السلام علیک یا امیر المؤمنین و یا قائد غر المحجلین (9) و یا امام العالمین و یا سید الوصیین
مصیبت امیرالمؤمنین خیلی مصیبت بزرگی است.
خدا نکند انسان بخواهد معصیت کار بشود اسمش مسلمان بشود ولی کارهایی بکند که مورد اعتراض یهود و نصاری بشود. انسان وقتی فکر میکند یک نفر یهودی در مجلس یزید بود یک حرف عجیب و خیلی خوبی زد که آدم را آب میکند - امام زمان ما را ببخشید میخواهم در مظلومیت امیر المؤمنین چیزی بگویم - یهودی پرسید این سر برای کی است؟ در مجلس، همه جور آدم بودند. گفتند سر پسر دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. گفت ای یزید! من به هفتاد واسطه به حضرت داود میرسم بین من و حضرت داود هفتاد پدر است و این یهودیها این را میدانند؛وقتی در معابر، میروم میآیند خاک پای مرا بر میدارند به چشم خودشان میمالند. تو چطور پسر پیغمبر را کشتی؟
یک وقت اصلا عمق جنایت خیلی است، ولی از بس گفتند و شنیدیم عادی شده است. آدم یک شبحی از امیرالمؤمنین ببیند مست میشود. من در قم یک نفر را میشناختم - خیلی وقت پیش بود - شنیدم که یک شبح تاری از امیرالمؤمنین از دور نشانش داده بودند؛اصلا مدتی این آدم روی پای خودش نبود. نمیدانم چطور شده بود که آن حالت رفت.
گفت ملائکه دلشان برای امیر المؤمنین تنگ میشد. رفتند در خانه خدا گفتند: خدایا ما دلمان برای علی تنگ میشود چکار کنیم؟ بی قرار میشویم. این قدر عزیز است. خدا یک فرشته به صورت امیرالمؤمنین آفرید و فرمود: اگر دلتان تنگ شد به این فرشته نگاه کنید آرام شوید .پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین را به یک مسافرتی فرستاده بود .ام سلمه میگوید دیدم پیغمبر نشسته و دعایی را میخواند که عجیب است. ام سلمه نیمه اول دعا را شنید. چقدر برایش تعجب بود. نیمه دوم را شنید تعجب برطرف شد. این حدیث را بزرگان تسنن آوردهاند. ابن اثیر جذری در جلد نهم جامع الاصول آورده (10) ام سلمه دید پیامبر میفرماید: (اللهم لا تمتنی)؛خدایا! مرا نمیران! خدایا! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چرا همچنین دعایی میکند؟ چون اینها همیشه به سوی لقاء خداوند پرواز میکردند. چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: مرا نمیران؟ یک صاحبدلی، ظریفی، در تهران داشتیم که میگفت: مردم میآیند بحث میکنند که معراج را اثبات کنند که پیغمبر چطور بالا رفت؟ میگفت: اینها اگر راست میگویند اثبات کنند اصلا پیغمبر چطور روی این زمین ماند؟! آخر، اصلا مال اینجا نبود. نور بود. چطور روی زمین ماند؟! چرا پرواز نکرد؟ اینها با مشقت اینجا زندگی میکردند. برایشان زندان بود. بی خود نیست امیرالمؤمنین میگوید: (فزت و رب الکعبه) (11)
علی کل حال، ام السلمه (رضوان الله علیه) شنید: (اللهم لا تمتنی) نیمه دوم دعا را که شنید تعجب برطرف شد. دید پیغمبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را بلند کرد که اللهم لا تمتنی حتی ترینی علیا؛خدایا! مرا نمیران تا یک بار دیگر، علی را ببینم.
ام سلمه میگوید: یک دفعه یادم افتاد که علی بن ابی طالب علیه السلام در مسافرت است.