در بین برداشت هایی که از خودشناسی ارائه شده منظور ما از خودشناسی در این بحث «شناخت انسان از آن نظر است که دارای استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی است.» بنابراین، منظور ما از خودشناسی مرتبهای از علم حضوری که هرکس به خود دارد نیست. هم چنین منظور ما از خودشناسی، آن معرفت حضوری کامل و آگاهانهای که انسان پس از طی مراحل تهذیب نفس و پیمودن راه های کمال و در نتیجه سیر معنوی بدان واصل میگردد و در پرتو آن حقیقت خویش را بی پرده مشاهده میکند نیست؛ زیرا در اینجا خودشناسی از مقدمات خودسازی به شمار میرود و معرفت مورد اشاره از نتایج خودسازی است و پس از سیر و حرکت تکاملی آگاهانه انسان حاصل میگردد. البته این معرفت بسیار عالی و مطلوب است و گویا فرموده حضرت علی(علیه السلام) که: نالَ أَلْفَوْزَ الاَْکْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ**کسی که به خودشناسی دست یابد به بزرگ ترین کامیابی نایل گشته است. (آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم، چاپ دانشگاه، ج 6، ص 172).*** اشاره به آن دارد.
رسیدن به این مقام و معرفت، در پرتو تلاش ها و ریاضت های طاقت فرسا و اطاعت صادقانه خداوند حاصل میگردد و به تعبیر عرفا، در این مرحله، انسان برخوردار از علم حضوری کامل به نفس خویش میگردد و حقیقت خویش را کاملا میشناسد؛ و پس از این مرحله و در نهایت حرکت تکاملی، انسان به معرفت مقام توحید نایل میگردد.
هم چنین شناخت اندام های بدن و چگونگی کار آنها که در علم فیزیولوژی مورد بحث قرار میگیرد، ارتباطی با بحث ما ندارد. حتی شناخت روان و نیروهای درونی انسان و احساسات و فعل و انفعالات روانی که در روانشناسی مورد بحث واقع میشود، در اینجا مورد توجه نیست؛ گرچه پارهای از مباحث قطعی روانشناسی ممکن است به عنوان مبادی بحث مورد استفاده قرار گیرد.
توجه و پرداختن به انسان و خودشناسی پیشینهای دیرپای دارد و در طول تاریخ بشریت
﴿ صفحه 20﴾
همواره انسان ها اهتمام وافری به انسانشناسی و بررسی مسائل اجتماعی انسانی داشتهاند. از جمله تاریخ یونان باستان مملو از آثار شکوفایی زندگی انسانها و شناخت نفس و روح بوده است، تا آنجا که بر سردر معبد آپولو در یکی از شهرهای قدیمی یونان، به نام دلفی، بانیان معبد برای تشویق و تحریض دیگران به پی بردن به رموز خلقت و پیچیدگی های وجود انسان، نوشته بودند: «خود را بشناس» که این کلام بعداً مبنای فلسفه فلاسفه یونان، مانند سقراط و فیثاغورث، گردید.
خودشناسی از جمله اساسی ترین و محوری ترین مسایلی است که ادیان و مکاتب گوناگون بدان نظر داشتهاند و بر این نکته اذعان داشتند که انسان اگر خود را بشناسد، به حقایق طبیعت و اسرار خلقت آگاهی خواهد یافت. این به جهت هماهنگی و ارتباطی است که بین جهانشناسی و انسانشناسی است و گرچه هریک، از مسایل مخصوص به خود برخوردارند، اما از آن رو که انسان از جهان جدا نیست و جهان بیرون نیز بی ارتباط با انسان نمیباشد، یا اگر در شناخت جهان انسان را به شمار نیاوریم و بالعکس، اگر انسان را قطع نظر از جهان مورد مطالعه قرار دهیم و از هر یک معرفتی مستقل داشته باشیم، بهشناختی صحیح نسبت به هیچ یک از آن دو دست نخواهیم یافت. چون انسان و جهان جلوه های گوناگونی هستند از مبدأ هستی و با تفاوت های ظاهری شان، آیه و نشانه واحد خداوند احد و یگانه هستند که درجات و تجلیّات او را نمودار میسازند.
انبیاء در برنامه و رسالت الهی خود، انسان را از ابزار بودن و توجه صرف به لذّات جسمانی رهایی دادند و او را از مختار بودن، قوه ابتکار و خلاقیّت و برخورداری از حق انتخاب و دیگر استعدادها و توانایی هایش آگاه ساختند و هدف بی انتهای تکامل را به او نُمودند و یادآور شدند که ابعاد جوهر آدمی بی حدّ و مرز است؛ بنابراین چنین انسانی هیچگاه نباید در حدّ ابزار تنزل یابد.
﴿ صفحه 21﴾