تربیت
Tarbiat.Org

جایگاه تاریخی حادثه‌ها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن
اصغر طاهرزاده

راز اندک بودن اصحاب امام حسین(ع)

سلام‌هایی که به تک تک اصحاب امام در زیارت ناحیه‌ی مقدسه می‌کنیم، سلام به شخصیت‌های خاصی است که اولاً: هنر این را داشته‌اند که زمانه‌ی خود را بشناسند -که این کار بسیار ظریفی است- ثانیاً: متوجه بوده‌اند که در ذیل امام حسین(ع) چه فتح تاریخی مهمی را می‌توانند به‌وجود ‌آورنند. بنده گاهی در درک موضوع دوم که عرض کردم اینقدر خودم را ناتوان می‌بینم که به یاد این روایت می‌افتم که می‌فرمایند: «یأتی القرآن یوم القیامة بکرا» روز قیامت قرآن می‌آید در حالی‌که دست نخورده است. یعنی این‌همه تفسیر و تذکر هنوز، برای ورود به قرآن کافی نیست، هرچند هرکدام در جای خود مفید و لازم است. ولی قرآن دارای جایگاه رفیعی است که به راحتی دست بشر به آن نمی‌رسد. آدم حس می‌کند اگر کسی کمی به جریان کربلا با تعمق نگاه کند و جوانب مختلف آن را بررسی نماید، حیرت می‌کند. حیرت از آن جهت که چگونه عده‌ا‌ی قلیل توانستند بفهمند امام می‌خواهند کار مهمی در تاریخ ایجاد کنند و آن‌ها می‌توانند در آن کار شرکت نمایند. هنوز هم فکر نمی‌کنم اگر زیر این آسمان بخواهد کربلایی واقع بشود بیش از آن عده‌ی قلیل به صحنه بیایند. کربلا چیز عجیبی بوده است. درست است وقتی یک مکتب الهی ظهور کند با موانعی روبه‌روست ولی بعد از مدتی ذهن‌ها را به خود جلب می‌کند و عده‌ی زیادی به آن رجوع می‌کنند و در همین رابطه قرآن می‌فرماید: «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(3) وقتی نصرت الهی و فتح و پیروزی فرا رسد، مردم به صورت گروه‌گروه داخل در دین الهی می‌شوند. اما وقتی همین نهضت بخواهد از یکی از تنگناهایی که در پیش رو دارد بگذرد که مسلمانان در تاریخ خود با آن تنگناها سال‌های متمادی روبه‌رو بوده‌اند، دین‌داران کم خواهند بود، در حالی‌که ناگزیر در مقابل اهدافی که آن دین در پیش رو دارد، تنگناهایی هست که آن مکتب باید برای شکوفاشدن در نقطه‌ی آرمانی خود، آن‌ها را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارد.
اسلام در ابتدای امر با ابوسفیان روبه‌روست، حالا که ابوسفیان به ظاهر مسلمان شده، با ابوسفیانی روبه‌روست که در چهره‌ی معاویه و پس از آن در چهره‌ی یزید بن معاویه مدّعی مقام امیرالمؤمنینی جامعه‌ی اسلامی است. گذشتن از این تنگنا -که ریشه در تاریخ جاهلیت داشت- کار بسیار مشکلی است و به همین جهت ملاحظه می‌کنید همان‌هایی که تا دیروز برای حاکمیت دین اسلام مبارزه می‌کردند و خون می‌دادند حالا که باید از یکی از تنگناهای جاهلیت که اسلام با آن روبه‌روست عبور نمایند همراهی نمی‌کنند و امام حسین(ع) تنها می‌شوند. چون مردم باور ندارند مکتب الهیِ اسلام نظر به آرمان‌هایی فوق رسم زمانه دارد. تعبیر امام حسین(ع) در رابطه با برگشت جامعه‌ی اسلام به عهد اموی پس از مدتی که از مسلمانی‌شان گذشته این است که می‌فرمایند: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ- وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا- فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ- وَ خَسِیسُ عَیْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ- وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى‏عَنْهُ- لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً- فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیَاةَ- وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً- إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا- وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ - یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ- فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»(4) این دنیا تغییر كرده و منفور شده است، خوبی‌هایش رفته و باقى نمانده از دنیا مگر ته‏مانده‏اى، همچون كاسه‏اى كه در ته آن مختصرى از رطوبت بماند. همچون چراگاه وَبازده. مگر شما مشاهده نمی‌كنید كه به حق عمل نمی‌كنند و از باطل گریزان نیستند، شایسته است مؤمن در این حالت دل به لقاء پروردگار خود ببندد. من مرگ را جز حیات و زندگى نمى‏بینم و زنده‌ماندن با ستمگران را جز بدبختى نمی‌بینم، در حال حاضر مردم بنده‌ی دنیایند و دین بر سر زبان‌هاى آن‌ها می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌شان بر محور دین بگردد، در پی آن‌اند، اما وقتی به وسیله‌ی «بلا» آزمایش شوند، دین‌داران اندک می‌شوند.
