از جمله نكاتى كه باید توجه داشت این است كه حیات دنیائى براى پروریدن است و نه براى بودن و ماندن و هر تمدنى كه بخواهد حیات دنیا را براى بودن انتخاب كند ضد سنت جارى در هستى اراده كرده است و گرفتار هلاکت میشود. دیگر این كه این جهان براى امتحان است و امتحان به معناى رفاه نیست. در راستای این دو نکته جایگاه تمدن جدید را میتوان تحلیل كرد که این تمدن بر اساس ملاكهاى قرآنى نه تنها به انتهای حیات خود نزدیک شده، بلکه حیات آن به هلاکت منجر می شود و لذا است که باید از آن فاصله گرفت و با پایهریزی تمدن اسلامى، بهترین جایگزینی را نسبت به تمدن غربی انجام داد. تمدن غربی نمونهای از تمدنهایى است كه به جهت ظلمشان هلاك شدند و نتیجهاى براى ادامهی حیاتِ بعد از خود باقی نمیگذارند، مثل انسان مؤمن و انسان كافر که هر دو در یک زمان مرگشان بالاخره مىرسد ولى یك نوع بودن است كه براى خود و دیگران مفید است و یك نوع بودن است برعکس این نوع بودن. با دقت بر این امر است که باید متوجه جایگاه تاریخی تمدن غربی بشویم تا شروع دیگری را برای خود رقم بزنیم. سعی بفرمائید از زاویهی نگاه تكوینی به جهان بنگرید تا جاى اعمال اختیارى خود را در نظام هستى درست بهدست آورید. براى روشنشدن این موضوع نیاز است تا به دو مطلب عنایت خاص شود. یکی موضوع کتاب هر امت و دیگر جایگاه دین در هستی.