1- 25/12/1387
2 - من لا یحضرهُ الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 335.
3 - به کتابهای حسین بشیریه تحت عناوین «جامعهشناسی سیاسی» و «موانع توسعهی سیاسی در ایران» و «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران» یا به کتاب «عقلانیت و آیندهی توسعهیافتگی ایران» از محمود سریعالقلم رجوع فرمایید.
4 - تحف العقول عن آل الرسول، ص 443.
5 - سورهی انعام، آیهی 38.
6 - سورهی مائده، آیهی 3.
7 - سورهی بقره، آیهی 124.
8 - سورهی انعام، آیهی 48.
9 - حضرت صادق(ع) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ وَ قَبَضَ یَدَهُ قَالَ لَهُ- یَا إِبْرَاهِیمُ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بحارالانوار، ج 25، ص 205) حق تعالى ابراهیم را به مقام عبودیت برگزید قبل از اینكه او را به مقام نبوت برگزیند و او را برگزید براى نبوت و پیامبرى قبل از اینكه او را به مقام خُلَّت برساند و او را به مقام خلّت رسانید قبل از اینكه او را امام قرار دهد و پس از اینكه مقامات عالیه در حیطهی قدرت او در آمد و به آن مقامات نائل شد حق تعالى فرمود اى ابراهیم تو را امام قرار دادم.
در مقام خلّت، حقیقت در سراسر وجود انسان تخلّل مییابد، و این، بیان مقام خلیل اللهی است. و در آن مقام از من و ما اثری نمیماند زیرا ما موجودیم و جز ما همه موجودند، ما جز وجود نیستیم و جز وجود را نداریم و جز وجود را نمییابیم و جز وجود را نمیبینیم.
10 - حضرت امام خمینی(رض) در بارهی «غدیر» میفرمایند: « ولایتى كه در حدیث غدیر است به معناى حكومت است، نه به معناى مقام معنوى... مسأله، مسئله حكومت است، مسأله، مسئله سیاست است، ... این حكومتى كه عجین با سیاست است، در روز عید غدیر براى حضرت امیر ثابت شد. ... آنكه خداى تبارك و تعالى جعل كرد و دنبالش هم براى ائمه هدى جعل شده است، حكومت است؛ ... اگر گذاشته بودند كه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حكومتى را كه مىخواهد بپا كند، تمام انحرافات از بین مىرفت و محیط یك محیط صحیح و سالم مىشد كه آن وقت مجال براى همه اشخاص كه داراى افكار هستند، عرفا كه داراى افكار هستند، حكما كه داراى افكار هستند، فقها، همه براى آنها مجال هم پیدا بشود... زنده نگه داشتن این عید نه براى این است كه چراغانى بشود و قصیدهخوانى بشود و مداحى بشود، اینها خوب است، اما مسأله این نیست. مسأله این است كه به ما یاد بدهند كه چطور باید تبعیت كنیم، به ما یاد بدهند كه غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشى كه حضرت امیر در این حكومت پیش گرفته است باید روش ملتها و دستاندركاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حكومت است، این است كه قابل نصب است و الّا مقامات معنوى قابل نصب نیست یك چیزى نیست .»(صحیفهی امام، ج 20، ص 112).
11 - سورهی هود، آیهی 38.
12 - اگر مقام امامت در پیامبران قبل از ابراهیم(ع) بود خداوند با توجه به اهمیت موضوع آن را ذکر میفرمود، همانطور که در مورد حضرت ابراهیم(ع) و ذرّیهی آن حضرت مثل حضرت اسماعیل و اسحاق(ع) ذکر کرد. استناد بعضی از عزیزان به آیهی 84 سورهی انعام در مورد امامت حضرت نوح(ع) نمیتواند دلیل مطمئنی باشد مبنی بر آنکه هدایتی که در آیه به حضرت نوح نسبت داده منظور امامت است، زیرا بحثی در آیات مذکور از امامت در میان نیست تا گفته شود چون هدایتی که در مورد حضرت اسحاق و یعقوب مطرح شده منظور امامت است پس هدایت حضرت نوح(ع) نیز از همان سنخ است.
