در جلسات گذشته نقش بینش توحیدی در انتخاب نوع زندگی و ابزارهای مناسب آن تا حدّی بحمدالله روشن شد. به این معنی که نگاه توحیدی تمام روابط و وسایل را در جای خود قرار میدهد و مانع از آن میشود که موضوعاتِ فرعی و وَهمی به صورت هدف در آیند. حتماً عنایت فرمودید که جایگاه انبیاء در این امر جایگاه بسیار حساس و ارزشمندی است، زیرا که آنها در طول تاریخ نه تنها رمز هلاکت اقوام و ملل گذشته را متذکر میشوند، بلکه راه ورود به زندگی توحیدی را مینمایانند تا انسانها از بیثمری به بهرهمندی در دنیا و آخرت نایل آیند.
همواره انبیاء الهی انسانها را متوجه این نکته میکنند که اقوام و ملل گذشته بعضاً در تمدن خود به موفقیتهای چشمگیری از نظر بهرهمندی از علم و توانایی تصرف در زمین دست یافتند ولی چون با بینش و روش توحیدی زندگی را ادامه ندادند نه تنها هیچ بهرهای از آن تلاشها نصیبشان نشد، بلکه از طریق همان پیشرفتها به سوی هلاکت خود پیش رفتند. به عنوان نمونه قرآن میفرماید: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا یَكْسِبُونَ»؛(73) آیا کسانی که منکر نبوتاند در زمین نگشتهاند تا ببینند فرجام كسانى كه پیش از آنان بودند چگونه شد؟ آنها از حیث نفر بیشتر از آنان و از حیث نیرو و توانِ تغییر در زمین قویتر بودند ولى با اینهمه آنچه به دست آوردند آنها را بینیاز نکرد.
چنانچه ملاحظه میفرمایید خداوند در آیه فوق میفرماید چرا منکران تفکر توحیدی تفکری -که انبیاء متذکر آن هستند- بر سرنوشت گذشتگان نظر نمیاندازند، در حالی که از نظر تعداد و توانایی در تغییر زمین، از اینها برتر بودند(74) با این همه آنچه به دست آورده بودند آنها را کفایت نکرد، و نتوانستند از نتیجه زحمات خود بهرهمند شوند. سپس در آیه بعد علت مسئله را روشن میکند و میفرماید:
«فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون»؛(75) و چون پیامبرانشان با دلایل روشن بهسوی آنها آمدند، آنها به آن علمی كه نزدشان بود خرسند بودند. و سرانجام آنها را همان چیزی که مسخره میکردند فرا گرفت.
در آیه فوق رمز بینتیجهشدن و ناکامی تمدنهای گذشته را در این میداند که به علم خود که همان تصرف قدرتمندانه در زمین بود، مغرور و مسرور بودند و لذا تذکر انبیاء الهی را که از خطر آینده آن زندگی خبر میدادند، نه تنها به چیزی نمیگرفتند، بلکه مسخره هم میکردند، با این تصور که هر بلایی را با علم خود دفع میکنیم و بحرانها را کنترل مینمائیم. در آخر آیه میفرماید: ولی همان چیزی که به مسخره میگرفتند - یعنی عذابی که پیامبران از آن خبر داده بودند- آنها را احاطه کرد. چون اینها تصور میکردند مشکلاتی که پیامبران از آنها خبر میدهند در عرض همان مشکلاتی است که با آن آشنایند و لذا میگفتند خودمان میتوانیم آن را دفع کنیم غافل از این که اراده الهی و عذاب او در طول زندگی و تمدن آنها قرار دارد و لذا نه آنطور است که بتوانند آن را ببینند، و نه طوری است که بتوانند با آن مقابله کنند، چون آن عذاب همهی زندگی و تمدن آنها را در بر میگیرد. مثل احاطه نفس انسان است بر بدن او، آیا بدن انسان میتواند با نفس انسان مقابله کند، و اگر مثلاً نفس اراده کرد چشم بدن را ببندد، ماهیچههای چشم میتوانند در مقابل آن مقاومت کنند؟
مشکل تمدنهای مادی و حسی آن است که از حضور توحید که بر همه عالمِ وجود احاطه دارد غافلند و آن را نادیده میگیرند و لذا در جهتی به غیر از جهت خدای یگانه سیر میکنند، در حالیکه توحید حقیقتِ بقاء و یگانگی و انسجام است، پس هر چه از توحید دور شوند عملاً از بقاء و یگانگی و انسجام دور شدهاند، تا آنجایی که درست وقتی آن تمدن در اوج درخشش خود، در اوج دوری از خدا است، آثار اضمحلال و هلاکت آن ظاهر میشود.
چنانچه بتوانیم با چنین دیدی حادثهها و دولتها و تمدنها را بنگریم، میفهمیم که آنها در کجای تاریخ خود قرار دارند. مسلّم است که هر تمدنی، از جمله تمدن غربی که خود را از درون خود میبیند، مدعی باشد برای ماندن در همیشهی تاریخ برنامهریزی کرده است و اگر کسی با نگاه به برنامههای آن تمدن بخواهد آن را ارزیابی کند به همان باوری میرسد که خودِ آن تمدن مدعی آن است، اما اگر با نگاه توحیدی به موضوع بنگرد آن را به صورتی دیگر میبیند و رمز بقاء و عدم بقاء آن را در نزدیکی و دوری از توحید جستجو میکند، دیگر قدرت ماشینهای غولآسا و اسلحههای مخوف و برنامههای دقیق حجاب وی نمیشودتا سقوط و بیآیندگی آن تمدن را نبیند.
عبرت از تاریخ یعنی با نگاه توحیدی از ظاهر رویدادها عبور کنید و متوجه باطن و آن اسمی باشید که آن تمدن را در قبضه خود گرفت و هلاک کرد، عبرت از تاریخ یعنی تصدیق سخن انبیاء که با بصیرت توحیدی خود، ماوراء غوغای زمانه و حجابهایی که تمدنهای غیر توحیدی ایجاد میکردند، نظر را به حقیقتی ماوراء مظاهر قدرتها میانداختند و لذا خرافههایی را که به اسم نظر کارشناسان بر بشریت تحمیل میکردند، به چیزی نمیگرفتند و تشریفاتی را که به اسم تمدنْ عامل توقف بشریت بود بیارزش میدیدند و در نتیجه بهجای آنکه این ظواهر آنها را حیران کند، متوجه رازهای حیرتانگیز عالم میشدند و از خدا تقاضا میکردند: «رَبِّ زِدْنِی تَحَیراً»؛(76) پروردگارا نسبت به خودت بر حیرتم بیفزا، که از این ظواهر دروغین حیرت نکنم.