تربیت
Tarbiat.Org

ده نکته از معرفت نفس
اصغر طاهرزاده

انواع مرگ

الف- مرگ طبیعی انسانی: كه نفس در ابعاد انسانی كامل شود و جنبه‌های بالقوه‌اش به فعلیت برسد و دیگر ابزار تن را نخواهد و لذا رهایش می‌كند، كه این بهترین نوع مرگ است و این نوع رها كردنِ تن توسط نفس، مخصوص اولیاء الهی می‌باشد. مثل نجاری است كه پس از ساختن دَر، تیشه‌اش را رها كند، چرا كه دیگر آن دری كه می‌خواست، درست كرد. به عبارت دیگر در این رابطه می‌توان گفت: « سوار چون‌كه به منزل رسد، پیاده شود».
ب– مرگ طبیعی حیوانی: چون انسان دارای دو بُعد حیوانی و انسانی است، ممكن است شخصی برخلاف ابعاد انسانی، در حیوانیت كامل شود، باز نفس در این حالت نیزبدن را رها می‌كند و با توجه به این‌كه بُعد حیوانی نیز دارای دو جنبة «غَضَبیّه» و «شهویّه» است. انسان ممكن است در گرگ‌صفتی كامل شود و قوه غضبیّه در او رشد كند. مثل بعضی از افرادكه در آخر عمر بسیار زود غضبناك می‌شوند و در بدبینی نسبت به اطرافیان خیلی شدید شده‌اند. و یا ممكن است انسان در خوك‌صفتی و جمع مال و حرص در دنیا شدید شود كه در بُعد شهویّه از بُعد حیوانی‌اش كامل شده‌‌است. البته جمع غضبیّه و شهویّه نیز ممكن است، در هرحال این نوع افراد در حیوانیت كامل شده‌اند و لذا نفس، بدن را رها می‌كند، و عذاب سختی در قیامت برای این افراد هست چون فطرت این‌ها انسان است، ولی شخصیتی حیوانی برای خود به وجود آورده‌اند، یعنی تضادی بین آنچه می‌خواهند و آنچه هستند گریبان آنها را می‌گیرد.
ج- مرگ غیر طبیعی: علاوه بر قسمت الف و ب كه هر دوی آنها مرگ طبیعی (در انسانیت و یا در ابعاد حیوانی) است، ممكن است نفس از ابزار بدن استفاده كامل نكرده و هنوز بر بدن خود نظر دارد، ولی بدن آن‌چنان خراب شده كه دیگر نمی‌تواند برای نفس مفید باشد، مثل نجّاری كه قبل از ساختن در، چون تیشه‌اش شكسته شده‌است، آن را رها می‌كند، به‌خاطر این‌كه دیگر به كارش نمی‌آید، هرچند دری كه باید می‌ساخت كامل نشده‌است. این نوع مرگ را مرگ «اِخترامی» نیز می‌گویند، حال این جداشدن غیر طبیعی نفس از بدن، یا به جهت تصادفات و بیماری‌هاست كه در هرصورت دیگر نفس نمی‌تواند از این بدن استفاده كند، و یا به جهت گناهان. چرا كه نفس گاهی از مفیدبودن بدنش مأیوس می‌شود و پس از سال‌ها ماندن و به كمال نرسیدن، آن بدن را رها می‌كند.
حضرت امام‌صادق(ع) می‌فرمایند: « مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اَكْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجال وَ مَنْ یَعیشُ بِالْاِحْسانِ اَكْثَرُ مِمَّنْ یَعیشُ بِالْاَعْمار »(11) یعنی آنهایی كه به جهت گناهانشان می‌میرند، بیشتر از آنهایی‌اند كه چون اجلشان به‌سر آمده می‌میرند، و آنهایی كه به جهت كارهای خوبشان زندگی را ادامه می‌دهند، بیشتر از آنهایی‌اند كه براساس عمری كه باید بكنند، عمر می‌كنند.
پس این نوع مرگ یعنی یأس از ادامة حیات هم یك نوع مرگ غیرطبیعی است، چرا كه نفس بدون آنكه استفاده لازم را از بدن خود در جهت كمال انسانی یا حیوانی ببرد، بدن را رها می‌كند. چون نفس به جهت ذات مجردش نظر و آگاهی به آینده خود دارد و وقتی متوجه شد در آینده كمالی بر كمالاتش افزوده نمی‌شود، دیگر جاذبه‌ای برای ادامه حیات برایش باقی نمی‌ماند و لذا همین عدم جاذبه و پدیدآمدن یأس برای یافتن كمـال برتر موجب انصراف تكوینی نفس از بدن می‌شود.(12)