تربیت
Tarbiat.Org

خطر مادی‌شدن دین
اصغر طاهرزاده

تحلیل‌های شیطانی

همه‌ی این سخنان برای آن است که تحلیل ما در مورد ادامه‌ی حیات تمدن‌هاى ظالم تحلیلی قرآنى شود وگرنه شیطان تحلیلی وارونه در ذهن ما القاء می‌کند و ما هم مناسب طمع دشمن عمل مى‌كنیم. قضای الهی چنین اقتضا می‌کند که همواره مظاهر ظلم باشد و ما در رابطه با جایگاه این مظاهر تحلیلى از صاحب هستى یعنى آن طور که قرآن می‌گوید داشته باشیم، چون این بساط را خود او راه انداخته است و خودش به ما مى‌گوید چرا جهان را چنین كردم و شما چگونه جریان‌ها را ارزیابی کنید. نظام عالم از دست خدا خارج نشده، خداوند در قرآن می‌فرماید: «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ فی‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»(142) اگر خدا مى‏خواست، همه‌ی شما را امت واحدى قرار مى‏داد؛ ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد. پس به سوی نیكی ها بر یكدیگر سبقت جویید! بازگشت همه‌ی شما، به سوى خداست؛ سپس در آنچه در آن اختلاف مى‏كردید؛ به شما خبر خواهد داد. به قول مولوى:
گر نه گل از خار و خار از گل چرا

هر دو اندر جنگ و اندر ماجرا

یا نه جنگ است این براى حكمت است

همچو جنگ خر فروشان صنعت است

یا نه این است و نه آن حیرانى است

گنج باید جست این ویرانى است

خدا به اعتبارى عالم را در تضاد اندیشه‌ها قرار داده تا ما گنج پیدا كنیم، به تعبیر آیه‌ی فوق «فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ»؛(143) پس در چنین شرایطی به سوی نیکی‌ها سبقت بگیرید. رفت و آمد تمدن‌ها براى به كیفیت‌رساندن زندگى زمینى است تا این که بستری فراهم شود و حیات انسان‌ها اگر بخواهند به گنجِ معنا و معنویت نایل شود.
ابتدا باید تصورمان را از دنیا تصحیح كنیم تا بتوانیم در این دنیای به ظاهر ویران، به گنجِ معنا و معنویت دست یابیم. دنیا یك لیوان شربت خالص یا یك لیوان سركه‌ی خالص نیست بلكه سركنگبین است، یعنی مخلوطی از سرکه و شکر، این‌طور نیست كه دنیا را طوری ساخته‌اند که به کام ساکنان زمین بگردد و هیچ ویرانى و سختی در آن نباشد و آن طور هم ویران نیست كه امكان به تعالى‌رسیدن در آن نباشد قصّه‌ی دنیا به تعبیر مولوى قصه‌ی سركنگبین است كه تركیبى از سركه و شكر است. مى‌گوید:
قهرِ سركه، لطف، همچون انگبین

کاین دو باشد رکن هر سركنگبین

یعنى قهر خدا مثل سركه و لطف خدا مثل شكر، در سركنگبین جمع مى‌شود. حالا اگر سركه‌ی دنیا زیاد شد خدا شِكرش را زیادتر مى‌كند و اگر شِكرش زیاد شد سركه‌اش را زیاد مى‌كند تا جنبه‌ی سركنگبینی آن حفظ شود.
چون كه سركه سركِگى افزون كند

