چون مقرر شد نفس انسان از بدن و دنیا منقطع شود و در آستانه مرگ قرار گرفت، حالات مخصوصی به او دست میدهد. از یك طرف جذبههای مرگ كمكم او را فرا میگیرد و در نتیجة آن، از شدت توجهش به دنیا و افراد آن كاسته میشود، از طرف دیگر به جهت اُنس طولانی با دنیا، هنوز توجهش به دنیاست و باز از آن طرف به جهت جذبة مرگ، خود را در عالم دیگر مییابد و همین که وحشتِ روبهروشدن با عالم جدید او را فرا گیرد، باز یکمرتبه خود را در دنیا مییابد، این حالت دوگانه را كه یك لحظه با آن دنیا روبهرو میشود و یك لحظه با این دنیا، به طوریکه گویا غرق در مرگ است، سكرات میگویند. قرآن میفرماید:
«وَجَاءتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»(19)
به راستی و به طور گریز ناپذیری سكره موت فرا میرسد، این همان چیزی است كه از آن روی گردان بودی.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند:
«وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِیَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا».(20)
برای مرگ غمرات و گردابهایی است كه دشوارتر از آن است كه بهوصف آید و یا اینكه عقل مردم دنیا آن را بفهمند.
چون سکرات از جنس عالم دیگر است با مقیاسهای این دنیا نمیتوان بهواقع آن را معرفی كرد.
حضرت علی(ع) كیفیت حال انسان را در آستانه این جذبات و سكرات چنین بیان فرمودهاند:
«هنگامی كه فرزند آدم در آخرین روز از روزهای دنیا و نخستین روز از آخرت قرار میگیرد، «مال»، «فرزندان» و «عمل» او در برابرش مجسم میشوند. او رو به مال خود نموده و میگوید: بهخدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم، حال سهم من از تو چیست؟ مال در پاسخ گوید: به اندازه كفنات از من بردار. پس از آن رو به سوی فرزندان خود كرده و گوید: به خدا سوگند من شما را دوست میداشتم و حامی شما بودم، اكنون بهره من از شما چیست؟ آنان در پاسخ او گویند: ما تو را به قبرت میرسانیم و تورا در آن پنهان و دفن میكنیم. سپس به عمل خود توجه و نظر میكند و میگوید: به خدا سوگند من نسبت به تو بیاعتنا بودم و تو بر من گران و سنگین بودی، اینك بهره و برخورداری من از تو چیست؟ عمل در پاسخ گوید: من در قبر و قیامت همنشین تو خواهم بود تا هر دو به پیشگاه پروردگار عرضه شویم ...»(21)
این گفتگو و دیدار، گفتگوی زبانی با شكل ظاهری و پیكره مادیِ مال، فرزندان و اعمال نیست، بلكه مواجهه با صورت ملكوتی و برزخی آنهاست و انسان با باطن خود با حقیقت و باطن اشیاءِ مورد علاقه خود كه در بُعد برزخی و مثالی نفس او تجسم یافتهاند صحبت میكند.
در آستانة ترك دنیا كمكم پرده ها از جلو چشم انسان كنار میرود و انسان بیشتر از هر موقع دیگر به حقیقت اعمال و خواستههای خود توجه میکند و دیدِ او وسعت زیادتری مییابد. در آن لحظات به سیر در اعمال و عمرِ سپری شده خود میپردازد, دست حسرت و ندامت به دندان میگزد، اما افسوس كه او را فرصت و مهلتی نمانده و مرگ هر لحظه بیشتر او را در خود میگیرد.