در مورد جایگاه تاریخی حرکت حضرت اباعبدالله(ع) وقتی میتوانیم درست فکر کنیم که بفهمیم اگر حرکت حضرت واقع نشده بود و روح فرهنگ اموی به اسم اسلام حاکم میشد امروز تمام جهان اسلام در شکل و محتوا، همان طوری بود که شما امروز در وهابیون ملاحظه میکنید. در حالیکه امروز نهتنها شیعه بلکه همهی جهان اسلام فاصلهی اساسی با وهابیت دارند. اگر امویان امکان ادامهی حکومت پیدا میکردند امروز همهی جهان اسلام وهابی بودند و در آن حال اسلامی در میان نبود. ما با این امید که جهان اسلام تحت تأثیر نهضت اباعبدالله در عمق روح خود حسینی است تلاش میکنیم در دوران غلبهی فرهنگ مدرنیته جهان اسلام را به حیات دینی خودش برگردانیم. شما نگاهی به نظرات دانشمندان مهم جهان اسلام نسبت به حرکت امام حسین(ع) بیندازید تا روشن شود تا چه اندازه این نهضت عمیقاً جهان اسلام را از چنگال امویان نجات داده و حسینی کرده، به نظرات عالمان اهل سنت بنگرید که چگونه تحت تأثیر حضرت سید الشهداء(ع) میباشند.
شهید سید قطب در تفسیر آیهی 51 سورهی غافر که خداوند میفرماید: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهاد» در تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید:
«مردم معنای پیروزی را در قالب مشخصِ شناختهشده برای خود محدود کرده، نگاهی نزدیک بین به پیروزی دارند، در حالیکه پیروزی شکلهای گوناگونی دارد. گاهی اوقات، در دید انسانهای کوته نگر، برخی پیروزی ها به شکل شکست جلوهگر میشود. ابراهیم (ع)در آتش افکنده میشود ولی از عقیده و دعوت الهی خود برنمیگردد. آیا این موضع پیروزمندانه است یا موضع شکست؟ بدون شک در منطق عقیده، ابراهیم در حالیکه به آتش افکنده میشد، در اوج قلهی پیروزی بود، همچنین وقتی از آتش نجات یافت، بار دیگر پیروز شد. این چهرهای از پیروزی است و آن هم چهرهای دیگر. در ظاهر فاصلهی زیادی با پیروزی دارد ولی در حقیقت بسیار نزدیک به پیروزی است. حسین - که رضوان الهی شامل حالش باد- با چنین عظمتی و در عین حال به چنین شکل فاجعهآمیزی به شهادت میرسد، شهادت حسین پیروزی بود یا شکست؟ با نگاه ظاهربین و معیارهای کوچک، شهادت حسین شکست بود ولی در حقیقت خالص و بیشائبه، و بر اساس معیارهای بزرگ، عین پیروزی است. زمین برای تمامی شهدا، با عشق و محبّت بال میگشاید، قلبها برای شهید به تپش و با غیرت به جوشش میافتد. فداکاری باید مانند حسین - رضوان الهی شامل حالش باد- باشد. شیعیان و غیر شیعیان، حتی بسیاری از غیر مسلمانان در این فداکاری یکسان هستند.
چه بسیار شهیدانی که اگر هزارسال هم زندگی میکردند، آنگونه که با شهادتشان عقیده را یاری کردند، نمیتوانستند به عقیدهشان خدمت کنند. هیچ چیز مانند آخرین خطبهای که شهید با خون خود مینویسد، نمیتواند اینهمه معنا را در قلبها جا دهد و هزاران نفر را به انجام کارهای بزرگ وادارد. شهید همواره جنبشآفرین و حرکتبخش فرزندان و نوادگانش و چه بسا حرکتبخش و جنبشآفرین در طول تاریخ و برای تمامی نسلها باقی خواهد ماند».
شیخ عبداللّه علایلی از علمای سنی لبنان دربارهی قیام امام حسین(ع) مینویسد:
«برای همهی متفکران مسلمانِ آن روزگار، ثابت شده بود که یزید با توجّه به اخلاق خاص و تربیت مشخص آن چنانی، شایستگی در دستگرفتن زمام جامعه اسلامی را ندارد. برای هیچ مسلمانی سکوت در آن موقعیت هرگز جایز نبود و وظیفهی آنان مخالفت و اعتراض آشکار بود. در این صورت قیام حسین(ع) در حقیقت اعلام نامزدی خود برای حکومت نبود؛ بلکه ذاتاً و بیش از هرچیز این کار اعتراض به ولایت یزید بهشمار میرود. گواه این ادعا گفتار خود امام حسین(ع) به ولید است وقتی از امام حسین(ع) درخواست کرد که با یزید بیعت کند، حضرت فرمودند: یزید فاسقی است که فسقش نزد خدا آشکار است».
