نتیجهی چنین کاری که در مسیحیت انجام شد عاملی گشت تا بذر یک نوع مادیتِ صددرصد ضد معنویت در نهاد مسیحیت کاشته شد. عجیب این که کلیسا به همین اندازه از «حلول» - که در مورد حضرت مسیح قایل بود - قناعت نکرد، بلکه همان حلول را به خود تطبیق داد و خود را به جای مسیح فرض نمود و فرمانروای بیچون و چرای جامعهی مسیحیت شد و لذا بحث آزاد در تعالیم دینی ممنوع شد و محکمهی تفتیش عقاید بهوجود آمد، کلیسا توبهی هر گناهکاری را که میخواست قبول میکرد و برای هرکس که میخواست ورقهی آمرزش صادر مینمود، غافل از اینکه هر طریقه و رژیمی - اگرچه طریقهی دینی باشد- همین که خاصیت مادیت به خود گرفت و اتصال مقررات آن از عالم معنویت منقطع شد، جبراً وارد جریان جهان مادی شده و محکوم قوانین طبیعت میگردد و مانند سایر پدیدههای مادی، عمری خواهد داشت و حالات مختلف کودکی و جوانی و پیری را طی خواهد کرد و روزی خواهد مُرد. آنچه مرگ ندارد معنویات است، این است که کلیسا قدرت دهشتناک خود را از دست داد و مردم برای فرار از کلیسا گرفتار گرداب بیدینی و مادیت شدند که از سالها قبل در متن کلیسا رسوخ کرده بود و دین را به امور تشریفاتی بیروح تبدیل کرده بودند.
قرآن شریف به مسلمین توصیه میکند هرگز با جامعههای غیر اسلامی یعنی جامعهی مشرک و جامعهی اهل کتاب، امتزاج روحی برقرار نسازید. قرآن در پیشبینیهای خود تلویحاً اشاره میکند که جامعهی اسلامی بهواسطهی روابطی که با جامعهی غیر مسلمان برقرار میکنند، احکام قرآن را با عذرها و بهانههایی که میتراشند یکی پس از دیگری مهجور داشته و ترک خواهند نمود.