تربیت
Tarbiat.Org

ده نکته از معرفت نفس
اصغر طاهرزاده

پاورقی ها

1- برای تبیین این موضوع به نوشتار « آنگاه كه فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» رجوع فرمایید.
2- « عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ كُلَّها(32/بقره)»
3- غررالحِكم و دُرَرُالكلم
4- عزیزان توجه داشته باشند كه در محاورات فارسی زبانان؛ «مَن» و «نفس» و «روح» به یك معنی به كار می‌رود و در این نوشتار نیز هر سه واژه به یك معنی به كار رفته ولی قرآن «نفس» را به‌جای «مَنِ» انسان یا «جان» او به‌كار می‌برد.
5- در قرآن از خواب‌هایی نام برده است كه از رابطه‌ای بین آنچه شخص در خواب با آن روبه‌رو می‌شود و بین عالَم خارج حكایت دارد. مثل خواب حضرت ابراهیم(ع) نسبت به ذبح فرزندشان(105/صافات)، و یا رؤیای حضرت یوسف(ع)، و یا رؤیای دو رفیق هم‌زندانی حضرت یوسف(ع)، و یا رؤیای پادشاه مصر، و یا رؤیای رسول‌خدا(ص) در رابطه با فتح مكه (27/فتح)؛ كه تمامی این رؤیاها چنانچه مستحضرید رابطه‌ای با عالَم خارج دارد و صرف خیالات افراد نیست.
با این‌همه رؤیا؛ امری است ادراكی كه قوه خیال در آن مؤثر است و اگر قوه خیال تحت تأثیر شدید عالَم خارج باشد، آن خیالات در رؤیا دخالت‌های شدید می‌كند. همچنان‌كه صفات روحی شخص مثل عداوت و عجب و تكبر و حرص‌ و طمع در خیالاتش تأثیر می‌گذارد. لذا اكثر رؤیاها؛ تحت تأثیر تخیلات نفسانی است. تخیلات نفسانی نیز تحت تأثیر همین عوامل طبیعی یا اخلاقی است كه نفس را به تصور آنها واداشته است. پس در حقیقت نفس همان تأثیرات را در خودش حكایت می‌كند و حقیقت دیگری ندارد. بنابراین هر رؤیایی، حقیقت نیست هرچند هر رؤیایی تعبیری داردكه تعبیر آن، عوامل طبیعی و یا عوامل اخلاقی هستند. ولی رؤیاهایی هم هست كه با حوادث خارجی و حقایق عالَم وجود ارتباط دارند.
رؤیاها، یا خواب‌های حق: عبارت است از ارتباط نفس با سبب غیبی حادثه‌ای كه بعداً در ظرف مكان و زمان خاص محقق می‌شود. نفس به علت تجردش با وجود برزخی یا عقلیِ یك حادثه در خواب ارتباط پیدا می‌كند و بعداً آن حادثه در عالَم ماده حادث می‌شود. البته نفس پاره‌ای از حقایق آن عالَم را به مقدار استعدادش دریافت می‌كند. حال اگر نفس، كامل باشد و گرفتار وَهمیّات و آرزوها نباشد، حقایق عالَم غیب را آنطور كه هست به طور كلیّت و نورانیت در خواب پیش رویش حاضر می‌بیند، ولی اگر نفس كامل نبود آن حقایق را به نحو حكایت خیالی و در صورت‌های جزیی كه با آنها مأنوس است می‌یابد. مثل این‌كه وقتی با معنی «عظمت» در آن عالم, روبه‌رو می‌شود، در خیالش صورت «كوه» ایجاد می‌شود، و یا معنی «مكر» در خیالش صورت «روباه» به‌خود می‌گیرد، چون عظمت را به كوه، و مكر را به روباه می‌شناسد. یا معنی «افتخار» را به صورت «تاج» و «علم» را به صورت «نور» و «جهل» را به صورت «ظلمت» می‌بیند. و یا مثلاً چون رابطه‌ای بین اذان صبح در ماه رمضان با شروع روزه هست، با دیدن معنی «مؤذن بودن» در آن عالم، صورت «مهركردن دهان» مردم برای خود می‌سازد.كه البته این موضوع؛ رقایق و ظرایفی مخصوص به خود دارد به‌طوری كه گاهی از یك معنی كه در خواب می‌یابد صورت عكس آن را در خود می‌سازد. مثل این‌كه در بیداری گاهی با شنیدن لغت ثروت به معنی فقر فقرا منتقل می‌شود.