13 - سورهی ابراهیم، آیهی 37.
14 - الكافی، ج 1، ص 502.
15 - علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان در ذیل آیهی 59 سورهی نساء بحث جامعی در رابطه با تشریع دین توسط خدا و رسول(ص) میفرمایند و روشن میکنند در عین اینکه جایگاه اولیالأمر جایگاه تبیین و اجرای دین است ولی جایگاه تشریع نمیباشد.
16 - سورهی بقره، آیهی 124.
17 - اینکه میفرماید: «فقهِ فقها از نظر قالب شریعت به رسول خدا(ص) نزدیک است» چون شخص فقیه محدود به فقه نیست، بلکه دارای همهی مراتب ایمان است ولی فقه آنها نظر به قالب شریعت دارد.
18 - سورهی انبیاء، آیهی 72.
19 - سورهی انبیاء، آیهی 73.
20 - سورهی یس، آیهی 82 .
21 - سورهی نحل، آیهی 68 .
22 - سورهی کهف، آیهی 110.
23 - سورهی حجرات، آیهی 13.
24 - سورهی احزاب، آیهی 33.
25 - سورهی یس، آیهی 82 .
26 - سورهی یس، آیهی 83 .
27 - سورهی کهف، آیهی 19.
28 - الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص 194.
29 - سورهی اسراء، آیهی 71.
30 - سورهی نساء، آیهی 139.
31 - سورهی بقره، آیهی 206.
32 - نهج البلاغه، خطبهی 108، ص 158.
33 - به ترجمهی الغدیر از علامه امینی(ره) ج 14، از صفحهی 115 به بعد رجوع شود.
34 - الغدیر، ج 14، ص 18.
35 - سورهی تکویر، آیهی 16.
36 - حروری به معنی خارجی است.
37 - کنز العمال، ج 1، ص 229، ترجمهی الغدیر، ج 12، ص 185.
38 - سنن دارمی، ج 1، ص 54.
39 - حاکم، مستدرک، ج 2، ص 466.
40 - صحیح بخاری، ج1 ، ص200، حدیث 784.
41 - موطأ مالك، ج1، ص93.
42 - الاُم، ج1، ص208.
43 - البته عنایت داشته باشید که فتوای اکثر مراجع آن است که یک ذکر در رکوع و سجده کافی است ولی علمای اخلاق با نظر به کمال رکوع و سجده، گفتن سه ذکر را توصیه می نمایند. همان طور که در روایات زیر ائمه معصومین(ع) متذکر می شوند و اکمل از آن را هفت بار گفتن ذکر سجده و رکوع می دانند. از امام صادق(ع)وارد شده: چون پیامبر به معراج رفتند و در محضر خدا به نماز ایستادند، تکبیر گفته و حمد و توحید خواندند. پس «أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ ارْكَعْ لِرَبِّكَ یَا مُحَمَّدُ فَرَكَعَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ فَفَعَلَ ذَلِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَكَ یَا مُحَمَّدُ فَفَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَامَ مُنْتَصِباً فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنِ اسْجُدْ لِرَبِّكَ یَا مُحَمَّدُ فَخَرَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سَاجِداً فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى فَفَعَلَ ذَلِكَ ثَلَاثاً.» (الكافی ط- الإسلامیة؛ ج3، ص، 486)خداوند به حضرت وحی فرمود که برای پروردگارت رکوع کن. پس حضرت به رکوع رفتند و خداون به او فرمود بگو «سبحان ربی العظیم و بحمده» و پیامبر سه بار آن ذکر را تکرار کردند و خداوند دستور داد به سجده روند و بگویند «سبحان ربی الاعلی و بحمده» و رسول خدا آن را سه بار تکرار کردند.
