تربیت
Tarbiat.Org

خطر مادی‌شدن دین
اصغر طاهرزاده

جامعه‌ی بحران زده

از آن‌جایی که انسان در عالَم زندگی می‌کند و نه بر عالم، اگر جامعه صرفاً با فکر انسان‌ها اداره شود چنین جامعه‌ای از عالم قدس و معنا بریده خواهد شد و از حضور در گستره‌ی بیکرانه‌ی عالَم وجود محروم می‌گردد و سیر باطنی به سوی حقایق را که منشأ نور و کمال‌اند، از دست می‌دهد. این فکر شبیه همان فکری است که بعد از پیامبر(ص) با طرح اجتهاد و صواب‌دیدِ فکری خلیفه جامعه را اداره کرد و با حذف علی(ع) به صحنه‌ی حکومت اجتماع مسلمین پا گذاشت. و علامه‌ی طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» سعی دارند نقش این فکر را در نظام هستی تحلیل کنند و روشن نمایند چون چنین فکری یک فکر مادی است و نه قدسی، به فرسایش و بحران می‌رسد و جامعه را به بحران می‌کشاند، مثل هر پدیده‌ی مادی که محکوم تغییر و فرسایش است. جامعه شبیه پارچه‌ی پوسیده‌ای خواهد شد که هر کجایش را وصله کنی، جای دیگرش پاره می‌شود و تمام زندگی‌ انسان گرفتار جامعه‌ای می‌گردد که هیچ ثبات و آرامشی در آن نیست تا امکان زندگی آرام که شرط صعود انسان است فراهم شود، در آن حال این انسان است که باید دائم تلاش کند جامعه‌اش را یک طوری نگهدارد و به جای آن‌که انسان در آغوش جامعه در اُنس با عالم قدس به سر ببرد هر روز با معضلی روبروست که باید به آن بپردازد.
جامعه‌ای که با قراردادهای بشری اداره شود، جامعه‌ای است بحران‌زده که دائماً انسان در آن جامعه متوجه معضلی می‌شود که قبلاً به آن فکر نکرده و قراردادی برای آن تنظیم ننموده بود، و هیچ‌وقت هم از این بحران بیرون نمی‌آید، چون حکم قدسیِ همه جانبه‌نگر بر جامعه حاکم نیست.
در شرایطی قرار داریم که بخواهیم یا نخواهیم تحت تأثیر فلسفه‌ی جدیدِ غرب هستیم و جا دارد مقایسه‌ای بین فلسفه‌ی غربی و نگاه آن به جامعه و افراد، با فکر خلفاء بشود و در همان راستایی که شیعه برای عبور از تفکر خلفا راه‌کارهایی را می‌شناسد، بتوانیم نسبت به عبور از تفکر غربی از ذخیره‌ی فرهنگی مهمی که اهل البیت(ع) در اختیار ما گذاشتند بهره بگیریم.
فلسفه‌ی جدیدِ غرب به‌خصوص پُوزیتیویسم، علم به حقایق و اعیانِ اشیاء را منکر است و علم را به علم به ظاهر، محدود می‌داند و در این حال یا به کلی منکر دین است و یا دین را در حد قراردادها و آداب و رسوم اجتماعی پائین می‌آورد. در حالی‌که قرآن می‌فرماید: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»؛(30) هیچ چیزی نیست مگر آن‌که خزائن آن چیز نزد ماست و نازل نمی‌کنیم آن را مگر به اندازه‌ای معلوم و محدود. این آیه بیانگر وجودِ خزینه‌ای هر چیزی است نزد خدا، به این معنی که هر مخلوقی از نظر باطنی، دارای خزائنی است در نزد خداوند که جنبه‌ی غیبی و ملکوتی آن مخلوق است. وقتی منکر حقایق غیبی و اعیان اشیاء شدیم عملاً یکی از اساسی‌ترین عقاید دینی را که عامل حرکت انسان‌ها به سوی عالم غیب است، منکر شده‌ایم، در این حال دینداربودن به معنی پذیرفتن مجموعه‌ای از باورهای ذهنی است، در آن حدّ که ما در ذهن به آن‌ها باور داریم، بدون آن که نظر به واقعیت خارجی آن‌ها داشته باشیم، نهایتاً اعتقاد به غیب در حد یک باورِ مفهومی خواهد بود مثل باور به مفاهیم ریاضی و نه باور به حقایق ملکوتی که به جهت درجه‌ی وجودی شدید‌تر در معرض حسّ قرار نمی‌گیرند.