تربیت
Tarbiat.Org

جایگاه تاریخی حادثه‌ها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن
اصغر طاهرزاده

سیره‌ی یاران امام حسین(ع)

انضباط کامل و مراعات وقت و خود را در صحنه‌ی جنگ و جدال نباختن و اهتمام به وظیفه‌ی آسمانی و مراوده با ملکوت در همه حال، سیره‌ی یاران امام حسین(ع) است و از این طریق نشان دادند خردمندترین انسان‌های تاریخ‌اند و راه خردمندی صحیح را به بشریت نیز نشان دادند. خداوند آنان را چون خورشید بر روی زمین قرار داد تا نور معنویت همواره درخشان بماند و معلوم شود مؤمنین واقعی برای حفظ اسلام تا کجا آماده‌ی فداکاری هستند.
ابوثمامه و توجه او به وقت نماز به انسان می‌فهماند که وقت اُنس با خداوند و نظر به آسمان حتی در حین دفاعی آنچنان طاقت‌فرسا نباید به تعویق افتد و وقت اُنس با خدا تنها نباید به نماز محدود شود.
راز ماندگاری نهضت کربلا را باید در چنین روحیه‌هایی جستجو کرد که چگونه همه‌چیز را در اُنس با خدا جستجو می‌کنند. هرچه هست در عالم معنا نهفته است و انقطاع از عالم معنا عمر انسان را در تفریحات و سرگرمی‌های جاهلانه تمام می‌کند. قالب نماز و جهاد، قلبی دارد که هرگز نباید این قالب ما را از آن قلب باز دارد و کربلا نشان داد چگونه اسلام انسان‌هایی تربیت کرده که حتی در موقع جهاد تنها در قالب جهاد نماندند و در هر حال نظر به حقیقت داشتند. گرچه حقیقت در دسترس همگان است و کافی است با قلبی سلیم به آن نظر کنند ولی اتفاقاً به علت در دسترس‌بودن حقیقت، بسیاری از انسان‌ها از اُنس با آن محروم می‌شوند و خدا را در منظر خود نمی‌یابند.
حقیقتِ دین، نوری است اسرارآمیز که در عین متعالی‌بودن قابل دسترس است و تنها شخصِ دارای معنویت می‌تواند آن نور را احساس کند و با نماز و جهادِ خود پلی بین زمین و آسمان بزند و در هر حال چشم خود را از آسمان برندارد تا شهادت را انتخاب کند.
تجربه‌ی گذشته‌ی انقلاب اسلامی نشان داد جریان‌هایی که در انقلاب بر معنویت و ارتباط با عالم قدس تأکید نداشتند نتوانستند در زیر سایه‌ی انقلاب اسلامی و ولایت فقیه بمانند، زیرا این انقلاب ادامه‌ی انقلاب امام حسین(ع) است، برای عبور از ظلمات معاویه‌ی قرن بیستم. بعضی‌ها هنوز مشغول دشمن کهنه‌ای هستند که سال 61 امام را شهید کرد، در حالی‌که دشمنان عدالت و معنویت همیشه موجودند. خدا رحمت کند شهید مطهری را که می‌فرمودند: یزید زمانه موشه دایان است که آن زمان وزیر جنگ اسرائیل بود. اگر بخواهیم دشمن کهنه را به روز کنیم باید متوجه جریان‌هایی باشیم که در مقابل هر گونه عقلانیت و معنویت و عدالت می‌ایستند و تنها نباید در بیرون جامعه‌ی اسلامی به دنبالش گشت، معاویه یک فکر است و این فکر چهره‌ها و لایه‌هایی دارد، باید همه‌ی چهره‌ها و لایه‌هایش را بشناسید وگرنه از در بیرون می‌رود و از پنجره برمی‌گردد. ملاک روشن امروزِ تاریخ ما برای ارزیابی جریان‌های دوست و دشمن، حضرت امام خمینی(ره) است، شخصیتی که عقلانیت و معنویت و عدالت آنچنان یک‌جا در او جمع شده که با ملاک قراردادن شخصیت و سیره‌ی ایشان به‌خوبی می‌توان به بصیرت لازم که امروز به آن نیاز داریم برسیم، زیرا شما هرگز نمی‌توانید سیره‌ی ایشان را در مسائل سیاسی و مسائل نظامی، از آن روحانیتِ خاصِ ملکوتی‌اش جدا کنید.