پس شكر را واجب افزونى بود

وقتی حوادث را درست تحلیل كنیم معنی شکست‌ها و پیروزی‌ها را درست می‌یابیم و لذا هم معنی سختیِ مقابله با استکبار را نفی نمی‌کنیم و هم برکات مقابله با آن را فراموش نمی‌نماییم، در این حالت است که نه خودمان طعمه‌ی ظلم می‌شویم و نه فرصتی را که در اختیار نظام استکباری قرار داده‌اند برای آن یک امتیاز می‌دانیم.
هر اندازه رمزِ بودن نظام استکباری را درست بشناسید نه‌تنها در حیات دینی و انقلابی خود مأیوس و سست نمی‌شوید بلکه با شور و شوق تمام، حیات دینی و انقلابی خود را ادامه می‌دهید. ظلم در جهان همیشه هست ولی ما براى این‌كه جایگاه تاریخی ظلمِ زمان خود را درست بشناسیم باید بصیرت دینى داشته باشیم و بدانیم اگر برنامه و یا تمدنى دینى نبود با تمام پوچی و بی‌ثمری و هلاکت به انتها می‌رسد. ‏نگوئید غربی‌ها رفاه و توسعه دارند، تكنیك و نظم دارند، آسایش و راحتى دارند، براى ما رفاه و توسعه می‌آوردند. این‌ها ملاك خوب‌ بودن و كیفیت‌دار بودنِ یک زندگی نیست، در فضای فرهنگ مدرنیته همه‌ی این‌ها که فرمودید بستر هلاکت آن فرهنگ را پدید آورده است ما باید مواظب باشیم جامعه‌ی خود را به آن‌ها گره نزنیم.
وقتی با یک عقیده‌ی قلبی مطمئن، متوجه شدیم ظالم ماندنى نیست و مهلت‌های داده شده به آن‌ها ما را از انتهای بی‌نتیجه‌ی آن زندگی غافل نکرد و فهمیدیم بنا است در فرصت داده شده پنهانی‌های اهل ظلم و تمدن‌های ضد معنوی پیدا و آشكار شود. در هر قدم از تاریخ خود عبرتی به دست می‌آوریم و هر حرکتی از حاکمیت ظلم را نسبت به سرنوشتی که برای آن‌ها رقم خورده ارزیابی می‌کنیم. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» در جریان مخالفت مصدق و طرفدارانش با آیت الله کاشانی که یک سگ را نزدیک مجلس عینک می‌زنند و اسمش را «آیت الله» می‌گذارند می‌فرمایند: «من در آن روز در منزل یكى از علماى تهران بودم كه این خبر را شنیدم كه سگى را عینك زده‏اند و به اسم «آیت الله» توى خیابان‌ها مى‏گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلى خواهد خورد و طولى نكشید كه سیلى را خورد و اگر مانده بود سیلى بر اسلام مى‏زد»(144) این بصیرت به جهت نگاهی است که از قرآن گرفته‌اند و بر آن اساس حادثه‌ها را ارزیابی می‌کنند و می‌بینند به آن‌ها فرصت دادند تا این نوع صفات خود را که پنهان بود در شخصیتشان ظاهر کنند. همچنان که باید فرهنگ گروه طالبان به عنوان مسلمانانِ به ظاهر متدین در افغانستان ظاهر می‌شد تا در مقایسه با فرهنگ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» که اسلامِ تحت رهبری اهل البیت(ع) است، معلوم شود چه ضعف‌هایی دارد. باید به آن‌ها مهلت داده می‌شد تا این نقطه ضعف‌شان آشكار شود. اسلام منهاى اهل‌البیت(ع) به نهایت خود كه برسد همین است كه در طالبان دیده شد.
فرهنگ غربی که امروز در میدان است ظهور فرهنگ یونانى است یعنی فرهنگ عقلِ بریده از دین، در این زمان باطن آن فرهنگ از طریق غرب ظاهر شده و باید فکر و فرهنگ یونانی، تاریخ را در نوردد تا به چنین شکلی خود را نشان دهد. ریشه‌ی ماندن آن فرهنگ را باید در این دانست كه خداوند در بستر این فرصت‌ها حق را روشن می‌كند و از این جهت شایسته است که به همه‌ی فرهنگ‌ها این فرصت داده شود. با این دیدگاه هر چیزى در دنیا هست به نحوى حق است و می‌خواهد حقى را روشن كند. خداوند در رابطه با کسانی که با پیامبر(ص) مخالفت می‌کنند، می‌فرماید: «أَوَلَمْ یَتَفَكَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ»(145) آیا آن‌ها پیش خود فکر نمی‌کنند که خداوند خلق نكرد آسمان‌ها و زمین و آنچه در بین آن‌هاست مگر به حق و براى فرصتى مشخص و اكثر مردم به لقاء پروردگار و به انتها رسیدنِ این فرصت، كافرند و همین فرصتِ موقت را مقصد مى‌گیرند.
در آیه‌ی 61 سوره‌ی نحل پس از آن که فرمود اگر مردم به جهت ظلمی که می‌کنند گرفته می‌شدند هیچ جنبنده‌ای بر روی زمین نمی‌ماند، مى‌فرماید: «وَلَكِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى»؛ و لکن خداوند هلاکت آن‌ها را تا سرآمدی مشخص به تأخیر می‌اندازد. روى این ‌نکته که عقاب و هلاکت ظالم تا مدتى به تأخیر می‌افتد باید تحلیل داشته باشید و فریب شیطان را نخورید که به ما القاء کند حالا كه آمریكا با تمام قدرتش مانده است براى این‌كه شما نابود نشوید دست به دامان آمریكا بزنید. این یک بدبختى بزرگ است. در این فریب شیطانی، انسان، اولاً: نابودى آمریكا را نمى‌بیند، ثانیاً: نمى‌فهمد ظلم نابودشدنى است و لذا چنگ به دامن نابودشده مى‌زند. چون سنت «یُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى» را نفهمید.