توفیق ابوعلم، از علمای معروف اهل سنت مصر می نویسد:
«... امام حسین (ع) قصد کربلا کرد تا از یک سو دست به قیام بزند و از سوی دیگر از بیعت با یزید خودداری کند. هرچند برای او روشن بود که این قیام و امتناع از بیعت با یزید منجر به قتل او خواهد شد؛ زیرا اگر او با یزید بیعت می کرد یزید در صدد به وجود آوردن تغییرات اساسی در دین اسلام بر میآمد و بدعتهای زیادی را بنا مینهاد. به همین دلیل است که گفتهاند: حسین خود و خانواده و فرزندانش را فدای جدش کرد و ارکان حکومت بنیامیه هم جز با قتل او متزلزل نمیشد... بنابراین حسین برای طلب دنیا و مقام و... قیام نکرد؛ بلکه میخواست احکام خدا را به اجرا درآورد».
خالد محمّد خالد، از علمای اهل سنت مصر، قیام امام حسین(ع) را صرفا برای حفظ دین اسلام معرفی کرده، می نویسند:
«امام حسین (ع) برای حفظ دین دست به فداکاری زد. از آن جا که اسلام پایانبخش و در یک کلمه عصارهی همهی ادیان است، لذا حفظ آن هم از اهم کارهایی است که مؤمنان باید بدان اهتمام بورزند. تلاشهای صادقانهی پیامبر اکرم(ص) و ائمهی اطهار(ع) و اولیای بزرگوار همه و همه برای حفظ این دین بوده است. بنابراین موضوعِ قیام عاشورا نیز حفظ دین بود؛ چرا که در آن زمان نیاز زیادی به حفظ دین احساس میشد... پس امام(ع) برای انجامدادن امور عاطفی یا حتی کمک به دیگران فداکاری نکرد؛ بلکه هدف اصلی او فداکاری برای حفظ دین خدا بود».
محمدعلی جناح، رهبر فقید پاکستان، می گوید:
«هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنچه امام حسین نشان داد در عالم پیدا نمیشود. به عقیدهی من تمام مسلمین باید از شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند».
عباس محمود العقّاد نویسنده و ادیب بزرگ مصری، می نویسد:
«جنبش حسین از بینظیرترین جنبشهای تاریخی است که تا کنون در زمینهی دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پدیدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نیافت و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت».
عبدالحمید جودة السّحار، نویسنده مصری، میگوید:
«حسین (ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت بر فسق و فجور صحه میگذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم میکرد و نسبت به فرمان روایی باطل تمکین می نمود. امام حسین به این کار راضی نمیشد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند».
العُبَیدی مفتی موصل میگوید:
«فاجعهی کربلا در تاریخ بشر نادرهای است، همچنان که مسببّین آن نیز نادرهاند... حسین بن علی(ع) سنت دفاع از حقِ مظلوم و مصالحِ عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن وظیفهی خویش دید و در انجامدادن آن تسامحی نورزید. هستی خود را در چنین قربانگاه بزرگی فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار «سرور شهیدان» محسوب شد و در تاریخ پیشوای اصلاحطلبان بهشمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود رسید و بلکه به برتر از آن کامیاب گردید».
اقبال لاهوری(متوفای 1938 م) فلسفهی عاشورا را در حریتبخشی میداند. از دید اقبال، قیام امام حسین(ع) و یارانش برای حفظ آزادگی و گریز از بندگی طاغوت و غیر خدا و اثبات بندگی نسبت به خدا و برخوردارساختن دیگران از آزادی در سایهی تعبد الهی بود.
سلیمان كتانی میگوید:
«قیام حسینی جز انقلابی معنوی برای درهم كوبیدن ظلم و جهالت نبود، دیروز برادرش حسن الگویی سپید عرضه كرده بود و امروز او الگویی سرخ ارائه میكرد و هر دو الگو از مصدری واحد مشتق شده بودند كه مصدر بزرگتری برای برپاساختن جامعهای استوار بود؛ جدّ او و پدرش چنین خواسته بودند و اساس وصیت و امامت چنین بود و امامت درونی او قیامی سرخ را از او میطلبید.» وی كتاب خویش را با این كلمات پایان میدهد: «قهرمانانه و مردانه، تیغ سپید به دستی و تهدید سرخ به دست دیگر، پیكار كرد تا آنگاه كه از پای در افتاد و از خون سرخش نهتنها سیراب شد بلكه آن را برای مردی به امانت گذاشت كه بیش از دوهزارسال دیگر میآمد تا قلم خود را از آن مركب رنگین كند و حماسهای دیگر جز ایلیاد بزرگ او بنگارد و بیانی زنده از حماسهای انسانی باشد كه اینك كربلا آن را روایت میكند.»(11)
یاران امام در ادامهی جنگ، سخت مواظب بودند فضای دینی و معنوی حرکت به حاشیه نرود و سعی داشتند مانند فرشتگان که حقایق اسلام را در جامعه نازل میکنند تا دلها را متوجه عظمت شریعت الهی نمایند، نگاه معنویِ از دسترفته دوباره به جامعه برگردد. این روحیه، روحیهای بسیار ارزشمند بود که میخواستند تمام حرکات و سکنات و نظرهای جامعهی اسلامی به ملکوت باشد و در همین رابطه میتوان گفت اگرچه حاکمان اموی بعد از عاشورای سال 61 به ظاهر سر قدرت ماندند ولی در باطن شکست خوردند و از آن به بعد از هیچ جایگاهی در جامعه برخوردار نبودند تا نظامی را که مدّ نظر داشتند برپا کنند. از آن به بعد در موضع دفاعی بودند تا منقرض شدند.