تربیت
Tarbiat.Org

گزینش تکنولوژی،از دریچه ی بینش توحیدی
اصغر طاهرزاده

مسلمانان سکولار!

اسماء و صفات خداوند را نمی‌توان با زبان ریاضی وصف نمود، همچنان‌که با چشم کمیت‌گرا نمی‌توان آن‌ها را دید. وقتی بنا باشد آنچه در دام اعداد قرار نگیرد علم نباشد، عملاً نظر به اسماء و صفات الهی از عرصه علم بشر حذف می‌شوند. امر خیر و امور زیبا را با نگاه ریاضی نمی‌توان فهمید و با عقل جزئی‌نگر نمی‌توان جامعه‌ای براساس خیر و زیبایی بنا کرد. و با نادیده گرفتن بسیاری از ظرائف عالم از طریق این دیدگاه می‌توان گفت وقتی عقل به معنی راسیونالیسم یا عقل جزئی به تنهایی بر امور بشر حاکم شود حتماً ویرانی و انحلال به بار می‌آورد. و همه این‌ها در زیر پوشش سکولاریسم واقع شد. ما نباید به سادگی از واژه «سکولاریسم» بگذریم یا فکر کنیم با ترجمه آن به «جدایی دین از سیاست» مسئله را فهمیده‌ایم و توانسته‌ایم از آثار آن راحت شویم. عنایت داشته باشید که واژه سکولاریسم یک فرهنگ است، با همه فرعیاتی که با خود دارد، امروزه روح فرهنگ غرب سکولاریسم است، روحی که برای مذهب هم جایی دارد، ولی به جای این‌که مذهب تکلیف همه چیز را تعیین کند و جامعه و انسان را جهت دهد، سکولاریسم بدون آن که با مذهب مقابله کند تکلیف مذهب را هم تعیین می‌کند و آن را به عنوان پیامی مقدس که از طرف خدا آمده است می‌‌پذیرد، منتها آن را باوری فردی می‌داند برای امور فردی انسان‌ها. و با این دید است که دولت‌های سکولار جهت تبلیغ مذهب بودجه هم تعیین می‌کنند. آنچه در فرهنگ مدرنیته حاکم است تفکر سکولاریسم است و در واقع همه‌چیز باید به آن تفکر ختم شود. اینجاست که می‌بینید اگر یک مسلمان تحت تأثیر تفکر غربی قرار گرفت، هم نمازش را اول وقت می‌خواند و هم تمام مناسبات دنیای غرب را می‌پذیرد، و قبول کرده است دین در امور اجتماعی نباید دخالت کند، این‌جا دیگر دین نیست که حرف آخر را می‌زند، حرف آخر را اندیشه سکولاریسم مطرح می‌کند و در آن فضا هرگونه اظهار نظر دینی در جامعه یک ضد ارزش است.
وقتی خرد جمعی پایه‌های سکولاریسم را شکل می‌دهد، پس هیچ چیز مطلق نیست، هر چه مردم بگویند، ارزش است و اگر مردم پس از مدتی حرف دیگری زدند باز همان ارزش است، چون از نظر آن‌ها هیچ چیزِ مقدس و ثابتی وجود ندارد و هر انسانی با هر فکر و گرایشی محترم است. نمی‌گوید شما که اعتقاد دینی داری محترم نیستی، می‌گوید آن کسی که اعتقاد دینی ندارد، او هم محترم است، پس این‌که شما اصرار دارید غیر متدینین کافرند، این حرف غیر منطقی است. چنانچه ملاحظه می‌فرمائید در فرهنگ سکولاریسم آن فکری در سایه امن قرار می‌گیرد که مقید به هیچ عقیده‌ای نباشد و عملاً هر انسان متدینی از صحنه خارج می‌شود، چون دین خدا تأکید دارد که بعضی از کارها و بعضی از افراد نامحترمند، و این چیزی است که اندیشه‌ی سکولار برنمی‌تابد پس دین از صحنه خارج می‌شود، و متدینین به عنوان آدم‌های غیر منطقی و ناسازگار با جامعه مطرح می‌شوند، در چنین شرایطی بسیار کم‌اند انسان‌های متدینی که در دام سکولاریسم نیفتند.
