تربیت
Tarbiat.Org

روضه‏های استاد فاطمی نیا
محمد رحمتی شهرضا

(1)

در روایتی دیدم که یک جوان مسیحی در زمان امام صادق علیه السلام توفیق تشرف به اسلام را پیدا کرده بود و مسلمان شده بود. در منا در جمعی که به دور حضرت امام صادق علیه السلام حلقه زده بودند، گفت: یابن رسول الله! من مسلمان شدم و مادرم هنوز مسیحی است، قوم و خویش‏هایم هم مسیحی اند و با من رفت و آمد می‏کنند. چه کنم؟ حضرت فرمود: گوشت خوک می‏خوردند؟ عرض کرد نه؟ فرمود: شراب می‏خوردند؟ عرض کرد: نه!. فرمود عیب ندارد. با این‏ها رفت و آمد کن. به مادرت هم زیاد احترام کن. آخر، مسلمان باید عملش معرف او باشد و الا مرتب بگویی و عمل نکنی کاری از پیش نمی‏رود. تبلیغ، در اصل، با عمل است. این جوان رفت و به پیرزن مسیحی که مادرش بود زیاد احترام کرد. با این کار نظر مادرش را جلب کرد. یک روز پرسید: پسر! تو از وقتی که دین تازه را یافتی، به من خیلی احترام می‏کنی. قضیه چیست؟ گفت که مادر، این رهبری که دارم خیلی سفارش تو را کرده است. پیرزن گفت: سفارش به مادر کار انبیاء است نکند این پیامبر است؟ گفت: نه مادر! پیغمبر نیست وصی پیغمبر است. خلاصه نظرش جلب شد و گفت که پسرم! من هم می‏خواهم مسلمان بشوم. اگر بخواهم مسلمان بشوم چه باید بکنم؟ گفت: مادر جان! شهادتین را بگو. شهادت به وحدانیت پروردگار، به رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. مادر شهادتین را گفت. پسر گفت: مادر تو مسلمان شدی مبارکت باشد. در اینجا یک حاشیه دو سه دقیقه‏ای دارم. وقتی پانزده بیست سال پیش این حدیث را دیدم، دود از سرم بلند شد. آی مردم! این پیرزن که مسلمان می‏شود، زمانش نزدیک به مغرب بوده. به پسرش می‏گوید: حالا که مسلمان شدم چه کار کنم؟ می‏دانید چرا دود از سرم بلند شد؟ گفتم ای طلبه! شیعه مسلمان، تو یک دفعه نگفتی چون مسلمانم، چه کار کنم. حرف بزرگی است. اگر اهل دین نیستی که هیچ، اگر هستی حسابت جدا می‏شود. مسئولیت به گردنت می‏آید. تقیدهایی به گردنت می‏آید. چون مسلمانم تقلب کنم؟! چون مسلمانم دروغ بگویم؟! چون مسلمانم کم بفروشم؟! آخر مسلمان که شدی وظیفه، عوض می‏شود.عزیز من! با عینک دیگر باید به خودمان نگاه کنیم. ولی این پیرزن، چقدر فهمیده بود می‏گوید: الان که مسلمان شدم، چه کنم؟ گفت: مادر! حالا که مسلمان شدی باید نماز مغرب، بخوانی.وضو را یادش داد و بعد گفت: نماز بلد نیستم . پسر گفت: من به تو تلقین می‏کنم. تلقین به این می‏گویند که یکی بگوید و یکی هم از او یاد بگیرد و به زبان او بگوید. تلقین کرد و مادر هم نماز مغرب را با تلقین خواند. آن حمد را می‏خواند این هم می‏خواند. سوره می‏خواند این هم می‏خواند. نماز مغرب تمام شد. نشستند یک قدری مادر و فرزند صحبت کردند بعد گفت که پسر جان! الان تا دم خواب، در این دین جدید وظیفه‏ای دارم یا نه؟ گفت: مادر! یک وظیفه‏ای دیگر باقی مانده و آن یک نماز چهار رکعتی است. این مطلب حدیث است. می‏دانید این حدیث در کجاست؟ این حدیث در کتاب درجه سه و چهار نیست در کتب اربعه شیعه این حدیث آمده است. فیض کاشانی کتب اربعه را جمع کرده و اسمش را وافی گذاشته است. وافی مجموعه کتب اربعه شیعه است. من این حدیث را در آن جا دیدم. مدرکش را می‏گویم که خیالتان راحت شود. اسراری در این حدیث است که من آنها را چون وقت ضیق است، انداختم. گفت: مادر! تا موقع خواب، یک چهار رکعتی هم برگردنت هست. مادر گفت: هنوز یاد نگرفتم. گفت من تلقین می‏کنم، تو بخوان. این چهار رکعت عشاء را هم با تلقین خواند. حدیث می‏گوید: پیرزن همین که گفت: (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته) مثل چراغ خاموش شد. آی مردم! این حدیث به شما می‏گوید فکر نکنید که - نعوذ بالله - عاقبت بخیری یا عاقبت به شری بی حساب و کتاب است. خدا نکرده اگر عمدا این مطلب را بگویی، استکانت را باید آب بکشند. نمی‏توانی این حرف را بزنی. حساب کتاب دارد. حساب و کتابش چیست؟ شب عید است و عرایض ما تمام می‏شود ولی یک یادگار هم به شما می‏دهم؛ان شاء الله خاطر نازنینتان باشد. دعای کمیل که خواندید در آنجا می‏گویید: ای خدا! قسم یاد کردی که چه کار کنی؟ (ان تخلد فیها المعاندین) (1) قسم یاد کردی در جهنم اهل عناد را نگه بداری. آقا! جهنم برای اهل عناد است. اگر کسی عناد نداشته باشد ما نمی‏دانیم چه می‏شود. خدا که می‏داند، مخبر خدا هم نیستم. این که حتما جهنم می‏رود، اهل عناد است (یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء) (2)به قول علمای علم کلام که گفتند: وفای بر وعده، بر خدا واجب است. واجب لطفی است.ولی وفا بر وعید واجب نیست. مثل این است که شما اگر به یک نفر گفتی امشب برایت یک پیراهن نو می‏خرم و نخریدی همه عقلا مذمتت می‏کنند که آقا! چرا وعده می‏دهی و عمل نمی‏کنی؟ اما اگر شما به یک نفر گفتید که امشب به حسابت می‏رسم، امشب یک آشی برایت می‏پزم، یک کتکی می‏زنم اگر این کتک را نزدی هیچ کس نمی‏گوید چرا نزدی. می‏گویند خوب کاری کردی او را نزدی. وفا بر وعده بر خدا واجب لطفی است ولی وفا بر وعید واجب نیست. (یغفر لمن یشاء و یعذب لمن یشاء) نمی‏دانیم چه می‏شود. نمی‏دانیم. یک وقت دیدید کسی را بخشید. اما قدر متیقن اهل عناد را نخواهد بخشید. یکی از مسائل که باید درباره آن فکر کنیم و اگر - خدایی نکرده - روحیه عناد، در ما هست از بین ببریم. آدمهای معتقدی بشویم. این پیرزن چرا عاقبت به خیر شد؟ چون عناد نداشت. حق به گوشش نرسیده بود، رسید و گفت چشم! و در چند لحظه از اهل بهشت شد.
من و تو، ماه رمضان را سپری کردیم. شب‏های قدر را سپری کردیم یعنی به اندازه این پیرزن مسیحی هم نمی‏شویم که یک چیزی از خدا بگیریم؟ حاشا به کرم خدا! عمری در مسیحیت بود. یک دفعه روشن شد. یک نماز مغرب و عشاء خواند تمام شد و رفت در بهشت. حالا بیا امشب بگوییم خدایا! ما اصلا این شب قدرها و بک یا الله‏ها را به رخ نمی‏کشیم. ما تو را بدهکار نمی‏دانیم. خودت بیا با تفضلت عیدی به ما بده. عیدی ما این باشد که ما را ببخشی و دعاهایمان را قبول کن.
نکته
شب قدر، چقدر عظمت دارد امشب! خدایا دست ما را بگیر خدایا تو کریمی. یاد جمله آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که می‏افتم می‏لرزم. می‏فرماید: یکسال به شب قدر مانده به فکر شب قدر باشید. یعنی در این یک سال کاری نکنی که شب قدر آن عمل بیاید و مثل سنگ در سر راهت قرار بگیرد.