اهل کتاب منکر خدا نشدند ولی خدا را محدود کردند و حدّ او را حدّ ماده و آدم قرار دادند. اینها خواستند حضرت عزیر(ع) و عیسی(ع) را بالا ببرند و احترام کنند، خدا را پائین آوردند در نتیجه بینششان یک بینش تماماً مادی شد و امور محسوس تمام میدان تفکرشان را تسخیر کرد، هرچند الفاظی که به کار میبرند الفاظ دینی باشد.
وقتی یک ملت با داشتن کتاب خدا و پیامبر، مشرک شوند کار تا آنجا جلو میرود که خداوند از طریق پیامبر بعدی دستور میدهد، با آنها مقاتله و مبارزه کنید تا خوار شوند، در صورتی که عزت از آن خدا و رسول و مؤمنین است(41) پس اگر اینها متدین به دین الهی بودند خداوند دستور نمیفرمود خوار شمرده شوند. معلوم است که اینها اصلاً دین الهی را از دست دادهاند و از مسیر الهی خارج شدهاند.
حال سؤال این است که چگونه اینها بیدین شدند؟ قرآن میفرماید: یهود، عُزیر را و نصاری، مسیح را پسر خدا میداند. معنای این کار نشناختن خدا است. خدایی که در حد یک آدم جلوه کند، نهتنها آن آدم، خدا نخواهد شد بلکه خدا نیز در آن فکر و فرهنگ معنای حقیقی خود را از دست میدهد، در چنین فضایی هیچ کس نمیداند خدا و معنویت و غیب به چه معنی است، چون بینشها در حد ماده متوقف شده و این در واقع همان بینش بتپرستی است که الفاظ آن تغییر کرده و نه معنای آن، اینها درجهی وجودی حقایق معنوی را آن قدر کاهش دادند که در حدّ محسوسات مادی درآمد. سِر احمد خان هندی در تفسیر قرآنش گفته بود: ملائکه همین قوای مادی طبیعت هستند. او آیات قرآن را بر این اساس تفسیر کرد. چنین شخصی ناخودآگاه همان اندازه بتپرست است که یهودیها و مسیحیها بت پرستند. اگر کسی دین را در حدّ ماده پائین بیاورد مردم را از معنویت و غیب جدا کرده است. قرآن کسی را که دین را محدود به ماده میکند مشرک میداند. زیرا در آخرِ آیه فرمود: «سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ»؛ منزه است خدا از آنچه بدان شرک میورزند و در آیهی 28 همین سوره فرمود: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»؛ پس میتوان نتیجه گرفت، کسی که از دین و خدا تفسیری مادی داشته باشد مشرک است و مشرک نجس است حال چه این شرط در قالب پرستش بت سنگی باشد مثل بتپرستان حجاز و چه در قالب نگاه مادی یهود و نصاری به عالم غیب و معنویت.