مثال دیگری میزنیم: خدا «حضور» مطلق است؛ یعنی در همه جا از همه چیز حاضرتر است؛ امّا حضورش مثل دیوار و سنگ و... نیست. اگر بخواهد مثل دیوار حاضر باشد كه دیگر خدا نیست، بلكه یك دیوار است. حاضر بودن در جایی غیر از ظاهر بودن است. مثلاً این لیوان در اینجا «ظاهر» است و شما میتوانید آن را ببینید، علّتش هم این است كه یك جا هست و جاهای دیگر نیست، پس میتوانید آن را ببینید؛ امّا اگر همهجا بود، دیگر ظاهر نبود.
اگر چیزی شكل داشته باشد، یعنی در یك مكان هست و در مكان دیگر نیست؛ امّا اگر حدّ و مرز و شكلی نداشته باشد، همهجا میتواند باشد. چیزی كه «ظاهر» است، محدود است و چیزی كه «حاضر» است، ولی ظاهر نیست، حقیقتی است فوق محدودیتهای مكان، پس محدود هم نیست. ذات خداوند از آن نظر كه همهجا هست، «ظاهر» نیست، اگر ظاهر بود كه دیگر ذات خدا نبود؛ زیرا خداوند وقتی بخواهد ظاهر باشد، باید محدودیت هم داشته باشد.
تا اینجا دو مطلب «ظاهر بودن» و «حاضر بودن» را در نظر داشته باشید كه «ظاهر بودن» محدودیت میآورد و «حاضر بودن» وسعت میآورد. حال سؤالی مطرح میشود كه «منِ» من چقدر در تنِ من حضور و نقش دارد؟ جواب این سؤال این است كه همه تنِ من در قبضة «منِ» من است؛ زیرا «منِ» من فوق «تن» من است و چون مجرّد است، همیشه مادون یعنی بدن را قبضه میكند و در اختیار دارد و لذا اگر من اراده كرد دستش را بالا بیاورد، دست نمیتواند مقاومت كند. این فوقبودن درجه وجودی من از تن، فوقبودن حقیقی است، نه نسبی. مانند سقف اتاق نیست كه نسبت به كف اتاق، بالا باشد، ولی نسبت به شخصی كه روی سقف ایستاده، پایین محسوب شود. پس «منِ» من، حقیقتاً از نظر درجة وجودی بالاتر و فوق «تنِ» من است؛ به همینجهت تمام تن در قبضة من است. در واقع«من» یا نفس انسان است كه میشنود و میگوید و حرف میزند و راه میرود، منتها اعضاء تن را بهعنوان ابزارهای خود بهكار میگیرد. «تن» مثل عصاست در دست «من». إنشاءالله با تأمّل در مثال «من» و «تن»، معنی واسطة فیض بودن امامزمان(عج) در هستی روشن میشود كه مَثَلِ امام زمان(عج) در كلّ هستی، مثَلِ «من» است در «تن».
این نوع مطالبی كه عرض شد به عنوان مقدّمات امامشناسی است و باید در دبستان فرهنگِ فكری تشیّع، بررسی و تدریس شود. ما حق نداریم بدون آنكه امام را بشناسیم از این دنیا برویم. از امام كاظم(ع) روایت هست كه فرمودند: «هركس بمیرد و امامش برایش مشخص نشده، به مرگ جاهلیت مرده، و مردم معذور نیستند تا اینكه امامِ خود را بشناسند و كسی كه بمیرد و امام خود را بشناسد، مثل كسی خواهد بود كه در كنار حضرت قائم(ع) در چادر آن حضرت بوده است»(9)؛ اگر بتوانیم در مورد امامشناسی وقت بگذاریم، تمام معارف دین به نحوی بسیار روشن برایمان حل میشود.
در دعای ندبه داریم كه: «اَیْنَ وَجْهُاللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء»؛ كجاست آن وجه خدا كه اولیاء الهی به سوی او نظر دارند، یعنی حضرت امام زمان(عج) وجه الهی هستند و نمایش كامل صفات الهی میباشند، یعنی امام از ملائكه هم بالاتر است. امام حقیقتاً به جهت مقام جامعیت اسمائیاش از ملائكه هم بالاتر است. همانطور كه «من» حقیقتاً فوق «تن» و حتّی فوق قوای «بینایی» و «شنوایی» است.
با این مقدمات إنشاءالله معنی غیب بودن امام را متوجّه شدید، یعنی كلّ هستی زیرپای امام و در قبضة امام(عج) است. امام غایباند، نه یعنی در سرداب سامراء گم شدهاند. عرض شد كه جهان در قبضة امام است، مثل این است كه بدن در قبضة «من» یا نفس انسان است. وقتی میگوییم امام واسطة فیض است؛ یعنی رابطهاش با هستی یك رابطه طولی است، یعنی مقام حضرت بالاتر است و بقیّة عالم، در قبضة وجود حضرتاند. مقام امامزمان(عج) در هستی طولی است، مثل مقام منِ شما كه تنِ شما مادون آن است و آن تن در طول وجود «من» است و وقتی معنی حضور طولی حضرت را نسبت به عالم متوجّه شدید، ملاحظه خواهید كرد، همانگونه كه تن شما در قبضة من شماست، هستی در قبضة ارادة امام است.