انسان وقتی هدف خود را شناخت از وسایل در آن حدّی که او را به اهدافش نزدیک کند به خوبی استفاده میکند، و دیگر موضوع بهترین یا بدترین وسیله مطرح نیست، بلکه وسیله خوب برای انسان آن وسیلهای است که او را در رسیدن به هدف یاری کند. در اینجاست که اگر وسیلهای او را مشغول خودش کرد تصمیم میگیرد از آن وسیله فاصله بگیرد، دیگر به خودِ وسیله فکر نمیکند به هدف فکر میکند، در این صورت اگر به ما بگویند درست است که شما برای ساختن خانه با همین نوع آجر و کاشی میتوانی خانه خود را بسازی، ولی آجر و کاشی بهتری هم هست، شما میپرسید بهتر برای چه؟ اگر من میتوانم با این آجر و کاشی به مقصد خود برسم دیگر بهتر به چه معنی است؟ آری اگر مقصد من و شما داشتن بهترین کاشی و آجر است، باید دائماً به دنبال بهترین باشیم. ولی اگر مقصد ما ساختن خانه مناسبی است که بتوانیم در آن زندگی کنیم، دیگر بهترین معنی ندارد، بهترین همان است که من بتوانم از آن به مقصد خودم که چیزی بالاتر از داشتن بهترین ابزار است، برسم. اما و صد امّا اگر خدا گم شد، بهترداشتنِ دنیا مقصد انسان میشود، اَعم از بهتر داشتن خانه یا ماشین، چون خودِ بهترداشتن مقصد است، اما نه خدایی که بهترین مقصد است.
خاستگاه فکری و فرهنگی تکنولوژی موجود ریشه در بهتر داشتن ابزارها دارد وگرنه بسیاری از وسایل موجود زائد است و انسانها را تنبل و زندگیها را پیچیده کرده است. کمپانیهای بزرگ تولید کننده وسایل زندگی متوجه چنین نقطه ضعفی در بشرِ بریده از خدا شدهاند و لذا با انواع تغییرات وَهمپسند به راحتی کالاهای خود را بر روح و روان مردم تحمیل میکنند و با ایجاد نیازهای کاذب زندگی بشر را تحت سیطره انواع تکنولوژیها قرار دادهاند. راستی اگر مشکل شما با این ظرف مرتفع میشود، به من و شما چه مربوط است که مُد جدیدی از این نوع ظرف در بازار آمده است.
ملاحظه بفرمایید که در کنار جدیدبودن، ناخودآگاه بهتربودن را نیز القاء میکنند، غافل از این که بهتر بودن برای من و شما آن ظرفی است که مشکل ما را حل کند و نیاز ما را مرتفع سازد، به من چه مربوط است که بگردم به دنبال جدیدتر از آن؟ اگر بنده در مسیر رسیدن به معبودِ حقیقی با این وسیله میتوانم احتیاج خود را مرتفع کنم، دیگر بهترین وسیله را میخواهم چکار؟ من به دنبال رسیدن به بهترین معبود هستم نه به دنبال بهترین وسیله.