تربیت
Tarbiat.Org

پرسشها و پاسخها جلد سوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

انگیزه‌هاى پنهان در توسعه سیاسى

انگیزه برخى افراد از طرح «توسعه سیاسى و پاره‌اى مفاهیم مشابه» در این زمان چیست؟
براى روشن شدن ماهیّت حركت‌هاى فوق، همین طور راه‌كارهایى كه براى رسیدن به اهداف این حركات برگزیده مى‌شود، ابتدا تاریخچه‌اى كوتاه از تحولات بعد از انقلاب صنعتى اروپا را ذكر مى‌كنیم:
داستان سلطه‌گرى غرب در واقع از زمان انقلاب صنعتى اروپا شروع مى‌شود اگر چه قبل از آن نیز هم در اروپا و هم در بین سایر اقوام گرایش‌هایى براى كشورگشایى و تسلّط بر دیگران وجود داشته است، زمانى كه در سایه پیوند علم و صنعت و فن‌آورى به ابزارهایى جدید دست یافتند و توانستند به تولید كالاهاى انبوه و بسیار ارزان (از نظر هزینه تولید) بپردازند و با فروش این كالاها به قیمت گزاف ثروت و سودى انبوه به چنگ آورند.
با افزایش سود و در نتیجه سرمایه، سرمایه‌گذارى براى تولید نیز فزونى مى‌یافت و این خود عاملى براى كسب سود و سرمایه بیشتر مى‌گشت و به این ترتیب با تكرار چرخه سرمایه و تولید، روز به روز انباشت ثروت رقم بالاترى پیدا مى‌كرد.
ولى از آن طرف با افزایش تولید (= عرضه كالا) دو مشكل اساسى رُخ مى‌نمود: 1ـ كمبود موادّ اوّلیه براى تولید، 2ـ كاستى میزان تقاضا در مقایسه با عرضه تولیدات. این دو عامل كشورهاى غربى را به اندیشه استعمار كشورهاى دیگر واداشت، تا هم موادّ خام و هم بازار فروش تازه به دست آورند. این روند استعمارى از قرن هفدهم تا نوزدهم ادامه مى‌یابد. در این زمان است كه غربى‌ها متوجّه مشكل دیگرى مى‌شوند و آن كاهش منابع طبیعى و قدرت خرید كشورهاى تحت استعمار بود. از طرفى فن‌آورى و ابزار پیشرفته صادراتى نیاز به متخصصینى جهت به كارگیرى آن ابزار داشت؛ از این رو تصمیم گرفتند هم قدرت خرید و هم سطح معلومات در این كشورها را افزایش دهند و براى این منظور دو كار انجام دادند:
﴿ صفحه 188 ﴾
اوّل: دادن وام و تسهیلات اقتصادى به این كشورها و تشكیل صندوق بین‌المللى پول.
دوّم: جذب افراد بااستعداد این كشورها به دانشگاه‌هاى اروپایى از جمله انگلستان، آلمان و فرانسه.
این كار دوّم به انگیزه تربیت تكنسین‌هایى كه توان بكارگیرى اجناس وارداتى از كشورهاى استعمارگر را دارا باشند انجام مى‌شد. همان‌گونه كه كار اوّل به منظور افزایش قدرت خرید مردم در كشورهاى مستعمره صورت مى‌گرفت تا در سایه آن اجناس بیشترى به این كشورها صادر شود و بازار فروش غربى‌ها همچنان رونق لازم را داشته باشد.
امّا این روند همواره براى استعمارگران خوشایند نبود، چون برخى از این تحصیلكرده‌ها، بعد از بازگشت به كشورهاى خویش، اندیشه استقلال خواهى را مطرح كردند و خواهان خروج از استعمار بیگانه شدند، و این خود آغاز فصلى نوین و دورانى تازه بود كه از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و در قرن بیستم به اوج خود رسید.
اگر چه مبارزات گوناگونى با چنین حركات استقلال‌طلبانه صورت گرفت، امّا در نهایت غربى‌ها به این نتیجه رسیدند كه بهتر است قدرى واقع‌بین باشند و با مطرح كردن ایده «رابطه» به جاى «استعمار» بتوانند در آینده نیز از چنین كشورهایى استفاده ببرند. از جمله این حركت‌هاى استعمارى، طرح تشكیل كشورهاى مشترك‌المنافع بود كه از سوى انگلستان پیشنهاد شد تا مستعمراتى كه قبلا زیر سلطه انگلیس بودند و اكنون استقلال یافته‌اند تحت این عنوان همكار و شریك انگلیس گردند و این بار استعمار به شیوه‌اى دیگر ادامه یابد.
