چرا اسلام و قرآن اجازه زدن همسر را به شوهر مىدهد؟ آیا این حكم، به ویژه جوامع و زمان كنونى قابل تجویز و اجرا است؟ آیا زدن زن، تحقیر و خلاف شأن انسانى او نیست؟
(63)اختلافهاى خانوادگى و نزاعهاى زن و شوهر از جمله مسائل مورد توجّه قرآن كریم است؛ از همین رو، چندین آیه بدان اختصاص یافته است. متأسّفانه اختلافهاى خانوادگى از صدر اسلام كه مسلمانان هنوز چنانكه باید و شاید، تعلیم و تربیت اسلامى نیافته بودند، تاكنون كه مسلمانانِ سرتاسر جهان، كم و بیش تحت تأثیر فرهنگ مادّى و منحط غرب قرار گرفته، و آموزش و پرورش اسلامى را از یاد بردهاند و عمل نمىكنند، همواره با درجههاى گوناگون در خانوادهها وجود داشته و افراد را از صفا و صمیمیّت خانوادگى محروم و كم نصیب كرده است. از آنجا كه قرآن كریم، به تقویت و تحكیمِ مبانى خانواده اهتمام فراوان دارد، مىكوشد تا به هر طریقى كه مقدور است، نگذارد اختلاف و شكاف در این نهاد اجتماعى بسیار مهم راه یابد.
یكى از عوامل اختلافساز در محیط خانوادگى، «نشوز» یعنى سركشى زن درباره كامجویى
﴿ صفحه 320 ﴾
جنسى شوهر از او است . باید توجّه داشت كه یكى از مهمترین حقوق مرد در خانواده، حقّ بهرهبردارى جنسى از همسر خود است؛ چنان كه زن نیز این حق را دارد؛ به همین جهت بر زن واجب است این حقّ تعیین شده و ثابتِ شوهر را رعایت كرده در برابر او تسلیم باشد. زنى كه در این امر، حاضر به تسلیم و تمكین نباشد، در برابر حكم الاهى سركشى كرده است. چنین اختلافى از قبیلِ اختلاف در سلیقه و ذوق نیست؛ بلكه در اینجا یكى از دوطرفِ اختلاف مىخواهد از قانون سربپیچد و این چیزى نیست كه به آسانى بتوان از آن گذشت. با این همه، قرآن كریم از آنجا كه در كاستن و از میان بردنِ اختلافهاى خانوادگى به بهترین شیوهها سعى تمام دارد، در این مورد نیز شدّت عمل را تجویز نمىكند.
قرآن كریم مىفرماید:
وَ اللاّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً؛(64) و آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بیم دارید، پند دهید، و [اگر مؤثّر واقع نشد]در بستر از آنها دورى جویید، و [اگر هیچ راهى جز شدّتِ عمل براى وادار كردن آنها به انجام وظایفشان نبود ]آنها را تنبیه كنید، و اگر از شما پیروى كردند، راهى براى تعدّى بر آنها نجویید.
ملاحظه مىكنید در اینجا نیز كه شوهر از اساسىترین و طبیعىترین حقّ خود منع شده است نمىتواند با همسر خود كه بر خلاف قانون، مرد را از استفاده از حق خود باز مىدارد بدرفتارى و خشونت كند. نخست باید او را با زبانى نرم و گفتارى خوش، پند دهد تا از این كار نادرست دست بردارد؛ آنگاه اگر نصیحت كارگر نیفتاد، با او ترك معاشرت، و بستر خود را جدا كند. اگر این تأدیب روانى و تعذیب روحى هم مؤثّر واقع نشد، مرد سه راه بیشتر در پیش ندارد. یكى اینكه به زندگى مشتركِ خود با همسرش ادامه دهد بدون اینكه از نخستین و طبیعىترین حقّ خود بهره ببرد، و روشن است كه تحمّل چنین محرومیتى به طور عادى نه ممكن، و نه مطلوب است.
دوم آنكه همسرش را طلاق دهد و این به معناى از هم پاشیدن كانون خانوادگى است و ضررهاى فراوانى به دنبال دارد. سرانجام، قرآن كریم ـ از آنجا كه طلاق، مبغوضترین كار حلال و جایز است ـ از تیر آخرى كه در تركش دارد، سود مىجوید تا شاید خانواده از هم
﴿ صفحه 321 ﴾
نپاشد، و آن این است كه شوهر، همسر خود را تأدیب بدنى كند؛ البتّه این راه سوم، شرایط و حدودى دارد كه در كتابهاى فقه آمده است؛ از جمله اینكه بدن، زخمى و سیاه یا كبود نشود. به قول معروف، زدن با چوب نعناع یعنى سبك و خفیف باشد. اگر چنین زدنى مؤثّر افتاد و زن راه تمكین در پیش گرفت، چه بهتر و در این صورت مرد، حقّ هیچ گونه بهانهجویى دیگرى را ندارد. در واقع، زدن زن (با چنین اوصافى) دواى آخرى است كه براى جلوگیرى از نابودى كانون خانواده تجویز مىشود.
