در روایتی دیدم که یک جوان مسیحی در زمان امام صادق علیه السلام توفیق تشرف به اسلام را پیدا کرده بود و مسلمان شده بود. در منا در جمعی که به دور حضرت امام صادق علیه السلام حلقه زده بودند، گفت: یابن رسول الله! من مسلمان شدم و مادرم هنوز مسیحی است، قوم و خویشهایم هم مسیحی اند و با من رفت و آمد میکنند. چه کنم؟ حضرت فرمود: گوشت خوک میخوردند؟ عرض کرد نه؟ فرمود: شراب میخوردند؟ عرض کرد: نه!. فرمود عیب ندارد. با اینها رفت و آمد کن. به مادرت هم زیاد احترام کن. آخر، مسلمان باید عملش معرف او باشد و الا مرتب بگویی و عمل نکنی کاری از پیش نمیرود. تبلیغ، در اصل، با عمل است. این جوان رفت و به پیرزن مسیحی که مادرش بود زیاد احترام کرد. با این کار نظر مادرش را جلب کرد. یک روز پرسید: پسر! تو از وقتی که دین تازه را یافتی، به من خیلی احترام میکنی. قضیه چیست؟ گفت که مادر، این رهبری که دارم خیلی سفارش تو را کرده است. پیرزن گفت: سفارش به مادر کار انبیاء است نکند این پیامبر است؟ گفت: نه مادر! پیغمبر نیست وصی پیغمبر است. خلاصه نظرش جلب شد و گفت که پسرم! من هم میخواهم مسلمان بشوم. اگر بخواهم مسلمان بشوم چه باید بکنم؟ گفت: مادر جان! شهادتین را بگو. شهادت به وحدانیت پروردگار، به رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. مادر شهادتین را گفت. پسر گفت: مادر تو مسلمان شدی مبارکت باشد. در اینجا یک حاشیه دو سه دقیقهای دارم. وقتی پانزده بیست سال پیش این حدیث را دیدم، دود از سرم بلند شد. آی مردم! این پیرزن که مسلمان میشود، زمانش نزدیک به مغرب بوده. به پسرش میگوید: حالا که مسلمان شدم چه کار کنم؟ میدانید چرا دود از سرم بلند شد؟ گفتم ای طلبه! شیعه مسلمان، تو یک دفعه نگفتی چون مسلمانم، چه کار کنم. حرف بزرگی است. اگر اهل دین نیستی که هیچ، اگر هستی حسابت جدا میشود. مسئولیت به گردنت میآید. تقیدهایی به گردنت میآید. چون مسلمانم تقلب کنم؟! چون مسلمانم دروغ بگویم؟! چون مسلمانم کم بفروشم؟! آخر مسلمان که شدی وظیفه، عوض میشود.عزیز من! با عینک دیگر باید به خودمان نگاه کنیم. ولی این پیرزن، چقدر فهمیده بود میگوید: الان که مسلمان شدم، چه کنم؟ گفت: مادر! حالا که مسلمان شدی باید نماز مغرب، بخوانی.وضو را یادش داد و بعد گفت: نماز بلد نیستم . پسر گفت: من به تو تلقین میکنم. تلقین به این میگویند که یکی بگوید و یکی هم از او یاد بگیرد و به زبان او بگوید. تلقین کرد و مادر هم نماز مغرب را با تلقین خواند. آن حمد را میخواند این هم میخواند. سوره میخواند این هم میخواند. نماز مغرب تمام شد. نشستند یک قدری مادر و فرزند صحبت کردند بعد گفت که پسر جان! الان تا دم خواب، در این دین جدید وظیفهای دارم یا نه؟ گفت: مادر! یک وظیفهای دیگر باقی مانده و آن یک نماز چهار رکعتی است. این مطلب حدیث است. میدانید این حدیث در کجاست؟ این حدیث در کتاب درجه سه و چهار نیست در کتب اربعه شیعه این حدیث آمده است. فیض کاشانی کتب اربعه را جمع کرده و اسمش را وافی گذاشته است. وافی مجموعه کتب اربعه شیعه است. من این حدیث را در آن جا دیدم. مدرکش را میگویم که خیالتان راحت شود. اسراری در این حدیث است که من آنها را چون وقت ضیق است، انداختم. گفت: مادر! تا موقع خواب، یک چهار رکعتی هم برگردنت هست. مادر گفت: هنوز یاد نگرفتم. گفت من تلقین میکنم، تو بخوان. این چهار رکعت عشاء را هم با تلقین خواند. حدیث میگوید: پیرزن همین که گفت: (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته) مثل چراغ خاموش شد. آی مردم! این حدیث به شما میگوید فکر نکنید که - نعوذ بالله - عاقبت بخیری یا عاقبت به شری بی حساب و کتاب است. خدا نکرده اگر عمدا این مطلب را بگویی، استکانت را باید آب بکشند. نمیتوانی این حرف را بزنی. حساب کتاب دارد. حساب و کتابش چیست؟ شب عید است و عرایض ما تمام میشود ولی یک یادگار هم به شما میدهم؛ان شاء الله خاطر نازنینتان باشد. دعای کمیل که خواندید در آنجا میگویید: ای خدا! قسم یاد کردی که چه کار کنی؟ (ان تخلد فیها المعاندین) (1) قسم یاد کردی در جهنم اهل عناد را نگه بداری. آقا! جهنم برای اهل عناد است. اگر کسی عناد نداشته باشد ما نمیدانیم چه میشود. خدا که میداند، مخبر خدا هم نیستم. این که حتما جهنم میرود، اهل عناد است (یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء) (2)به قول علمای علم کلام که گفتند: وفای بر وعده، بر خدا واجب است. واجب لطفی است.ولی وفا بر وعید واجب نیست. مثل این است که شما اگر به یک نفر گفتی امشب برایت یک پیراهن نو میخرم و نخریدی همه عقلا مذمتت میکنند که آقا! چرا وعده میدهی و عمل نمیکنی؟ اما اگر شما به یک نفر گفتید که امشب به حسابت میرسم، امشب یک آشی برایت میپزم، یک کتکی میزنم اگر این کتک را نزدی هیچ کس نمیگوید چرا نزدی. میگویند خوب کاری کردی او را نزدی. وفا بر وعده بر خدا واجب لطفی است ولی وفا بر وعید واجب نیست. (یغفر لمن یشاء و یعذب لمن یشاء) نمیدانیم چه میشود. نمیدانیم. یک وقت دیدید کسی را بخشید. اما قدر متیقن اهل عناد را نخواهد بخشید. یکی از مسائل که باید درباره آن فکر کنیم و اگر - خدایی نکرده - روحیه عناد، در ما هست از بین ببریم. آدمهای معتقدی بشویم. این پیرزن چرا عاقبت به خیر شد؟ چون عناد نداشت. حق به گوشش نرسیده بود، رسید و گفت چشم! و در چند لحظه از اهل بهشت شد.
من و تو، ماه رمضان را سپری کردیم. شبهای قدر را سپری کردیم یعنی به اندازه این پیرزن مسیحی هم نمیشویم که یک چیزی از خدا بگیریم؟ حاشا به کرم خدا! عمری در مسیحیت بود. یک دفعه روشن شد. یک نماز مغرب و عشاء خواند تمام شد و رفت در بهشت. حالا بیا امشب بگوییم خدایا! ما اصلا این شب قدرها و بک یا اللهها را به رخ نمیکشیم. ما تو را بدهکار نمیدانیم. خودت بیا با تفضلت عیدی به ما بده. عیدی ما این باشد که ما را ببخشی و دعاهایمان را قبول کن.
نکته
شب قدر، چقدر عظمت دارد امشب! خدایا دست ما را بگیر خدایا تو کریمی. یاد جمله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که میافتم میلرزم. میفرماید: یکسال به شب قدر مانده به فکر شب قدر باشید. یعنی در این یک سال کاری نکنی که شب قدر آن عمل بیاید و مثل سنگ در سر راهت قرار بگیرد.