میگویند اساس فرهنگ مدرنیته نظم و قاعدهمندی آن است، آری ولی این قاعدهمندی و نظم رویکرد نفسانی دارد، زیرا همیشه در طول تاریخِ بشر نظم وجود داشته ولی مدرنیته نظم و قاعدهمندی را بهگونهای شکل داد که هیچ نظم و قاعدهمندی دیگری را به رسمیت نمیشناسد، به طوری که اسلام را نامنظم نشان میدهد. در حالی که نظم مدرنیته نظمی است متناسب با هدف و غایات آن فرهنگ و بنا نیست تمدن و فرهنگی که رویکرد الهی دارد در فضای نظم و قاعدهمندی فرهنگ مدرنیته شناخته و تعریف شود. با نظمی که مدرنیته آورده نفس امّاره بر جهان حاکم شد و به همه چیز صورت نفسانی داد، تا آنجا که هر سرزمین و کشوری که بیشتر فرهنگ مدرنیته را پذیرفت، به همان اندازه پیشرفتهتر معرفی میشود، زیرا آن کشور ابزارهای خود را کنار گذارده و تکنولوژی جدید را با اهداف و غایات مربوط به آن پذیرفته است. در حالی که تکنیک و ابزار ملتها در گذشته با روح و جسم انسانها هماهنگ بود، بیلی که با آن زمین را میکند ادامه دست او و در کنترل او بود، و به تعبیری تکنیک قدیم دستافزار انسان بود اما تکنیک جدید از حالت دستافزاری خارج شده بلکه بر انسان حکومت میکند، به همین جهت ویرانگری در آن غلبه دارد، بیل و چکش لایهی اُذن را از بین نمیبرد چون تحت کنترل انسان است، ولی دودِ ناشی از تکنیکِ جدید تحت کنترل انسان نیست. تکنیکِ دنیای مدرن از انسان بریده است، ساختاری مستقل از انسان دارد و چون نامقدس است بیبرکت میباشد.
تکنیک؛ دین جامعهی غربی است، اگر روح جامعه با نور اسلام، به دین حقیقی بر گردد به غرب و دین آن کافر میشود و این همان روحیه توحیدی است که قرآن در وصفش میفرماید: «فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ»؛(42) هرکس به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد به ریسمان محکمی چنگ زده است. و دیگر هدف او از هدف تکنیک جدا میشود، در این صورت است که میتواند از تکنیک در حدّ مناسب استفاده کند و به جای آن که از آن شکل بگیرد به آن شکل بدهد. و در شکلدادن به تکنیک از روح الهی بهره مند گردد تا تکنیکِ او مطابق حقی باشد که پروردگار عالم بر اساس آن عالم را خلق کرده است. خداوند خطاب به کسانی که متوجه باطن معنوی عالم وجود نیستند و فقط گرفتار ظاهر عوالماند میفرماید: «أَوَلَمْ یَتَفَكَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ»(43) آیا در خودشان به تفكر نپرداختهاند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز به «حق» و تا هنگامى معین نیافریده است و با این همه بسیارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند؟
آیه فوق انسانها را متوجه میکند که عالم وجود بر اساس «حق» طراحی شده و لذا نهتنها حجاب حقیقت باطنی خود نیست، بلکه مظهر آن است و امکان انکشاف به سوی عالم ملکوت را در خود دارد و انسانها را به سوی پروردگارشان رهنمون میشود. در آیه بعد میفرماید: «اَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(44) آیا اینها نمیروند زمین را بگردند و عاقبت آنهایی که قبل از خودشان بودند را بنگرند، که در زیر و روکردن زمین قویتر و سختتر از ایشان بودند و پیامبرانشان با دلایلی روشن برای اثبات ربوبیت حق و وقوع معاد به سوی آنها آمدند ولی پیامبرانشان را تکذیب کردند؛ ولی چون نظام الهی اجازهی ادامهی چنان حیاتی را نداد خداوند همه را نابود کرد، و خدا به آنها ستم نکرد بلکه خودشان با کفر و معصیت به خود ستم کردند؛ و آنهمه تلاش برای ماندن بدون اعتقاد توحیدی و عمل الهی نتوانست در پایدارماندن به آنها کمک کند و در نتیجه تمدنشان ویران گشت.
آری وقتی بنا است ما به تکنیک شکل دهیم، باید آن شکلدهی به صورتی باشد که با اندیشهی الهی مطابق گردد تا هماهنگ با نظام الهی در خدمت ما باشد، ولی اگر شکلدهی به تکنیک بر مبنای نفس امّاره باشد نهایتش همانی است که آیه فوق متذکر میشود که با آنهمه تلاش و توانایی برای تغییر زمین در نهایت با ناکامی مطلق روبهرو شدند و آن تکنیکهای پیچیده نیز نمیتواند به کمکشان آید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»