بصیرت توحیدی اقتضا میکند به جای نزدیککردن زندگی به غرب، تلاش کنیم از آن فاصله بگیریم و زندگی را از خود شروع کنیم تا نسیم جانفزای توحید، زندگی ما را جهت دهد و به نشاط آورد. زندگی امروزین ما مخلوطی است از روح غربی و گرایش اسلامی و لذا بهره لازم را از اسلام نمیبریم. شرط نجات از مصیبتی که بر ما وارد شده است، نگاه صحیح به فرهنگ غربی و انحرافاتی است که در آن فرهنگ آشکار و پنهان است. با توجه به چنین بصیرتی بود که حضرت امام خمینی(ره)مکرر میفرمودند: «باید از خود شروع کرد» وگرنه با تعریفی که غرب از زندگی و تمدن و صنعت دارد بشر همواره گرفتار حجاب دنیا و دنیازدگی است. سخن ایشان یک حرف نیست، یک طرحِ اساسی برای برونرفت از ظلمات مدرنیته است. این سخن با سخن کسانی که در عین انتقاد از بعضی از مظاهر غرب، غرب را پذیرفتهاند، فرق میکند. حضرت امام خمینی(ره)راه نجات را جدایی از آن فکر و فرهنگ میدانستند، همچنانکه حضرت یوسف(ع) طرحی دادند که تمام زندگی مشرکانه زیر سؤال رفت. فرمودند؛ آنچه شما میپرستید و مقصد قرار دادهاید اسمهایی است که خودتان ساختهاید، واقعیتی ندارد. شما اهداف وَهمی خود را با تبلیغات برای خود بزرگ کردهاید. حضرت با این جملات همهی کاخ زندگی مشرکانه را ویران نمودند.
ما متأسفانه از طریق تبلیغاتی که غرب برای خودش کرد غربزده و غرب دوست شدهایم، بدون آن که تحقیقی عمیق از آن فرهنگ داشته باشیم، مقلد شدیم ولی ای کاش این تقلید از سر تفکر و تحقیق بود. متوجه نبودیم و نیستیم که غربیان ابتدا معنی زندگی را برای خود تغییر دادند و کمال زندگی را در حدّ رفاهِ در زمین پائین آوردند و سپس آن تمدن را مطابق چنین تعریفی از زندگی بنا کردند. اگر این نکته به خوبی مورد توجه قرار گیرد لااقل تکلیف ما برای خودمان روشن میشود که تمدن غربی حتماً با آن نوع تعریفی که برای زندگی شده همراه خواهد بود و کسی که کمال زندگی را در آسمانِ معنویت و عبودیت خداوند جستجو میکند نمیتواند به غرب نزدیک شود و زندگی معنوی خود را نیز حفظ نماید. رابطهی ما با غرب؛ موضوع یک فکر است و نه ابزارها و تکنولوژی، و فهم این موضوع، موضوع بسیار مشکلی است و لذا حضرت یوسف(ع) فرمودند: «وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»؛ اکثر مردم باور نمیکنند آن نوع زندگی فکر مخصوص به خود را به همراه میآورد، ولی آن فکر آنقدر ظریف و نامرئی وارد میشود که کسی به راحتی متوجه نفوذ آن نخواهد شد. این است که اگر کسی تکنولوژی را امری خنثی تلقی کند به بدترین صورت تسلیم آن خواهد شد.
اکثر روشنفکران ما متوجه ماهیت غرب نیستند، نمیدانند آن فرهنگ با چه تفکری قوام یافته و چگونه میتواند شرق را نیز غربی کند، زندگی شرقی عالَم خود را دارد و با نزدیکی به غرب، عالَم غربی قبل از هر چیز عالَم ما را از ما میگیرد و عالَم ما را غربی میکند، حال در عالَم غربی، خواسته یا ناخواسته، جز آنچه را غرب برای خود اصالت میدهد، اصالت نمیدهیم، به همین جهت عرض میشود راه برون رفت از این عالَم، شناخت عالَم دینی با زیبایی عبودیت خدا است و نه آزادی از خدا. و نیز ورود به ساحاتی از حقیقت که هرگز در عالَم غربی قابل درک نیست. در این حالت دیگر علم تجربی و تکنولوژی به مذهب تبدیل نمیشود بلکه ابزاری است در خدمت انسان. تعارض میان علم و دین وقتی پیش آمد که علم جدید نیز به یک مذهب تبدیل شد.