آیت‌الله خاتم یزدی می‌فرمایند: هنگامی که منزل امام در محاصره‌ی بعثی‌ها بود کسانی از مراجع که انتظار می‌رفت احوالی از امام بپرسند یا لااقل تلفنی بزنند، حتی سراغی از ایشان نگرفتند لذا رفقا و دوستان امام که سخت متأثر بودند امکان داشت از ناراحتی گاهی سخنی راجع به آنان بگویند. امام به آنها فرمودند: «شاید رفقا یک قدری عصبانی بشوند، قدری ناراحت بشوند، بگویید من راضی نیستم از کسی غیبت کنید یا حرف کسی را در بیرونی من بزنید».(12)
آیت‌الله مظاهری می‌فرمایند: من سی‌سال با استاد بزرگوارم رهبر عظیم الشأن انقلاب بودم، به جان این شخصیت بزرگوار قسم می‌خورم مطلبی که شبهه‌ی غیبت باشد از ایشان ندیدم. غیبت که نه، شبهه‌ی غیبت هم ندیدم. فراموش نمی‌کنم یک وقت ایشان برای درس‌گفتن به مسجد سلماسی آمدند، نَفَس ایشان به شماره افتاده بود، فرمودند: «والله تا حال اینقدر نترسیده‌ام» و افزودند: «نیامده‌ام که درس بگویم، آمده‌ام که قدری حرف بزنم.» من که تقریبا ده پانزده سال درس ایشان می‌رفتم هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه‌ها ندیدم، امّا در این حالت بود که فرمودند: «اگر علم نداری، اگر عقل نداری، اگر دین نداری، عاقل باش و نخواه که هویت انسانیت را به هم بزنی». بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه ماندند.
همه‌ی این قضایا برای این بود که شنیده بودند طلبه‌ای پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده بود. امام خودش غیبت نکرده بود بلکه یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده اما نَفَس او به شماره افتاده بود!»(13)
از این موارد که حضرت امام مواظب رعایت دقیق دستورات شرعی بودند یکی، دو تا نداریم، این روحیه‌ای است که در شخصیت ایشان نهادینه شده بود و اگر این شخصیت را ملاک تشخیص حق و باطل زمانه‌ی خود قرار دادید از بین نمی‌روید و به معنویت و بصیرت لازم می‌رسید و ماهیت الهی خود را حفظ می‌کنید تا راه کربلا را در آینده‌ی تاریخ گم نکنید، زیرا برای انسان‌بودن باید متوجه حقیقتی مافوق انسان بود. انسان برای تعالی‌بخشیدن به خود خلق شده و در این راستا به دنبال خدا است و باید در همه‌ی امورش برای اُنس با خدا اولویت خاص قائل باشد و هیچ چیزی را جایگزین خدا نکند وگرنه در زندگی مشغول بازی با چیزهایی می‌شود که رو به فنا هستند و از این طریق تیشه به ریشه‌ی خود می‌زند.
وقتی کربلا را می‌فهمیم که بدانیم انسان موجودی است دارای موهبت گرانبهای هدایت الهی که آن هدایت می‌تواند او را به سوی قلمروی روحانی، ماوراء عالم محسوسات، برساند و از این جهت دارای مسئولیتی است که از آن گریزی نیست، مسئولیت ساختن نظامی که یزید بر آن نظام حاکم نباشد و فرامین خدا بر جامعه حاکم باشد.