تربیت
Tarbiat.Org

خطر مادی‌شدن دین
اصغر طاهرزاده

بی‌سرو سامانی فرد و جامعه، چرا؟

پس از سلام و صلوات بر پیامبر و اهل‌البیت او(ع) از خداوند تقاضای علوّ روح علامه‌ی طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» را داریم. اندیشمندی که در دنیای آشفتگی قرن تکنولوژی، نمایاننده‌ی فلاح و سعادت بود و نه تنها گفتارش که وجود او پیامی بلند بود به آن‌هایی که راه قدسی‌شدن انسان‌ها را در این شرایط می‌طلبند.
متفکران وظیفه دارند به آنچه در عالمِ وجود پیش آمده و پیش می‌آید و آثار و نتایج آن بر ما معلوم نیست، بیندیشند و مسئله را برای بقیه روشن کنند. علامه‌ی طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» یکی از آن متفکران واقعی بودند که تلاش داشتند آثار سوء دوری از معنویت را در دنیای امروز گوشزد کنند، همچنان که مادرشان صدیقه‌ی کبری(س) آثار شوم حذف علی(ع) را که معنویت مجسم بود، به گوش جامعه خواندند. علامه‌ی طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» در اثر مجالست‌های مکرر با پروفسور کربن و از طرق دیگر، آثار و نتایج سوء دوری از معنویت را که در فضای فرهنگ مدرنیته بر بشریت وارد شده بود به خوبی شناختند و تمام همّت خود را صرف کردند تا بتوانند از شعله‌ورشدن آتش نیست‌انگاری و نفی معنویت که در خرمن انسانیت افتاده است جلوگیری کنند و اگر آثار آن مرد بزرگ را در این راستا بنگریم می‌توانیم نسل جوان جامعه را از گرداب غفلت از امور قدسی رهایی بخشیم و عملاً آن‌ها را به دریایی از معارف قدسی متصل نمائیم.
از آن‌جایی که علامه‌ی طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» متوجه شده بودند فرهنگ مدرنیته با نگاه پوزیتیویستی خود به عالَم و آدم، هیچ حقیقت باطنی برای امور قائل نیست و از آن طریق راه انسان به سوی آسمان معنویت بسته شده، جهت جبران چنین خطری دست به قلم بردند و آنچه را باید می‌نوشتند، نوشتند. امروز ما جهت عبور از فرهنگ غربی و نظر به فرهنگ اهل البیت(ع) به شدت به تدبّر در آثار آن مرد بزرگ نیازمندیم و ایشان به خوبی می‌توانند برای نزدیک‌شدن جامعه به هدف اصلی خود، ما را تغذیه کنند.
حلول و مادی‌شدن دین
موضوعی که بنا است خدمت عزیزان عرض شود با الهام از فرمایش علامه«رحمة‌الله‌علیه» در کتاب «معنویت تشیع» است. ایشان موضوع مادی شدن دین را در مقاله‌ای تحت همین عنوان در آن کتاب مطرح کرده‌اند و توجه‌ها را به حقایقی می‌اندازند که در حال فراموش‌شدن است. بعد از مقدمات دقیقِ شناخت‌شناسی، مقایسه‌ای می‌کنند بین انحرافی که در مسیحیت بعد از حضرت مسیح(ع) به‌وجود آمد، و انحرافی که در صدر اسلام بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) به‌وجود آمد و این‌که چگونه مسیحیان به قصد بالا‌بردن مقام حضرت مسیح(ع)، خدا را پائین آوردند و در آن راستا بحث حُلُول را مطرح کردند. اعتقاد به حلول در حقیقت یعنی خدای بی‌نهایت در یک انسانِ محدود، محصور شود و این یعنی مادی‌کردن دین. می‌فرمایند: «کلیسا از همان روزی که قدرت به دست آورد و پناهگاه عالم مسیحیت شناخته شد تعلیمات خود را روی اساس «حلول» بنا کرد. جای تردید نیست که این تعلیم، مقام خداوند و الوهیت را هر چه بود در وجود مادی محدودِ حضرت مسیح محدود و محصور قرار داد.»(4)
ممکن است ابتدا اشکال شود که چگونه می‌توان پذیرفت یک دین که نظر به حقایق معنوی دارد مادی شود؟! عنایت داشته باشید وقتی خدای بی‌نهایت با طرح موضوع حُلول در انسان، محدود و محصور شود و به آن انسان صفات خدایی بدهند، این دین دیگر مادی شده است و به جای آن که نظرِ افراد به آسمان معنویت و حقایق غیبی معطوف گردد، به انسانی می‌افتد که خدا در او حلول کرده و لذا به تبع آن هرچه در رابطه با این دین پیش می‌آید به همان اندازه نازل و مادی می‌شود. زیرا با حلول خدا در حضرت مسیح(ع) خدا تا حد ماده و جسم و جسد پائین می‌آید و مقام الوهیت در وجود مادی و محدودِ حضرت مسیح(ع) محصور می‌گردد و به دنبال چنین تصوری، موضوعات دینی که باید بر اساس معنویتِ مخصوص به خود، مورد توجه قرار گیرند مورد غفلت قرار می‌گیرند و یک نحوه بت‌پرستی تحت عنوان توسل به «اَبْ» و «اِبْن» و «روح‌القدس» به میان می‌آید و نهایتاً نطفه‌ی یک نحوه مادیتِ صددرصد ضد معنویت در نهاد مسیحیت کاشته شد و در نتیجه به جای روح‌انگاری، صورت‌انگاری حاکم گشت. قرآن در نقد چنین کاری می فرماید: «...وَ قَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ...»؛(5) نصاری گفتند: مسیح پسر خدا است، آن سخنی است که واقعیتی بیشتر از آنچه در دهان آن‌ها است ندارد، به این ترتیب سخن خود را به سخن کفار گذشته‌‌ شبیه کرده‌اند.
وقتی که دین مسیحیت مادی شد تبعات و آثاری را به دنبال خود پدید آورد، از آن جمله استیلاء و استبداد دینی کلیسا و قداست‌بخشیدن به حاکمان و سلاطین بود. زیرا اگر ارتباط یک ملت با قداستِ مطلق یعنی خداوند قطع شود به جای خدا سلاطین را قداست می‌بخشند، زیرا یک ملت نمی‌تواند بدون ارتباط با امور قدسی زندگی کند، حال که عالَم قدس از منظر و توجه افرادِ جامعه به کنار رفت، زمینیان را به عنوان قدیسان می‌پذیرند.
از آثار دیگر مادی‌شدن مسیحیت این‌که نشاط دینی از بین رفت و دیگر دین توان تغذیه‌کردن و قانع‌نمودن اذهان جامعه را نداشت و عقل‌ها شیفته‌ی آن دین نگشتند، چون دین به مجموعه‌ای از مفاهیمِ غیر قابل فهم و عقاید غیر قابل بحث تبدیل شد. آرام‌آرام تعداد زیادی از مردم از دین گریزان شدند و به آن پشت پا زدند و در مقابلِ کلیسا ایستادند و در مادیت کامل سقوط کردند و تعداد اندکی هم که دین کلیسا را پذیرفتند در بند تشریفات قراردادی خشک کلیسا محدود شدند و لذا ریشه‌ی سطحی‌شدن و یا بی‌تفاوت‌شدن مردم مسیحیت را باید در تجسّددادن به خدا و مادی‌کردن آن جستجو نمود.