در هر حال، روند استقلال‌طلبى روز به روز تشدید مى‌شد و این خود شیوه‌هاى نوترى را براى استعمارگرى طلب مى‌كرد. به گونه‌اى كه استعمار آشكار جاى خود را به استعمار پنهان داد. یكى از این شیوه‌هاى جدید به این نحو بود كه: دولت‌هاى استعمارى عوامل و احزابى را در كشورهاى استقلال‌یافته به وجود مى‌آوردند جو یا به گونه‌اى در فرایند شكل‌گیرى برخى تشكلها و احزاب دخالت مى‌كردند كه حتّى گاهى خود گردانندگان این احزاب نیز متوجّه دخالت عوامل بیگانه و جهت‌دهى آنان نبودندج، كه با طرح شعارهاى ضد استعمارى مردم را پیرامون خود جمع مى‌كردند و بعد از قدرت یافتن حزبى كه با شعار مبارزه با استعمار تشكیل و سامان یافته بود، دست دوستى به اربابان خارجى مى‌دادند و منافع آنها را تأمین مى‌كردند.
﴿ صفحه 189 ﴾
با گذشت زمان و افزایش تجربه، غربى‌ها به این نتیجه رسیدند كه دوام و نهادینه شدن استعمار و سوء استفاده از كشورهاى دیگر در گرو تغییر فرهنگ و ایدئولوژى كشورهاست؛ به گونه‌اى كه هم نوع بینش افراد تغییر كند و تفكّرى مبتنى بر فردگرایى، «مصرف‌گرایى» و «ثروت اندوزى» ـ نظیر آنچه بر غرب و آمریكا حاكم است ـ پدید آید، و هم نظامى بر آن كشورها حاكم باشد كه مبنایش استفاده از ابزارها و فن‌آورى جهان غرب و مرعوب گشتن در مقابل پیشرفت‌هاى آنها باشد.
اگر این دو هدف برآورده مى‌شد دوام سلطه نیز تضمین لازم را مى‌یافت؛ امّا یكى از موانع تحقّق اهداف یاد شده، در مشرق زمین، «فرهنگ شرقى» بود كه مبتنى بر قناعت و روحیّه «جمع گرایانه» است. از این رو، حربه تهاجم فرهنگى با پیچیدگى‌هاى خاصّ آن در دستور كار غربیان قرار گرفت. در این راستا، ایده توأم بودن فرهنگ و تكنولوژى مطرح شد: مدّعاى اصلى این ایده این بود كه هر تكنولوژى فرهنگ ویژه خود را به همراه دارد و هر جا كه تكنولوژى وارد شد فرهنگ آن نیز خواه ناخواه وارد خواهد شد، پس یا باید تكنولوژى را همراه فرهنگ پذیرفت یا باید هیچ كدام را نپذیریم؛ و چون تكنولوژى از غرب مى‌آید به ناچار فرهنگ هم باید از غرب بیاید.
البتّه این ایده بطلان خود را در كشور ژاپن نشان داد؛ چرا كه ژاپنى‌ها على رغم پاره‌اى تأثرات كه از فرهنگ مهاجم غرب پذیرفتند، با حفظ و تأكید بر آداب و سنن و ارزشهاى شرقى و فرهنگ خودى توانستند به پیشرفت‌هاى عظیمى دست یابند به گونه‌اى كه از خود غربى‌ها هم گوى سبقت را ربودند.
پیش از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران نیز، در چارچوب همین سیاست غرب، بحث تقابل اسلام و توسعه مطرح شد. طرّاحان این توطئه مدّعى بودند كه اسلام دین زهد، قناعت و صرفه‌جویى است و توسعه آیین پیشرفت و استفاده از ثروت بیشتر است؛ بنابراین نمى‌توان بین این دو آشتى داد و اسلام توسعه را برنمى‌تابد و از آنجا كه ما ناچار از توسعه‌ایم، باید اسلام و یا لااقل آن بخش‌هایى از اسلام را كه مخالف توسعه است كنار بگذاریم.
این روزها نیز چنین نغمه‌هایى در قالب سخنرانى، مقاله، كتاب و... به گوش مى‌رسد، كه در پى القاء همین تفكّر؛ یعنى، ضدیّت اسلام با توسعه است: شكل‌دهى مباحثى از قبیل «تقابل سنّت و مدرنیسم»، «ضرورت نقد سنّت» و امثال آن همگى در این راستا قابل ارزیابى است.
﴿ صفحه 190 ﴾
اگر چه بررسى تفصیلى رابطه اسلام و توسعه مجالى واسع مى‌طلبد، امّا تأكید مى‌كنیم كه اسلام نه تنها با توسعه و پیشرفت مخالف نیست، بلكه هر روز مسلمان را بهتر از روز قبل مى‌خواهد. منتها این توسعه را در چارچوب ارزشها و احكام نورانى خود كه تأمین كننده مصالح دنیا و آخرت انسان است طلب مى‌كند، و هیچ گونه تلازمى‌بین پیشرفت و توسعه و پذیرش فرهنگ غربى مشاهده نمى‌كند.
