ما همین كه به خود و اطراف خود نگاه میكنیم، مشاهده میكنیم كه هر چیزی در جای خود قرار گرفته است. اگر كودك ناتوان است، پدر و مادر با علاقهای كه به او دارند، او را نگهداری میكنند و تمام مشكلات او را حل میكنند. آب دهان، شیرین است تا ما احساس ناراحتی نكنیم و آب چشم، شور است تا با شوری خود چشم را حفظ كند.
خداوند روی انگشتان دست، مقداری پوست اضافه قرار داده كه هنگام خم شدن انگشتان، مشكلی نداشته باشد. روی زانو نیز مقداری پوست اضافه قرار داده كه زانوی ما به راحتی خم شود. مژههای چشم و پلك چشم و گودی چشم و ابروی بالای چشم، همه برای آن است كه به چشم ما ضرری نرسد. خداوند لبهای ما را نرم قرار داد، تا به راحتی سخن بگوییم و هنگام غذا چیزی از دهانمان بیرون نریزد. فاصلهی خورشید را به گونهای قرار داد كه ما نسوزیم. زمین را برای ما تصفیه خانه رایگان قرار داد كه آب كثیف در آن فرو میرود ولی از كنار آن آب زلال خارج میشود. ما به هر چه بنگریم، دست خدا را در آن میبینیم. آیا ممكن است خداوندی كه در بدن ما و در كل جهان این همه زیباییها و هنرنماییها و صنعتها و حكمتها قرار داده، پس از چندی با مرگ انسان همه چیز او را تمام كند؟!
آیا میتوانیم با خود بگوییم نوزاد، كودكی شود و بعد، جوان و پس از آن، سالمند و بعد با مردن، پرونده انسان در هم پیچیده و تمام شود؟
به یك مثال توجه كنید: اگر شخصی افراد زیادی را به مهمانی دعوت كند و در سفره انواع غذاها، نوشیدنیها، سبزیها و میوهها را با نظم بچیند. محل پذیرایی را با فرشها، پردهها و چراغها زینت دهد، ولی مهمانان به جای ادب، به یكدیگر حمله كنند، حق یكدیگر را تلف كنند و پس از مدتی سر و صدا و درگیری سفره برچیده و چراغها خاموش و مهمانی تعطیل شود. آیا به كسی كه این مهمانی را برگزار کرده نمیگویند زحماتت به هدر رفت و مهمانی بیهوده بود؟ آیا نباید از این جمعیت مهمانان بهرهگیری و هدفی دنبال میشد؟ بعد از آشنایی با این مثال، به سراغ درس خود برویم.
زمین سفرهای گسترده است؛ انواع غذاها و میوهها و رنگها و مزهها و نهرها و كوهها و معادن و زیباییها در این سفره قرار داده شده است و مردم زمین در این خانه بزرگ مدتی هستند. بعضی مردم ستمگر و بعضی مظلومند. اگر پس از چند روزی مرگ همه را فرا گیرد و چراغ خورشید خاموش و سفره برچیده شود، در این آفرینش چه سودی است؟ اگر از غذا انسان ساخته شود و انسان بمیرد و خاك شود، و هیچ مزد و كیفری در كار نباشد و خوبان و بدان با هم محو و نابود شوند، در این آفرینش چه هدفی در كار است؟ اگر ما حاضر نیستیم سفره بیهدف پهن كنیم، خدای حكیم نیز انسان بیهدف خلق نمیكند.
خدا حكیم است تا آنجا كه برای ایستادن ما گودی كف پا را قرار داده و همه چیز را برای بشر آفریده است. ما نمیتوانیم بگوییم همه چیز برای بشر خلق شده است ولی بشر برای خوردن و مردن. پس باید حساب و كتاب و كیفر و پاداشی باشد و همانگونه كه اگر برگها در پاییز میریزند دوباره سبز میشوند و همانگونه كه بعد از خواب دوباره بیدار میشویم باید دو مرتبه انسان زنده شود تا مزد كار نیك و بد خود را ببیند. البته بخشی از مزد و پاداشها در دنیا داده میشود، اما مزد اصلی در جهان دیگر است.
زنده شدن مرده، مثل بیدار شدن از خواب و مثل به یاد آوردن چیزهای فراموششده است. همان خدایی كه ما را آفرید میتواند بعد از مرگ دوباره ما را زنده كند.
چنانکه اگر كسی ماشینی ساخت میتواند قطعات آن را از هم جدا كند و بار دیگر آنها را به هم متصل كند. همانگونه كه ما می توانیم خشتی را خاك كنیم و دومرتبه از همان خاكها خشت جدیدی بسازیم. مگرنه آن است كه دندانهای كودك میریزد، ولی دو مرتبه دندان محكمتری میروید؟ حتی اگر قسمت كوچكی و ذرهای از انسان باشد، میشود تبدیل به یك انسان شود. شما پنج سانتیمتر از شاخه درخت انگور را قطع كنید و در زمینی كشت كنید. همان قلمهی كوچك، درخت انگور بزرگی میشود.
بنابراین خدایی كه یك شاخه كوچك را درخت میكند، و پس از ریزش دندان، دندان محكمتری را برای زندگی طولانی، پدید میآورد و درختان پاییزی را در بهار سبز میكند و خواب رفتهها را بیدار میكند، مردهها را نیز زنده خواهد كرد. زیرا اگر زنده نكند و انسان با مرگ نابود شود، مثل همان مهمانی بیفایده است كه مهمانان به یكدیگر ظلم كنند و سفره برچیده شود.