وقتی روشن شد دین فقط با بینشی قدسی میماند پس با هماهنگشدن با روزمرّگیها در حجاب میرود و برعکس، با اجرای احکام دین به عنوان احکام نازل شده از عالم قدس، جامعه به عالم قدس میپیوندد، به عالَم قدسی که عین بقاء و ثبات است. اگر پیوندهای فردی و اجتماعی با حقایق قدسی بریده شد، شخص ممکن است آداب دینی داشته باشد ولی سیر باطنی ندارد و قلبی ایمانی در صحنهی اعمال و رفتار او ظهور نخواهد کرد. در آن حال عالَم او عالَم دینی نیست، دین وسیلهی برآوردهشدن مقاصد غیر الهی میشود و به دنبال آن، جامعه دچار بحران میگردد. نمونهی آن را در طرحهای اجرائی که در فضای الگوگیری از توسعهی غربی انجام میگیرد میبینید به طوری که خود آن طرحها منشأ بحران میشوند و مجبوریم برنامهای بریزیم تا بحرانهای حاصل از آن طرحها را خنثی کنیم و باز برنامهای دیگر برای خنثی کردن بحران های جدید و این میشود زندگی در بحران و نه زندگی در آغوش نعمتهای خدا.