در راستای آنکه دین میماند و هر کس به اندازهای که خود را به دین گره زده است میماند، امام باقر(ع) میفرمایند: «لَیْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ یَقُولُ اللَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین»؛(128) بعد از حاکمیت ما، حاکمیت دیگری که بیاید و حاکمیت ما را ساقط کند نخواهد بود، چرا که خداوند فرمود: عاقبت کار از آن متقین است. دین اسلام یك حقیقت پایدار است ولى قاجار و پهلوى حکومتهایی هستند با فرصتهایی که در اختیار آنها قرار داده شده و همهی اینها بهعنوان حكومت رفتنى بودند، جمهورى اسلامى به عنوان صورت اسلام در زمان غیبت امام زمان(عج) مقدمهای برای تحقق حکومت پایدار امامان معصوم (ع) است. حكومت قاجار به عنوان یک حکومت مىتوانست دیندار بماند ولی در هر حال رفتنی بود و لذا اسلام ماند و قاجار رفت. اگر قاجار دیندار هم بود به عنوان یک حکومت باز مىرفت منتها كیفیت رفتنشان تغییر مىكرد بدون آن که اجلشان تغییر کند. برای تصور صحیح از این موضوع، حیات و مرگ انسانها را در نظر بگیرید كه خوببودن و بدبودنشان روى همرفته در اجلِ مسمّاى آنها نقشى ندارد حتى اگر آن انسان پیامبر خدا(ص) باشد خوببودن او موجب ماندن او بر زمین نمىشود.
اگر تمدنها و حکومتها را از زاویهی فوق نگاه کردیم وظیفهی خود را نسبت به روند آنها درست تشخیص میدهیم. همانطور که اگر آنها نیز متوجه موقعیت تاریخی خود بودند سعی میکردند کیفیت ماندن خود را رشد دهند، نه این که بخواهند بودن خود را جاودانه کنند. در همین راستا حضرت صادق(ع) به عبدالله بن حسن فرمودند برای «محمد نفس زکیه» به عنوان مهدی بیعت مگیر و حضرت خبر دادند که بنیعباس حاکم میشوند و متذکر دورهی حاکمیت بنیعباس شدند و اشاره کردند به ابوالعباس سفاح و گفتند این و برادران و فرزندانش به خلافت میرسند.(129) هر چند بنیعباس میتوانستند با کیفیت اسلامی دوره خود را به انتها برسانند ولی این کار را نکردند.
آری دینداران مىروند ولى دین نمىرود و هركس از طریق دین مىتواند بودن خود را به كیفیت مطلوب برساند و برود. در این راستا فرصت امتحان برای هر قوم و ملتی محدود است ولى كیفیت امتحاندادن در این فرصتِ محدود، نامحدود است و میتوانند خود را به عالیترین درجات ممکن برسانند.