با روح سکولاریسم خدا به معنی رب‌العالمین که برنامه‌ی تعالی انسان‌ها را ارائه می‌دهد، به فراموشی سپرده می‌شود، چون آنچه مردم می‌پسندند ملاک عمل است و نه آن‌چه خداوند فرموده. و این همان نابینائی است که اندیشمندان معتقدند غرب دچار آن شده و بر اساس آن بر تقدس‌زدایی پای می‌فشارد. این فرهنگ دیگر نگران بر حق بودن یا نبودن اعمال نیست. همه باید چون واگنِ سر به زیری باشند که لکوموتیو سکولاریسم آن‌ها را به هر خطی که می‌خواهد ببرد، منتها در آن واگن هرکس هرطور می‌خواهد باشد به خود او مربوط است، ولی در جهت کلی باید راه مستقلی جز راه سکولاریسم را نپیماید.
از جمله کسانی که در سکولارکردن غرب مؤثر بوده‌اند، «ولتر»(47) است. او می‌گفت هیچ‌چیز مقدس نیست و هیچ‌چیز ارزش آسمانی ندارد، معنویت همان چیزی است که انسان‌ها می‌پسندند. معنی جمله او آن است که معنویت نسبی است و بستگی به افراد دارد. با نگاهِ «ولتر»، هدفِ توحیدی به‌کلی از منظر فرهنگ غربی زدوده شد و روحیه‌ی تصرفِ هرچه بیشتر در طبیعت - با محوریت انسان به جای خدا- جایگزین آن گشت. و همه این‌ها تحت عنوان توسعه یا «Development» مطرح ‌گردید. همین‌جا باید عرض کنم آن‌هایی که لفظ «توسعه» را - خصوصاً در کشورهای غیر غربی- به کار می‌برند پیش از به کار گیری آن، مبادی تفکر غربی را پذیرفته‌اند. سخن گفتن از توسعه به معنی پذیرش مفهوم «توسعه نیافتگی» و در نتیجه قبول این معنا است که برنامه‌های مطابق الگوهای کشورهای غربی باید به مورد اجرا گذاشته شود. و از این طریق - حتی اگر نخواهند- تفوق و برتری فرهنگ غربی را در جامعه اسلامی دامن می‌زنند. ما ابتدا باید متوجه ضعف اساسی فرهنگ غربی بشویم و هرگز الگوی زندگی غربی را برای خود الگویی مطلوب ندانیم، تا در گزینش تکنولوژی، مقهور فرهنگ غربی نشویم. هرگز از این نکته نباید غافل شد، تمدنی که بر مبنای پشت‌کردن به انبیاء و ظلم به سایر ملل پا گرفته است، ماندنی نیست، که بتوان سرنوشت خود را به آن پیوند زد. حضرت امام خمینی(ره)بر اساس همین بصیرت است که می‌فرماید: «این قرن، قرن نابودی ابرقدرت‌ها است» نمونه ساده آن را در بحران پولی بانک‌ها و مؤسسات اعتباری امریکا می‌توان دید که چون سهام بانک‌ها و مؤسسات مالی در آمریکا سقوط کرد، علاوه بر اروپا، سهام بورس‌های مالی کشورهای عربی نیز به شدت سقوط کرد و سرمایه‌‌دارهای زیادی ورشکستند و چند نفرشان نیز خودکشی کردند! این یک نمونه از نزدیکی به فرهنگ غربی است و می‌توان نتیجه گرفت فرهنگی که در حال سقوط است چیزی نمی‌گذرد که به بحران می‌افتد و انواع بحران‌ها آن را از پای در می‌آورد، پس نزدیکی به چنین فرهنگی نه عاقلانه است و نه به مصلحت.