تربیت
Tarbiat.Org

مبانی نظری نبوت و امامت
اصغر طاهرزاده

مذاکره‌ی نمایندگان نجران

بالاخره نمایندگان نجران، به دیدار پیامبر اکرم(ص) آمده و به مذاکره پرداختند، پیامبر(ص) فرمودند: من شما را به آئین توحید، پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می‌کنم. سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان تلاوت نمود.
نمایندگان نجران گفتند: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه‌ی جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می‌نمائیم. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما، حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده‌اید. چگونه می‌گویید که خدای یگانه را پرستش می‌کنید، حال آن‌که شما صلیب را می‌پرستید، از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی‌کنید و برای خدا فرزند قائلید؟ نمایندگان نجران گفتند: ما او را (مسیح) خدا می‌دانیم زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید، و از گِل پرنده‌ای ساخت و آن را به پرواز درآورد، و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: نه! او بنده‌ی خدا و مخلوق او است، که خدا او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده است. یکی از نمایندگان نجران گفت: آری او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم، بدون این‌که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورده است. پس پدر او خدای جهان می‌باشد.
در این هنگام، وحی شد که: «إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»(112) وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی‌پایان خود، بدون این‌که دارای پدر و مادری باشد از خاک آفرید. اگر نداشتن پدر دلیل بر این باشد كه عیسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى این انتساب شایسته‌تر است، زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. گفتگو ادامه یافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود آیه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ»(113) هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره‌ی مسیح) به تو رسیده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن‌ها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن‌گاه مباهله كنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
طرفین به فیصله‌دادن مسئله از طریق مباهله آماده شدند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود مباهله نمایند. وقت مباهله فرا رسید . قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگیِ نجران، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه‌ی صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه‌ی تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن، جز علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، فاطمه(س) و حسن و حسین«علیهماالسلام» نبودند، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاک‌تر، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن، وجود نداشت.
پیامبر(ص)، فاصله‌ی منزل و نقطه‌ای را که قرار بود در آن‌جا مراسم مباهله انجام گیرد، با وضعی خاص طی نمود. او در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین(ع) را در آغوش و دست حضرت حسن(ع) را در دست داشت، فاطمه(س) به دنبال آن حضرت و علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) پشت سر وی حرکت می‌کردند؛ پیامبر(ص) این چنین گام به میدانِ مباهله نهاد، او پیش از ورود به میدان «مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم ، شما دعای مرا با گفتن آمّین بدرقه کنید.
سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آن‌که با پیامبر(ص) روبه‌رو شوند به یکدیگر می‌گفتند: هرگاه دیدید که «محمد»، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت، وی فردی غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه‌های خود به «مباهله» بیاید و با وضعی وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی گذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمام‌تر، حاضر است عزیزترین و گرامی‌ترین افراد نزد خود را، در معرض فنا و نابودی قرار دهد.
سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند که ناگهان، چهره‌ی نورانی پیامبر اکرم(ص) با چهار تن دیگر نمایان گردید. همگی با بهت و حیرت به چهره‌ی یکدیگر نگاه کردند، و از این‌که او فرزندان معصوم و بی‌گناه، و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه‌ی مباهله آورده؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد وإلاّ یک فرد مردّد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.
اسقف نجران گفت: من چهره‌هائی را می‌بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ‌ترین کوه‌ها را از جای بکند، فوراً آن کوه‌ها کنده می‌شوند. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد ِ با فضیلت، مباهله نمائیم؛ زیرا بعید نیست که همه‌ی ما نابود شویم، و ممکن است دامنه‌ی عذاب گسترش پیدا کند، همه‌ی مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.
هیئت نمایندگی با دیدن وضع یادشده، وارد مشورت شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر اکرم(ص) رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد آن‌ها هر سال در ازای پرداخت مبلغی جزئی، از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند.
سپس پیامبر اکرم(ص) فرمودند: عذاب، سایه‌ی شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می‌شدند، صورت انسانی خود را از دست داده، در آتشی که در بیابان برافروخته می‌شد، می‌سوختند و دامنه‌ی عذاب به سرزمین «نجران» نیز کشیده می‌شد.(114)
چنانچه ملاحظه فرمودید پیامبر خدا(ص) در ازاء فرزندان، امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» را آوردند و در ازاء زنان، تنها حضرت فاطمه(س) را آوردند و در ازاء «نَفْس‌ها» فقط حضرت علی(ع) را آوردند. و این حکایت از آن دارد که تنها این‌ها بودند که شایستگی جعل لعنت خدا را بر کاذبین داشتند و نکته‌ی مهم آن‌که به‌جای نفس‌ها، رسول خدا(ص) فقط علی(ع) را آوردند که حکایت از آن دارد علی در حکم نفس و جان رسول خدا(ص) هستند.
سؤال: با توجه به این‌كه در آیه واژه‌ی «زنان» آورده یعنی آن را به صیغه‌ی جمع آورده، آیا بیش از یك زن شایسته در جمع مسلمین نبود كه پیامبر(ص) بیاورند؟
جواب: با توجه به این‌كه پیامبر معصوم است پس محال است كس دیگری شایسته‌ی حضور در آن مقام بوده باشد و حضرت نیاورده باشند. عنایت بفرمایید که مقام، مقامی است كه باید كسانی در صحنه باشند كه جانشان مسیر جعل لعنت خدا بر دروغگویان گردد و این مقامی است كه فقط بنده‌های مخلَص می‌توانند در آن حاضر شوند. كسانی كه باید در آن صحنه وجودشان مظهر غضب الهی یا اسم جلال الهی باشد.
ملاحظه می‌فرمایید که در آیه نفرموده «دامادتان و یا برادرتان» را بیاورید، بلكه علاوه بر پسران، گفت: «جان‌ها و نَفْس‌هایتان» را بیاورید، در حالی‌که پیامبر(ص)، علی(ع) را آوردند، آیا این بدین معنی نیست كه علی(ع) حكم جان پیامبر(ص) را دارد؟ و از آن‌جایی که جان پیامبر(ص) در مقام عصمت كل است پس مقام علی(ع) كه به جایِ جان پیامبر است، دارای همان عصمت می‌باشد.
سؤال: آیه فرمود: «جان‌هایتان» را بیاورید یعنی واژه‌ی «انفسکم» را به صیغه‌ی جمع آورد و رسول خدا(ص) وظیفه داشتند هرکس در مقام جان ایشان محسوب می‌شد را می‌آوردند، چرا فقط علی(ع) را آوردند.
جواب: همچنان که عرض شد چون رسول‌الله(ص) معصوم‌اند و هرگز در مقابل حکم الهی تمرد و عصیان از خود ندارند پس بیش از یك نفر در حكم جان رسول الله در آن زمان نبوده و گرنه می‌آوردند، زیرا آیه طوری است كه اجازه‌ی بیش از یك نفر را می‌دهد، پس فقط علی(ع) در حكم جان رسول‌الله(ص) بوده و حتماً غیرعلی(ع) هیچكس در این حد نبوده است و همین نشان می‌دهد كه مقام علی(ع) از سایر صحابه كاملاً جدا است.
پیامبر(ص) در مورد علی(ع) می‌فرمایند: «برای هر پیامبری، صاحب سرّی است، و صاحب سرّ من علی‌بن‌ابیطالب است».(115) و نیز داریم كه فرمودند: «عَلِیُّ نفسی و اَخی»(116) علی همان جان و نفس من و برادر من است.(117)