به عنوان نمونه، در عصر توحّش و بربریّت غرب، مسلمانان پرچمدار علم و صنعت در دنیا بودند و به اعتراف خود غربى‌ها اگر نبود میراثى كه اسلام در اسپانیا به جاى گذاشت غربى‌ها هنوز در حالت نیمه وحشى به سر مى‌بردند و هرگز این صنایع و پیشرفت نصیبشان نمى‌شد.
امروز نیز طرفداران تفكّر ضدیّت اسلام و توسعه سعى دارند به صورت بسیار مرموزى این فكر را در جامعه ترویج كنند كه «توسعه اقتصادى توأم با توسعه سیاسى و توسعه فرهنگى است».
ما از این مفاهیم برداشتى ویژه داریم كه تصوّر مى‌كنیم مقصود از آنها پیشبرد این سه مقوله در جهت اهداف نظام اسلامى است. امّا منظور این دست از گویندگان و نویسندگان مفهومى خاص از این واژه‌هاست كه به منظور تحمیل فرهنگ غربى بر فرهنگ اسلامى انجام مى‌شود. بمباران اذهان در قالب نشریّات گوناگون، كتابها و تئورى‌هاى علمى در دانشگاه‌ها از یك سو، و كانالیزه كردن فكر دانشجویان اعزامى به خارج از كشور ـ كه در رشته‌هایى چون اقتصاد، جامعه‌شناسى، حقوق و علوم سیاسى تحصیل مى‌كنند تا بعد از مراجعه به كشور دقیقاً همان سخن غربیان را بر زبان جارى كنند ـ از سوى دیگر؛ همگى از تاكتیك‌هاى تهاجم غرب و سوق دادن مجدّد كشور به زیر سلطه استعمارگران به حساب مى‌آید.
همچنین به صورت‌هاى مختلفى ترویج مى‌شود كه یا باید از قافله پیشرفت و تمدّن عقب ماند یا حساسیّت دینى را كنار گذاشت و در مسائل عقیدتى، اقتصادى و سیاسى كه احیاناً موانع دینى در آنها ـ اگر چه به زعم و یا به القاء این طیف ـ وجود دارد، اهل تساهل و تسامح بود؛ و در این راستا از صندوق بین‌المللى و بانك جهانى وام‌هاى كلان گرفت و با ایجاد زمینه براى سرمایه‌گذارى‌هاى خارجى و ایجاد مناطق آزاد، سرمایه لازم براى تولید را كسب كرد. چون مراكز جهانى بدون پیش‌شرط حاضر به پرداخت این وامها، یا سرمایه‌گذارى در كشور
﴿ صفحه 191 ﴾
نیستند، باید از روحیه انقلابى‌گرى و پایبندى به برخى اصول و ارزشها صرف‌نظر كرد تا بتوان به مقصود خود رسید.
در مسائل فرهنگى نیز باید اهل مدارا و تسامح بود، چرا كه در این صورت مى‌توان در جامعه جهانى وارد شد و براى خود وجهه‌اى بین‌المللى ساخت وگرنه اصرار بر اصول و ارزشهاى ثابت ما را در جهان منزوى خواهد كرد.
پس اصول‌گرایى را باید وانهاد و میانه‌رو و لیبرال بود و از جزم‌گرایى و مطلق‌اندیشى پرهیز كرد. تا جایى كه اگر كسانى به امورى كه آنها را یقینى مى‌دانیم نیز حمله كردند نباید چندان حساسیّتى نشان دهیم!!. حال آن كه در اسلام یقین جایگاهى والا دارد و در آیات قرآن كریم و روایات، دارندگان یقین جایگاهى رفیع دارند و در مقابل «شك» و شك‌گرایى ـ كه امروزه یكى از ارزشهاى جهان غرب است ـ امرى مذموم و توقفگاهى منفور در دیدگاه اسلامى است و پافشارى بر اصول و مسلّمات اسلام یكى از والاترین ارزشهاى انسان مسلمان به حساب مى‌آیند.
بنابراین، مفاهیمى چون «توسعه سیاسى» كه یكى از ابزارهاى دشمنان براى تفرقه‌افكنى مى‌تواند باشد و زمینه را براى از بین بردن ارزشهاى اسلام و انقلاب و زایل كردن حساسیّت‌هاى دینى و انقلابى مردم فراهم آورد تا ضمن تباه كردن آخرت افراد، دنیاى آنها را نیز با به زیر سلطه مجدّد كشاندن این ملّت تباه سازد؛ جا دارد با دقّت هر چه تمامتر از سوى افرادى كه با دلسوزى، و به انگیزه نیل به اهداف نظام اسلامى این‌گونه مفاهیم را مطرح مى‌كنند توضیح داده شود، و با انجام كارهاى كارشناسانه جلوى سوء استفاده‌ها از آن گرفته شود.