تربیت
Tarbiat.Org

جایگاه تاریخی حادثه‌ها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن
اصغر طاهرزاده

رسیدن به حیات برتر

ابوثمامه‌ی صائدی بعد از مرگ معاویه از کوفه با امام حسین(ع) مکاتبه کرد و معنای منتظربودن خود را نشان داد، به همین جهت نباید این مکاتبه‌ها را ساده بگیریم، باید تاریخی را که امام حسین(ع) در آن تاریخ صعود کردند عمیقاً مطالعه کنیم تا بفهمیم این مکاتبه‌ها در فرهنگ خاصی و با مبنای خاصی انجام شده است. بین شیعیانی که امیرالمؤمنین(ع) را درک کرده بودند این روحیه جریان داشت که باید برای حاکمیت جامعه‌ی خود شخصیت امیرالمؤمنین(ع) را با حاکمیت دیگر امامان ادامه بدهند. این نوع مکاتبات غیر از مکاتباتی است که عده‌ای فرصت‌طلب انجام دادند که آقا تشریف بیاورید باغ‌های ما پر از میوه است، در حالی‌که همین افراد با فشار عبیدالله وارد لشکر عمر سعد شدند. ولی افق نگاه امثال ابوثمامه‌ی صائدی به چیز دیگری است این‌ها در تلاش‌ بودند وارد نهضتی بشوند که از قبل روی آن‌ فکر کرده‌اند لذا این‌طور نیست که این‌ها امام را به کوفه کشانده باشند، بلکه برعکس چون می‌دانستند امام برنامه دارند نامه نوشتند که ما هم در خدمتتان هستیم و به‌خوبی می‌دانند که امام چه برنامه‌ای دارند. ابوثمامه با حضور مسلم بن‌ عقیل در کوفه به او پیوست و مأمور خرید اسلحه برای مسلم بود. وقتی مسلم شهید شد با همه‌ی سختی‌ها و خفقانی که عبیدالله ایجاد کرده بود، خود را به امام حسین(ع) رساند. او فوق العاده هوشیار و زرنگ است. عمر سعد شخصی را می‌فرستند تا با امام حسین(ع) صحبت کند، ابوثمامه به فرستاده‌ی عمر سعد که شخص خونخواری بوده می‌گوید باید شمشیر خود را بدهی و بروی با امام صحبت کنی -که یک مرتبه امام را غافلگیر نکند- و او راضی نمی‌شود. ابوثمامه پیشنهاد می‌کند حدّاقل باید بگذارد که او دستش را روی شمشیر آن فرد بگذارد، که باز راضی نمی‌شود و مجبور می‌شود برگردد، دقت دارد که هرکسی به امام نزدیک نشود. این‌ها را به عنوان مثال عرض کردم تا نسبت اصحاب با امام معلوم شود که چگونه مواظب امام بودند تا کوچک‌ترین خطری برای حضرت پیش نیاید و غافل‌گیرانه به حضرت حمله نشود.
شخصیت ایمانی و متعادل ابوثمامه‌ی صائدی وقتی خود را نشان داد که در هنگامه‌ی ظهر عاشورا به حضرت اباعبدالله(ع) نزدیک شد و عرض کرد: «یا أباعبداللّه! نفسی لك الفداء» جانم فدای شما باد. ملاحظه کنید این نوع برخورد با امام یا این تعبیر نسبت به امام نشانه‌ی چه فهمی است از امام. او می‌گوید ای پدر بندگان خدا! همه‌ی وجودم مال شما باد. یک وقت کارمندی می‌خواهد یک ریال به حقوقش اضافه کنند به رئیس می‌گوید آقا ما فدای شما هستیم. ولی برای کسی که آمده است تا در کنار امام‌اش شهید شود و شب قبل حضرت خبر شهادت همه را داده‌اند، و از صبح تا حال تعدادی به شهادت رسیده‌اند دیگر در چنین حالتی هیچ انگیزه‌ای در گفتن چنین جمله‌ای نیست مگر اظهار اعتقاد درونی. او رسیده است به این که حیات برترش در فنای ذیل وجود مقدس امام ممکن است. در ادامه عرض می‌کند: «انی أرى هؤلاء قد اقتربوا منك» می‌بینم که این قوم به شما نزدیک شده‌اند. «و لا و اللّه لا تقتل حتى اقتل دونك إن شاء اللّه» ولی به خدا سوگند شما کشته نخواهی شد مگر آن که إن‌شاءالله من در مقابل شما به قتل برسم. «و احب أن القى ربّى و قد صلّیت هذه الصلاة التی دنا وقتها»(8) اما دوست دارم که پروردگارم را که می‌خواهم در این شهادت ملاقات کنم، این نمازی که وقتش نزدیک است را بخوانم. ما از نوع برخورد ابوثمامه با وقت نماز در آن موقع می‌توانیم فضای صحنه‌ی کربلا را تا حدّی لمس کنیم. درست است که هنوز وقت نماز نرسیده تا خود امام متوجه شوند ولی با این حال امام حسین(ع) سرشان را بلند كردند و فرمودند: نماز را یاد كردى، خدا شما را از نمازگزاران و یادكنندگان خویش قرار بدهد! آرى، الآن اوّل وقت نماز است. آنگاه فرمودند: از آنها بخواهید دست نگه دارند تا ما نماز بخوانیم. شخص خبیثی است به نام حصین بن تمیم، خدا کمک کند دشمنان امام را هم بشناسیم تا امام را درست‌تر بشناسیم، هرچند همه آن‌هایی که در لشکر عمر سعد بودند دشمن امام نبودند و از سر ترس آمده‌ بودند ولی یکی از آن‌هایی که حقیقتاً از دشمنان امام بود همین حصین بن تمیم است، در جواب امام می‌گوید: شما نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر در پاسخ‌اش می‌گوید: آیا نماز خاندان رسول الله(ص) پذیرفته نمى‏شود و نماز تو قبول مى‏شود، اى الاغ؟ بر سر این گفتگو جنگ سختی درگرفت که ابتدا حبیب و سپس حرّ ریاحی شهید شدند. حبیب با سلحشوری تمام جنگید و عده‌ای را به درک واصل کرد و همین طور حرّ و سپس نماز خوف برگزار شد.
ابوثمامه بعد از نماز برای اجازه‌گرفتن جهت جهاد با دشمنان، به امام عرض کرد: می‌خواهم خود را به همراهانم برسانم و نگرانم عقب بمانم و ناظر تنهایی و شهادت شما باشم. مبنای عقیدتی اصحاب امام در کربلا این بود که باید تمام ابعاد وجودشان در ذیل شخصیت امام فانی شود تا آنچه در تکوین جاری است که همه‌ی عالم در ذیل وجود مقدس واسطه فیض امام وجود دارند و همه‌ی وجودشان متعلق به مقام واسطه فیض امام است، در تشریع نیز همان حالت به وقوع بپیوندد. و بحمدالله می‌توانستند تشریع خود را با آن حقیقت تکوینی متحد کنند. با این جملات از امام اجازه خواست و حضرت نیز فرمودند: «تَقَدَّم فَاِنّا لَاحِقُونَ بِکَ سَاعَة» برو ما نیز بعد از ساعتی به تو می‌پیوندیم.