پس گاهی خواب «صریح و بدون تصرف» است و یا «متمثل معنایی است كه نفس با آن روبه‌رو شده، در عین تصرف نفس» و یا «انتقال به چیزی است مناسب آن معنی یا ضد آن معنی» و گاهی آنچنان با تصورات شخص مخلوط شده كه اصلاً نمی‌توان فهمید از كدام‌یك از مبانی مأنوس شخصِ خواب بیننده تأثیر گرفته، كه در این حالت به این رؤیاها «اضغاث احلام» گویند.
در رؤیاهایی كه نفس با اصل موضوع روبه‌رو می‌شود و به صورت مناسب آن منتقل می‌شود، در واقع انسان به اصل موضوعات آگاه شده، به‌طوری كه اگر ملاحظه كرد در حال جمع‌كردن كثافت است، در واقع صورت به‌دست آوردن مال زیاد دنیا را به او نشان می‌دهند، در عین آگاهی دادن به او كه این مال سرگین و كثافت است. و یا وقتی روبه‌رو می‌شود بر این‌كه بدنش ورم كرده‌است، با صورت به‌دست آوردن مال زیاد روبه‌رو می‌شود در عین آگاهی دادن به او كه بدان! آن چرك و آلودگی است. همچنان‌كه اگر در خواب دید در زندان است، در واقع با صورت شهرت‌یابی‌اش روبه‌رو شده در عین آگاهی دادن به او كه این شهرت زندان است، همچنان‌كه اگر دید در زنجیر است، با صورت خوشی و خوش‌گذرانی دنیایی‌اش روبه‌رو شده در عین آگاهی دادن به او كه آن گناه است و گرفتاری و زنجیر.
در هر صورت با این احوال نمی‌توان به رؤیا اعتماد كـرد، چون در حال خواب؛ صورت خیالیه نفس آن‌قدر جولان دارد كه با میل خود صورت‌ها را تغییر می‌دهد و از جایگاه خود خارج می‌كند.
صاحب كتاب «تحف‌العقول» از قول پیامبر(ص) آورده كه حضرت فرمودند: اگر رؤیا از كسی برداشته شد نباید نگران باشد زیرا وقتی كسی راسخ در علم شود، رؤیا از او برداشته می‌شود.
این‌كه دستور داده‌اند انسان دائم در حال طهارت باشد و نیز با وضو بخوابد، به سبب آن است كه این طهارت موجب طهارت باطن و آزادشدن از خواب‌های بی‌خود و باطل می‌گردد.
مرحوم محدث‌نوری در جلد4كتاب دارالسلام می‌فرماید: اگر انسان نسبت به خوراكش مواظبت داشته باشد و دقت كند كه چه چیز بخورد و چه مقدار بخورد، روح او قدرت سیر در اكناف آسمان‌ها را می‌یابد وگرنه برعكس، پرخوری موجب جولان شیطان در قلب و خیالش در خواب و بیداری می‌شود.
قال رسول‌الله«(ص): « الرُّؤْیا ثَلاثٌ: مِنْها اَهاویلُ الشَّیْطان لِیَحْزَنَ بِها ابْنَ ادَمَ وَ مِنْها ما یَهُمُّ بِهِ الرَّجُلُ فی یَقْظَتِهِ فَیَراهُ فی مَنامِهِ وَ مِنْها جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَ اَرْبَعینَ جُزْءً مِنَ النُّبُوَّةِ. یعنی خواب سه گونه‌ است: یكی القائاتی كه شیطان می‌كند تا فرزندان آدم را بترساند و نگران كند و یكی این‌كه آنچه را در بیداری مورد توجه قرار داده در خوابش آن را می‌بیند(با تغییراتی از طریق صورت خیالیه) و یكی هم خواب‌هایی است كه جزیی است از چهل و شش جزء نبوت.
امام‌صادق(ع) می‌فرمایند: در مورد رؤیا فكر كن كه چگونه خداوند در مورد آنها تدبیر به‌كار گرفته و راست و دروغ آن را به هم در آمیخته، اگر همه رؤیاها راست بود، مردم همه پیامبر بودند، و اگر همه دروغ بود، در رؤیا فایده‌ای نبود.
در فرمایش امام‌محمدباقر(ع) داریم كه: « رؤیای مؤمن بین زمین و آسمان در گردش است تا آن‌كه خودش آن را برای خود تعبیر كند، یا دیگری برای او تعبیر نماید، پس آنگاه كه تعبیر كرد به زمین می‌آید و قطعی می‌شود»(كافی ج8ص336).
این بود مختصری از بحث رؤیا كه شرح بیشتر آن را در بحث آیه 42 سوره زمر عرض كرده‌ایم و چون عموماً در حین بحث در مورد رؤیای صادقه سؤال می‌شد، آن را در این قسمت خدمت عزیزان عرضه كردیم.