این آیه شریفه، یكى از بزرگترین دستاویزهاى دشمنان اسلام براى گمراه ساختن مسلمانان به ویژه جوانان و زنان شده است. زمانى طولانى در سرتاسر كشورهاى اسلامى و غیراسلامى با نوشتنِ داستانهاى كوتاه و بلند، نمایشنامهها، فیلمنامهها و با به روى صحنه یا پرده آوردنِ آنها، مىكوشیدند اسلام را دینى معرّفى كنند كه مردان را به زدن، مجروح كردن، شكستن دست و پا و شكنجه دادن زنان تشویق كرده است و بدین وسیله، مردم را از این دین بیزار كنند.
در ایران، زمان حكومت ضدّ اسلامى خاندان پهلوى، بسیارى از جوانان مسلمان بر اثر همین تبلیغهاى تحریفگرایانه كه بیشتر از سفارتخانههاى كشورهاى كمونیستى نظیر شوروى و چین نشأت مىگرفت، شور و غیرت دینى خود را از دست دادند و با سست شدن اعتقادهاى دینىشان، طعمه خوبى براى ماركسیسم و دیگر مكاتب مادّى شدند. از حق نگذریم و ناگفته نماند كه آنچه میزان تأثیر اینگونه تبلیغها را صدچندان مىكند، همانا اعمال غیر اسلامى خود ما مسلمانها است. متأسّفانه هنوز هم در بسیارى از خانوادههاى مسلمان طبق آنچه معمول است (برخلاف موازین شرع) مرد انجام كارهایى را از زن مىخواهد كه دین هرگز برعهده زن ننهاده است و چه بسا وى را به سبب همینگونه كارها كتك مىزند و دشنام مىدهد. اگر ما مسلمانان، خودمان موازین شرعى را رعایت مىكردیم، دشمنان اسلام در زشت جلوه دادنِ این دین عزیز و الاهى تا به این حد موفق نمىبودند.
روشى كه قرآن پیشنهاد مىكند، واقعبینانهترین، معقولانهترین، منتجترین و عادلانهترین روش جلوگیرى از نشوز و طلاق است. چرا این روش جایز نباشد؛ چنانكه مرد براى تربیت فرزند نیز حق دارد از همین شیوه سود جوید. در روایات آمده است كه اگر از فرزندتان عملى ناشایست سر زد، نخست با او قهر كنید؛ امّا آن را طول ندهید و زود با او آشتى كنید و اگر راهِ به
﴿ صفحه 322 ﴾
صلاح آوردنِ او به زدن منحصر شد، وى را بزنید؛ امّا زدنى كم و سبك؛ به گونهاى كه شكستگى و جراحتى نبیند و حتّى پوست تنش كبود یا قرمز نشود. همین قدر كه بفهمد خطا و گناهى از او سرزده كه نباید تكرار شود، كافى است.
در آیه بعدى خداى متعالى مىفرماید:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِیماً خَبِیراً؛(65) و اگر از جدایى و شكاف میان آن دو [همسر] بیم داشته باشید، یك داور از خانواده شوهر و یك داور از خانواده زن برگزینید [تا به كار آنان رسیدگى كنند]. اگر آن دو در پى اصلاح باشند، خداوند به توافق آنها كمك مىكند؛ زیرا خداوند دانا و آگاه [و از نیّتهاى همه با خبر] است.
براساس این آیه شریفه، اگر بستگان و نزدیكان هر خانواده اختلافهاى زن و شوهر را رو به افرایش مىبینند، به گونهاى كه بیم آن مىرود كار به دشمنى و جدایى بینجامد، وظیفه دارند دادگاهى خانوادگى تشكیل دهند و دو داور از طرف هر دو فامیل تعیین كنند تا آنان، زن و شوهر را آشتى دهند.
گاه ممكن است نشوز و نافرمانى مرد، عامل اختلاف برانگیز در محیطِ خانواده باشد. در اینجا قرآن مىفرماید:
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ؛(66) و اگر زنى از سركشى یا رویگردانى شوهرش بیم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند، و صلح بهتر است.
لحن این آیه شریفه دلالت دارد بر اینكه مقصود از «صلح»، صلحى است كه با چشمپوشى زن و مرد، به ویژه زن از پارهاى از حقوق زناشویى خود صورت مىپذیرد؛ یعنى براى آنكه زن، اُنس و موافقتِ شوهر خود را جلب كند و از جدایى و طلاق پیشگیرى كند، بهتر است از بعضى حقوق خود صرفنظر كند.
﴿ صفحه 323 ﴾