تربیت
Tarbiat.Org

زیارت عاشورا اتحاد روحانی با امام حسین(ع)
اصغر طاهرزاده

یگانه‌شدن جان

خودتان می‌دانید هدف این است که انسان به وحدت برسد. ما در این دنیا آمده‌ایم تا از پراکندگی فکری و میل‌های پراکنده و هوس‌های متفاوت آزاد شویم و به وحدت شخصیت برسیم و در انسانیت به یگانگی دست یابیم، نه ملائکه گردیم و نه خدا شویم، بلکه انسان شویم، اما انسانی یک دِله، نه صد دِله. انسانی که کلّ وجود و کلّ اراده‌هایش یک اراده شود و آن اراده، اراده‌ی خداخواهی باشد، در آن صورت است که این انسانِ یگانه شده‌ی فارغ از میل‌های پراکنده، شأنِ اتّصال به حضرت اَحَد و خدای یگانه را پیدا می‌کند.
نماز را هم برای همین هدف می‌خوانیم که جان ما با پشت‌کردن به کثرت‌ها، تماماً یک اراده شود و معبود یگانه را قبله‌ی خود قرار دهد. به همین جهت خداوند می‌فرماید: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی»؛(9) نماز به پا دار جهت یاد من، به طوری که جهت جانت به سوی من باشد که خدای واحد یگانه هستم و جمله‌ی «اَللهُ اَکْبَر» را هم به همین قصد می‌گوییم، تا بزرگی خدا جایی برای بزرگ‌نمایی غیر، در جان ما نگذارد و جانمان با توجّهات پراکنده به عالَم کثرت، تکّه تکّه نشود. می‌خواهیم یگانه شویم، آن وقت با یگانه‌شدنِ جان، به نهایت خود که تقرب به یگانه‌ی مطلق یعنی حضرت احد است نایل می‌شویم.
شما یک موجود مجرّد و غیر مادی هستید. حقیقت شما نه بدن شماست و نه خیالات شما. جنس شما این است که می‌توانید به سوی عالَم غیب سیر کنید. مگر وقتی می‌گویید «اَللهُ اَکْبَر» چه کار می‌کنید؟ اگر همین حالا از عمق جان بگویید: «اَللهُ اَکْبَر» همین حالا جان شما متوجه کبریایی حضرت «اَلله» می‌شود و به سوی عالم غیب سیر می‌کنید، چون حقیقت شما آن جایی است. پس با گفتن «اَللهُ اَکْبَر» به راحتی در عالم غیب که وطن اصلی شما است و همین حالا باطن شما در آن‌جا است، سیر کرده‌اید.(10) چون حقیقت شما حضور در عالم غیب است. به گفته‌ی مولوی:
ما به فلک بوده‌ایم، یار ملک بوده‌ایم



باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم، وز ملک افزون‌تریم



زین دو چرا نگذریم، منزل ما کبریا است

عالمِ خاک از کجا، گوهر پاک از کجا



بر چه فرود آمدید، باز کنید این چه جاست

بخت جوان یار ماست، دادن جان کار ماست



غافله‌سالار ما، فخر جهان مصطفی است

ما گاهی اوقات دارای سیر روحانی هستیم ولی خودمان متوجه نیستیم. در مورد سیر با ذکر «اَللهُ اَکْبَر» ابتدا با تفکر بر روی معنی «اَللهُ اَکْبَر» متوجه کبریایی حضرت «الله» و این که او بالاتر از آن است که به وصف آید می‌شوید، سپس آرام‌آرام آن را به قلب می‌رسانید و ان شاء الله نور «اَللهُ اَکْبَر» در قلب شما تجلی می‌کند و جان شما با نور کبریایی حضرت پروردگار مأنوس می‌شود، در چنین شرایطی هروقت جانتان را متوجه این اعتقاد کردید دیگر در مفهوم ذهنی «اَللهُ اَکْبَر» متوقف نیستید بلکه سیر معنوی و غیبی برایتان پیش می‌آید و لذا حالتان تغییر می‌کند و منوّر به نور کبریایی آن حضرت می‌گردد، به عبارتی جانتان- حتی در حدّ محدود- به یک مقام وارد می‌شود، این دیگر گذر از مفهوم و معنای ذهنی و سیر به سوی اُنس با حقایق است.
در راستای گذر از مفهوم و انس با حق گفته اند در نماز نباید فکر کنید، بلکه در نماز باید با خدا دلدادگی نمایید. باید دل را از طریق نماز به حق داد و قلب را متوجه حق نمود. برای همین فرمودند: در نماز حضور قلب شرط است و نه حضور فکر، نفرمودند بنشینید فقط روی معانی فکر کنید، بلکه فرمودند: بعد از ادراک معانیِ نماز، حضور قلب و سِیر به سوی آن حقایق داشته باشید.
مرحوم مطهری(ره) می‌فرمایند: خدمت مرحوم سید هاشم حدّاد(ره) که از عرفای بزرگ و از شاگردان مرحوم قاضی طباطبائی(ره) بودند، رسیدم. ایشان به من گفتند: نماز را چگونه می‌خوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات دارم. آقای حدّاد(ره) فرموده بودند: پس کی نماز می‌خوانی؟ در نماز توجه‌ات به خدا باشد و بس، توجه به معانی مکن! آقای مطهری(ره) فرموده‌ بودند: انصافاً جمله ایشان حاوی اسرار و دقایقی است و حق مطلب همین‌طور است که افاده فرمودند.(11) مرحوم هاشم حداد ایشان را متوجّه نکته‌ی دقیقی کردند که باید در نماز حضور قلب داشت، نه حضور فهم. باید از حضور فهم گذر کرد و به حضور قلب رسید. و معنی سِیر همین است.(12) درک مفاهیم و توجّه به مفاهیم همه باید قبل از نماز انجام شود ولی در نماز باید سیر داشت و در این گفتگو خدا مخاطب انسان باشد، الفاظ و معانی، خود به خود مورد استفاده قرار می‌گیرد، مثل گفتگوهایی که ما با همدیگر داریم، اگر صرفاً به کلمات و الفاظی که ردّ و بدل می‌شود توجه کنیم، توجه به مخاطب از بین می‌رود و مقصد اصلی که ارتباط با مخاطب بود فراموش می‌شود.