تربیت
Tarbiat.Org

پرسش ها و پاسخ ها جلد چهارم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

دین‌دارى؛ حق یا تكلیف انسان؟

آیا دین داراى حقّ انسان است یا تكلیف اوست؟
پاسخ: پرسش فوق گاهى به این صورت مطرح مى‌شود كه انسان‌ها در گذشته زور و استبداد و
﴿ صفحه 215 ﴾
بندگى را مى‌پذیرفتند و به تكلیف و مسئولیت تن مى‌سپردند. اما اینك در عصر مدرنیسم و تمدّن جدید، بشر به دنبال حقوق خود است و از طبیعت، از خدا، از دین و از علم حق خود را طلب مى‌كند. سرّ پیشرفت بشر هم در همین است. بنابر این اگر دینى هم بخواهد در عصر ما موفق باشد، نباید سخن از تكلیف و اطاعت از خدا و پیامبر و حاكم شرع بزند، بلكه باید حقوق گوناگون و متعدّد بشر در این زمینه را مطرح كند. زمان سخن گفتن از اطاعت و تكلیف و حد و واجب و حرام سپرى شده است و باید به خواسته‌هاى انسان توجه كرد.
در مقام پاسخ ابتدا باید به این مسأله پرداخت كه آیا اصولا هیچ حقى بدون تكلیف متقابل امكان دارد یا خیر؟ فیلسوفان حقوق پاسخ داده‌اند كه هیچ حقى بدون تكلیف متقابل معنا ندارد. مثلا وقتى مى‌گوییم هر كسى حق دارد از هواى آزاد استفاده كند معنایش این است كه دیگران حق ندارند هوا را آلوده كنند و الاّ اگر بگوییم همه حق دارند هوا را آلوده كنند و آزادند، دیگر حق استفاده از هواى آزاد بى‌معنا خواهد بود. همینطور اگر گفته مى‌شود من حق دارم كه از اموال خود بهره ببرم، معنایش این است كه دیگران مكلّفند كه به اموال من تجاوز نكنند و حق من را محترم شمارند و اگر دیگران هم حق استفاده از اموال خود را دارند، من نیز مكلّفم كه به اموال دیگران تجاوز نكنم. پس حق و تكلیف در تلازم با یكدیگرند و اثبات حقى براى كسى به معناى اثبات تكلیفى براى دیگران است.
مطلب دوم اینكه هر حقى براى كسى ثابت شود ملازم تكلیفى براى خود او است؛ مثلا اگر كسى حق دارد از دستاوردهاى جامعه استفاده كند مكلّف است كه خودش نیز به جامعه خدمت كند. پس با اثبات هر حقّى براى یك فرد، تكلیفى هم بر خود او اثبات مى‌گردد.
ضمناً باید توجه داشت كه غرض اصلى پرسش و شبهه مذكور این است كه خدا حقى ندارد كه بر ما تكلیف و یا امر و نهى نماید، اگر حق و تكلیفى هست خود مردم مشخص مى‌كنند و رابطه عبد و مولا و تعبّد و اطاعت محض دیگر جایگاهى ندارد؛ امروز عصر آزادى و كرامت انسان است.
البته تكلیف گریزى و اباى انسان از زیر بار اوامر و نواهى خدا رفتن، مختصّ انسان مدرن و امروزى نیست. از ابتداى آفرینش تمایل به كارهاى خوب و بد در انسان‌ها بوده است و آنچه باعث شد كه قابیل، هابیل را بكشد این بود كه یكى از بنى‌آدم نمى‌خواست قانون را بپذیرد و مى‌خواست آزاد از تكلیف باشد. داستان مبارزه انبیاء(علیهم السلام)با امم سابق، كه در قرآن مكرّر نقل
﴿ صفحه 216 ﴾
شده است ، سراسر آكنده از انسانهایى حیوان‌صفت و شیطان‌پرست است كه از پذیرفتن حق سر باز مى‌زدند و زیر بار تكلیف الهى نمى‌رفتند.
به هر حال اساس مدنیّت و تكامل، پذیرش مسئولیت و تكلیف و قانون از طرف انسانها است، و اساس اسلام و دین، اطاعت از تكالیف و قوانین الهى است. و نیز شعار همه انبیاء دعوت به توحید (لا اله الا اللّه) است. از آنجا كه خالق و هستى‌بخش ما خداست و ما عبد و مملوك او هستیم، هرطور كه بخواهد مى‌تواند در ما تصرّف كند و امر و نهى نماید. پس روح دین، آزادى از هر قید و بند و معبودى است غیر از عبودیت حقّ متعال.
انسانها تكویناً مختار و آزاد آفریده شده‌اند و گرچه اصل خلقت انسان و جهان و كمّ و كیف آن با خواست الهى است و با زبان بى‌زبانى تسبیح الهى مى‌گوید، اما از جهت تشریع، اراده الهى تعلّق گرفته كه راه خوب و بد معرفى شود و انسانها بر اساس حسن اختیار راه سعادت و كمال را انتخاب كنند و از طریق انجام تكالیف الهى به حق عظیم خود كه همانا قرب الى الله است برسند.