« تن» در قبضه «من» است و در حقیقتِ انسان دخالت ندارد. به همین جهت هم « تنِ» انسان از حالات و تأثّرات « نفس» متأثّر میشود .
همواره شما متوجهاید حالات روحی كه مربوط به نفس است بر تن اثر میگذارد، مثل ترسیدن كه مربوط به روح است ولی در بدن هم ظهور میكند. یا مثلاً شما در خواب میبینید كه از كوهی سقوط كردید و همچنان به طرف پایین میغلطید. فردا صبح كه بیدار شدید احساس میكنید بدن شما هم كوفتگی و خستگی پیدا كردهاست. با اینكه آن سقوط مربوط به این بدن شما نبود، ولی حالات «مَن» در تن ظهور كرد. یا وقتی در خواب دعوا میكنید، ضربان قلب گوشتی مستقر در قفسة سینه شما نیز از حد طبیعی بیشتر میشود، در حالی كه علت افزایش ضربان قلب، فعالیت بیش از حد ماهیچههاست، ولی با اینكه ماهیچهها به طور عادی در رختخواب بودهاند، چون نفس دعوا میكند، «تن» عكسالعمل نشان میدهد و ضربان قلبِ گوشتی تشدید میشود. یعنی حكمِ «من»، بر «تن» ظاهر میشود، و این نشان میدهد كه حاكم اصلی در همة فعل و انفعالات «من» است و تن، تحت تأثیر من باشد.(6)
پسبودتنغلافوجانشمشیر كار، شمشیـر میكنـد نه غلاف