مسلّم است که برای انسان در چنین رجوعی آرامش و اطمینان هست. دیندارانه عمل نکنید؛ مطمئن باشید به آرامشی که قصد به دست آوردنش را دارید نمی رسید چرا که صحیح عمل نکردهاید و طبیعی است که مضطرب میشوید. پس باید تلاش کنیم دیندارانه عمل کنیم.
اگر عزم و ارادهی ما آن بود که مطابق دین عمل کنیم و پیامبر و امامان معصوم(ع) را الگوی خود قرار دادیم، چنانچه در تشخیص اشتباه کنیم خود ائمه(ع) شفاعت میکنند. شفاعت یعنی اگر قصد شما عمل به دین بود و در این راه نیز تلاش کردید، ولی در جایی لغزشی داشتید، به کمک عشق و محبت به امام معصوم، از لغزش نجات پیدا میکنید و دست شما را همان عشق میگیرد.
هم در این دنیا شفاعت داریم و هم در آخرت. باید قصد شما این باشد که با محبت و عشق به امام معصوم، خود را با دین تطبیق دهید. هر جا سست شدید همان توجهِ محبّت آمیز به امام معصوم، به شما کمک میکند و جهت شما تصحیح میشود و اطمینان مورد نیاز ظهور مینماید تا در آخر عمر نسبت به اعمال خود با پشیمانی روبهرو نشوید. زیرا امام معصوم را که مجسمهی شریعت و عامل به دین است، در مقابل خود داشتهاید.
ما در این دنیا برای شکل دادن به سنگ و آجر و سیمان نیامدهایم، همچنان که برای گرفتن مدرک و فخر فروشی به دیگران نیامدهایم، نمیگویم خانه نباید داشت، باید مراقب بود خانه و مدرک، دینِ ما نشود وگرنه ما را از خدا و شریعت غافل میکند. بعضی وقتها برای بهدستآوردن دنیا بسیار تلاش میکنیم ولی برای بهدستآوردن معارف توحیدی و عقاید صحیحی که عامل بندگی خدا میشود، تلاشی نمیکنیم. آیا قبول ندارید آن نوع داشتنی که به قیمت از دستدادن خدا باشد، داشتن بدی است. چه سود میبرد انسان که دنیا را بهدست آورد و خدای خود را از دست بدهد. آیا ثروتی بالاتر از خداداشتن میتوان تصور کرد؟
عرفای بزرگ که طعم اُنس با خدا را چشیدهاند از خدا میخواهند هر چه میخواهی از ما بگیر، ولی خودت را از ما نگیر. مولوی میگوید:
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی کاشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پرّان مکن
این طناب خیمه را بر مگسلان
خیمهی توست آخر ای سلطان، مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
جمع و شمع خویش را بر هم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
آیتالله حسنزاده میفرمودند: «الهی! همه میگویند: بده، من میگویم: بگیر!» چون آدم در داشتن، بیشتر باید مواظب باشد داشتنهایش او را از خدا غافل نکند. اگر مواظب نباشیم و ارتباطمان با اهل دنیا زیاد باشد آهستهآهسته به خودمان تلقین میکنیم که دنیاداشتن چیز بدی نیست و یا اعتقادنداشتن به خدا چیز مهمّی نیست، ولی نداشتن دنیا بسیار مهم است. این فکر بسیار خطرناک است. به همین جهت انسانهای فهمیده از حضرت عیسی(ع) سؤال میکنند: «یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ؟ قَالَ: مَنْ یُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُكُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه»(13) اى برگزیدهی خدا با چه كسى همنشین شویم؟ فرمودند: كسى كه دیدنش خدا را به یاد شما آورد و سخن او به علم و دانشتان بیفزاید و عمل و كردارش شما را خواهان آخرت و سراى دیگر گرداند.