وقتی به عظمت یاران امام حسین(ع) پی می‌بریم که بفهمیم اسلام پس از شصت سال از هجرت رسول خدا(ص) به چه صورتی در آمده است و آنها متوجه شدند این اسلام آن اسلامی نیست که باید باشد. شرایطی فراهم شده بود که به تعبیر برادر عزیزمان جناب آقای رحیم‌پور ازغدی: «مردم رو به قبله نماز می‌گذاردند، اما طعم اسلام تغییر کرده بود، مردم مسلمان بودند و نبودند، حرف از اسلام و پیامبر بود و نبود».
در بیست سال حکومت معاویه یارانِ هوشیار امیرالمؤمنین(ع) متوجه انحرافاتی بودند که همچنان با ایجاد زاویه‌ی بیشتر و بیشتر از اسلام جای پای خود را در جامعه‌ی آن زمان باز می‌کرد. حقیقتاً جامعه‌ی اسلامی آن زمان یک دوره‌ی بیست‌ساله‌ی انحراف را طی کرده بود و به تدریج همه‌ی راه‌ها برای نجات اسلام بسته می‌نمود مگر آن‌چه در کربلا اتفاق افتاد و آن راهی که امام حسین(ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت انتخاب کردند.
انحرافِ به ظاهر کوچکِ قبلی که در سقیفه واقع شد، به تدریج زمینه‌ی وقوع فجایع بزرگ بعدی را فراهم کرد. این طور نبود که یک مرتبه جامعه پذیرای یزید شده باشد و موقعیت فرزندان پیامبر(ص) با فرزندان ابوسفیان جا به جا شود. این آن نکته‌ای است که مردم معمولی متوجه نبودند و اصحاب امام حسین(ع) متوجه آن بودند.
از آنجایی که حکایت چنین شهدایی، حکایت فروزندگی انسان‌هایی است که فرهنگ فروزندگی را در تاریخ نهادینه کردند و با خون خود نامه‌ای برای ما نوشتند که با یاد آن‌ها و توجه به بصیرت تاریخی آن‌ها، همواره آن نامه را بخوانیم، هر سال به سیره‌ی بعضی از آنان نظر می‌کنیم.
ابوثمامه صائدی: از جمله‌ی اصحاب امام حسین(ع) جناب ابوثمامه‌ی صائدی است، وظیفه‌ی ما است که حساس باشیم تا در دل تاریخ کربلا جایگاه تاریخی و شخصیت خاص او را پیدا کنیم. او یکی از شخصیت‌هایی است که بحمدلله تاریخ به‌خوبی به ما نشان داده است. آنچه که شما در کلیات قضیه از او سراغ دارید همان شخصی است که نزدیک‌شدن نماز ظهر عاشورا را به حضرت متذکر می‌شود. هنوز وقت نماز نرسیده و مسلّم امام به موقع‌اش اقدام لازم را انجام می‌دهند و ابوثمامه هم می‌گوید: «دَنَا وَقْتُها» وقت آن نزدیک است. آنچه ما باید به آن توجه کنیم این روحیه است که در وسط آن غوغا که همه تهدید می‌شوند و از صبح تا آن وقت عده‌ای از لشکر امام کشته شده‌اند، متوجه نزدیک شدن وقت نماز است، از این جا می‌فهمید روحی که در کربلا حاضر است، چگونه متوجه می‌باشد باید با ارتباط با عالم ملکوت تغذیه شود تا گرفتار عمل‌زدگی نگردد.
ابوثمامه‌ی صائدی از جمله کسانی است که با روحیه‌ای ایمانی نسبت به زمانه‌ای که در آن قرار داشت خوب فکر کرده بود و توانست در موقعی که باید به امام بپیوندد اقدام لازم را انجام دهد. او از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) بود و با شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاویه خون دل‌ها خورد چون می‌دید در زمان معاویه چگونه به نام حاکمیت اسلام ارزش‌های اسلامی یکی بعد از دیگری زیر پا گذاشته می‌شود و به همین جهت منتظر اقدام به هنگام بود تا جهان اسلام را از این ورطه نجات دهد.
یکی از خصوصیات یاران امام حسین(ع) زمانه‌شناسی است و بنده تا آنجایی که توان داشته باشم تلاش می‌کنم روی این نکته عرایضی داشته باشم. شما عزیزان خوب می‌دانید که بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و شش ماه حکومت امام حسن(ع)، معاویه بیست سال به عنوان حاکم مطلق جهان اسلام هر کاری توانست کرد و به تدریج کار را به جایی رساند که فرهنگ امویان با همان ارزش‌های جاهلی قبل از اسلام ملاک ارزیابی شخصیت‌ها شد و عملاً در صدد بودند شکستی را که در جنگ بدر از پیامبر(ص) و علی(ع) خورده بودند نه تنها در صفین بلکه به طور جدّی‌تر در کربلا جبران کنند، بدون آن که جامعه‌ی اسلامی متوجه شود چه چیزی دارد اتفاق می‌افتد و چگونه با کینه‌ها و اَحْقادِ بَدْرِیه و خَیبَرِیه و حُنینیه، فرزند معاویه می‌خواهد فرزند حضرت علی(ع) را به بهانه‌ی مخالفت با دولت قانونی اسلامی!! به قتل برساند. فهم این موضوع که همان‌ کسانی که تا دیروز در جنگ بدر با «زنده باد هُبل» به جنگ اسلام آمده‌ بودند، امروز با «الله اکبر» به انتقام خون پدرانشان به جنگ همان اسلام آمده‌اند و در همان راستا با امام حسین(ع) می‌جنگند، کار هرکسی نیست. جز کار آن عده‌ی معدودی که در کربلا خود را به حسین(ع) رساندند تا در یک حرکت بزرگ تاریخی، اسلام را از آن بلیه رهائی بخشند. اصحاب امام حسین(ع) در این بیست سال ناظر بودند چه اتفاقی در حال وقوع است و منتظر بودند راهی گشوده شود تا این بن‌بست شکسته شود.