6- در راستای تأثیرپذیری «تن» از حالات روح، علم روان درمانی پایه‌گزاری شده‌است، در حدّی كه براساس تجربیات این علم بسیاری از بیماری‌های تن را باید در عدم تعادل روان انسان جستجو كرد، و روشن شده است كه روان انسانِ بدون خدا همواره در بیماری به‌سر می‌برد و برای ارتباط با خدا شریعت و عبادت نیاز است.
7- آیه 22 سوره ق
8- بحار ج 50 ص 136
9- سه نوع موجود هست: 1- موجود مادی كه هیچ جنبه تجرد ندارد. 2- مجرد مطلق مثل خدا و ملائكه، كه هیچ جنبه بالقوه در آنها نیست و فعلیت محض‌اند. 3- مجرد نسبی، مثل نفس كه بین ماده دارای قوه و فعلیتِ محض قرار دارد و به جهت تعلقش به بدن دارای بالقوه‌گی‌هایی است كه با به‌كار بردن بدن پس از مدتی آن جنبه‌های بالقوه، به بالفعل مبدل می‌شود و از این جهت كه نفس هنوز به بدن مادی تعلق دارد، دارای تجرد نسبی است.
10- عمل تكوینی یعنی عملی كه خارج از اختیار خود انسان است، مثل زدن قلب كه عملی تكوینی است. و عمل تكوینی نفس در رابطه با رهاكردن بدن در راستای سیر طبیعی نفس و تبدیل مابالقوه آن به مابالفعل انجام می‌گیرد و اراده و اختیار انسان به طور مستقیم در آن نقشی ندارد.
11- بحار ج 5 ص 640
12- نباید غفلت كرد تنها مرگی كه از طریق علم پزشكی می‌توان به تأخیر انداخت، مرگی است كه در اثر تصادفات و بیماری‌ها به‌وجود می‌آید، و آن در حالی است كه نفس تكویناً تعلق تدبیری خود را نسبت به بدن از دست نداده و از این جهت هنوز از بدن منصرف نشده‌است، ولی هرگز تصور نكنیم جلو هر مرگی را می‌توان گرفت، آری اگر مثلاً قلب به جهت عوامل خارجی بیمار شد به نحوی از طریق علم پزشكی موانع صحت قلب را برطرف می‌كنیم تا قلب به حركات طبیعی خود ادامه دهد. ولی یك وقت نفس تكویناً می‌خواهد از بدن منصرف شود و لذا از یك جایی این انصراف شروع می‌شود. مثلاً قلب از تحرك می‌ایستد، حال اگر قلب را شوك بدهیم و به حركت واداریم، نفس از مغز انصراف خود را شروع می‌كند، چرا كه نفس تكویناً می‌خواهد برود و دیگر به بدن خود نیاز ندارد، در این حال است كه طبیبانِ حكیم در زمان گذشته، می‌توانستند بین این دو بیماری تفكیك كنند و متوجه بودند در مورد بیماری نوع دوم كاری از طبیب ساخته نیست، و بسیاری مواقع افراد خودشان متوجه خواهند شد كه در چه شرایطی هستند و لذا اگر هوشیاری به خرج دهند، بیش از آن‌كه حریص به ماندن باشند، آماده رفتن می‌شوند و به اصطلاح هنر مردن خود را از دست نمی‌دهند. (در مورد تكمیل این قسمت بحث؛ می‌توانید به نوشتار«هنر مردن» رجوع فرمایید)
در مورد ابن‌سینا آن طبیبِ حكیم هست كه: چندین بار پشت سرهم گرفتار قولنج شد و متوجه شد مرگش فرارسیده و فهمید این بیماری به جهت عوامل بیرونی نیست. گفت: «روح؛ دیگر بنا ندارد این بدن را تدبیر كند» و فعالیت‌های روزمرّه خود را تعطیل كرد و به دعا و عبادت مشغول شد، و چند هفته طول نكشید كه رحلت نمود. و امروز هم نباید تصور كرد به كمك علم پزشكی می‌توان مرگی را كه در اثر انصراف طبیعی نفس از بدن پیش می‌آید، به تأخیر انداخت، بلكه از طریق دستگاه‌های مدرن، این نوع مردن را سخت و آزار دهنده می‌كنند.
13- علت این‌كه انسان‌ها احساس می‌كنند نفسشان در بدنشان قرار دارد، به جهت توجه شدید نفس به بدن است. ولی اگر به كمك ریاضت‌ها، این توجه را ضعیف كنند، درست همین‌طور كه احساس می‌كنند در بدنشان هستند، احساس می‌كنند مثلاً در فاصله 400كیلومتری نسبت به بدنشان حاضرند و برای شما از آن فاصله دور خبر می‌آورند، چرا كه اصل نفس مجرد است و از هر مكان و زمانی آزاد است، توجه شدید نفس به بدن موجب می‌شود كه حضور وسیع خود را در زمان‌ها و مكان‌های دیگری احساس نكند.
