نفس چون مجرد است، جامع كمالات است و نه مجموع كمالات. یعنی «دیدن»، « شنیدن»، « دانستن» موجب كثرت ذاتی او نمیشود و لذا وحدت ذاتی دارد و به همین جهت هم شناخت نفس، موجب شناخت رب میشود . زیرا موجود مجرد در واقع هم سنخ با حق و جلوه نسبتاً كاملی از اوست.(17)
ما در عالم ماده با مجموعهها روبهرو هستیم، مثلاً با مجموعه صندلیها، و یا با هر صندلی كه از مجموعه اجزاء تشكیل شده روبهروییم. ولی در عالم مجردات با جامع كمالات روبهرو هستیم، مثل نفس كه هم شنونده است و هم گوینده و هم تعقلكننده، و با این همه یكی بیش نیست. یعنی كثرتِ كمالاتش آن را از وحدت خارج نمیكند و معنی جامعبودن همین است. و اینكه گفته میشود صفات خداوند مثل علیم و حیّ و سمیعبودن با ذاتش متحد است به همین معنی است كه صفاتش او را از وحدت خارج نمیكند، چرا كه او جامع كمالات و صفات است. مثل نور بیرنگ كه وقتی از منشور عبور میكند؛ به هفت نور تقسیم میشود و این نشان میدهد كه این هفت نور، در نور بیرنگ بود، ولی به صورت جامع. وقتی از منشور عبور كرد از هم جدا شد و به صورت مجموع در آمد، یعنی وقتی این نورها به صورت جامع بود، وحدت نور بیرنگ را به هم نزدهبود. صفات نفس هم، بههمین صورت است كه وحدت نفس را به هم نمیزند و صفات خداوند نیز به صورت جامع است و وحدت حق را به هم نمیزند.