عین حضور نفس در فاصله‌های دور مكانی، حضور نفس در فاصله‌های دور زمانی است كه موجب می‌شود از آینده خبر بدهد. از همه مهم‌تر این‌كه اگر انسان ریاضت‌های شرعی داشته باشد، حضور در باطن عالم نیز برایش ممكن است، به طوری كه به عالم ملائكه و به عالم برزخ و قیامت نیز سیر می‌كند، كه سیر جناب آقای نجفی‌قوچانی(ره) در كتاب «سیاحت غرب» از این نوع اخیر است.
14- بر همین اساس كه تجردِ بیشتر موجب حضور بیشتر می‌شود، هیچ مرتبه از عالم نیست كه حضور حق در آنجا نباشد. یعنی این‌طور نیست كه آنجایی كه ملائكه یا پدیده‌های مادی هستند، حضور خداوند آنجا نباشد، چرا كه حضور خداوند به خودش است و چون خداوند مجرد مطلق است، دارای حضور مطلق است، بدون هیچ محدودیتی، هرچند ظهورش براساس ظرفیت شرایطی است كه حضرت حق با اسماء و صفاتش ظاهر می‌شود.
15- آیه 186 سوره بقره
16- عین این‌چنین حضوری برای وجود مقدس امام‌زمان(عج) هست كه به جهت مقام و درجه وجودی كه دارند و این‌كه مقامشان، مقام واسطه فیض است، و از نظر مقام از ملائكه بالاترند، در همه جا حاضرند و هرجا هر طور نظر كنند، حضور دارند و چون تجردشان از ملائكه هم شدیدتر است، در هر مجلسی از همه اعضاء آن مجلس در همان مجلس، حاضرترند، در عینی كه در همان لحظه در همه مجالس حاضرند و آن هم حضوری شدیدتر از همه اعضاء آن مجالس ( برای تعقیب این موضوع می‌توانید به نوشتار « نحوه حضور حضرت حجت(عج) در هستی » رجوع بفرمایید).
17- قرآن در آیه 11 سوره شوری می‌فرماید: « لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر» یعنی برای خدا مثل و مانندی كه در عرض خدا باشد، وجود ندارد. ولی در آیه 60 سوره نحل می‌فرماید: « وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الْاَعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیم» یعنی برای خدا مَثَل و نمونه اعْلی وجود دارد كه بتواند نمونه‌ای از كمالات او را به نمایش بگذارد. این است كه نفس انسان را می‌توان به‌عنوان مثال خدا مورد توجه قرار داد.
18- در همین راستا است كه اندیشمندان « تناسخ» را محال می‌دانند و ثابت می‌كنند هرگز نمی‌شود انسانی كه مرده است و بدن خود را رها كرده‌است، باز به دنیا برگردد و در بدن دیگری برود و ادامه حیات بدهد، چراكه نفس انسان فقط با بدن خود می‌تواند وحدت ایجاد كند. (در رابطه با دلایل ابطال تناسخ می‌توانید به فصل نهم كتاب «معرفت‌النفس والحشر» از همین نویسنده رجوع فرمایید)
19- در بحث‌های قبل عرض شد؛ جامعیت ، مخصوص موجود مجرد است. پس هرچقدر موجود مجردتر باشد، درجه جامعیت یا وحدتش شدیدتر است و لذا درجه قرب به خدا موجب درجه بیشتر وحدت خواهد شد.
20- یعنی حضور گسترده حق در عالم هستی
21- در متون دینی و عقلی ما روشن و مبرهن شده‌است كه عالم جبروت یا عالم عقل و یا عرش از عالم لاهوت یا عالم الهی صادر شده و عالم ملكوت نیز از عالم جبروت صادر گشته و عالم ناسوت یا عالم ماده و یا ارض از عالم ملكوت صادر شده است. با دقت در رابطه بین عقل و ذهن و لفظ می‌توان به این نكته ارزشمند پی‌برد.
22- فروع كافی ج 1 ص 66
23- بحار ج 6 ص 267
24- برای بیشترروشن شدن موضوع قبر و فشار مربوط به آن می‌توانید به كتاب «معرفت‌النفس والحشر» ، و یا به نوشتار «چگونگی بدن اخروی» از همین نویسنده و یا به كتاب «معاد یا بازگشت به خدا» از آیة‌الله‌محمدشجاعی رجوع بفرمایید.
25- تسویه یعنی متعادل شده و تصفیه یعنی از ناخالصی‌ها پاك گشته
26- كافی ج 2 ص 166