حضرتباقر(ع) در بیان حد رکوع و سجود فرمودند: در رکوع سه مرتبه بگو «سبحان ربی العظیم و بحمده» و در سجود نیز سه مرتبه بگو «سبحان ربی الاعلی و بحمده». پس اگر کسی یک بار از آن را کم کند یک سوم نماز خود را ناقص کرده و اگر کسی دو بار از آن را نگوید دو سوم نمازش را ناقص نموده. (الكافی، ج3، ص، 329). امام صادق(ع) می فرمایند: «فِی الرُّكُوعِ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ فِی السُّجُودِ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى الْفَرِیضَةُ مِنْ ذَلِكَ تَسْبِیحَةٌ وَاحِدَةٌ وَ السُّنَّةُ ثَلَاثٌ وَ الْفَضْلُ فِی سَبْع») تهذیب الأحكام، ج2، ص 76)یک مرتبه گفتن اذکار رکوع و سجده فریضه است و سه مرتبه گفتن سنت است و بهتر آن است که هفت مرتبه گفته شود.
44- «سیرهی پیشوایان»، مهدی پیشوایی.
45 - قرآن در رابطه با حضرت یوسف میفرماید: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء» این چنین گناه و زشتی را از او برگرداندیم. به این معنی که خداوند گناه و فحشاء را از آن حضرت دور نمود.(سورهی یوسف، آیهی 24)
46 - سورهی انبیاء، آیهی 73.
47 - به کتاب «چگونگی فعلیتیافتن باورهای دینی» از همین مؤلف رجوع شود.
48 - بحار الأنوار، ج 51، ص 160.
49 - سورهی یوسف، آیهی 108.
50 - مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» در دیدار با شعرا در سال 1387. مولوی در دیباچهی دفتر اول میگوید: «هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اُصولُ اُصولِ اُصولِ الْدّین، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْیَقین».
51 - اثبات الهداه، ص 315.
52 - بحارالأنوار، ج 48، ص 97.
53 - صحیح مسلم، ج 2، ص 234 در كتاب آداب- مسند احمد، ج 3، ص 19 - الغدیر، ج 11، ص 316.
54 - سورهی احزاب، آیهی 6.
55 - سنن بیهقی، ج7 ، ص 69 - قرطبی در تفسیرش، ج 14، ص 126- الغدیر، ج 12، ص 215.
56- در رابطه با نگاه کلامی به موضوع نبوت و امامت میتوانید به نوشتار «مبانی نظری نبوت و امامت» و مباحث صوتی «از ولایت نبی تا ولایت فقیه» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
57 - «مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ مُنْتَظِراً لَهُ كَانَ كَمَنْ كَانَ فِی فُسْطَاطِ الْقَائِمِ(ع)». هركس از شما بمیرد در حالى كه منتظر ظهور قائم آل محمد(عج) باشد مثل كسى است كه در خیمهی قائم(عج) باشد.(بحار الأنوار، ج 52، ص 125).
58 - سورهی روم، آیهی 8 .
59 - نهج البلاغه، خطبهی 2.
60 - محدث اربلى، كشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص 537.
61 - ارشاد القلوب، ترجمهی رضایى، ج 2، ص 146.
62 - سورهی انبیاء آیهی 10.
63 - بحار الأنوار، ج 52، ص 51.
64 - عبدالرّحمنبنعوف میگوید: در بستر بیماری ابوبكر با او بودم، پس از مقدماتی گفت: دوست داشتم سه كار را انجام نداده بودم و سه كار را انجام میدادم؛ ای كاش خانهی فاطمه را برای هیچچیز بازرسی نمیكردم، هرچند درِ آن را برای نبرد با من میبستند. ای كاش فجأةسلمی را زنده نمیسوزاندم. ای كاش در روز سقیفه من این كار را به گردن یكی از آن دو، عمر و ابوعبیده میانداختم. (تاریخ طبری، ج 4 ، ص 52- ترجمهی الغدیر، ج 14، ص 2)
65 - الغدیر، ج 6 ، ص 119.
66 - به کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» از همین مؤلف رجوع شود.
67 - بحارالانوار، ج 43، ص 329.
68 - توماس فریدمن ستون نویس صهیونیست و آمریكاییِ روزنامهی هرالد تریبیون و از حامیان حمله به عراق مینویسد: «داستان اصلی در خاورمیانهی امروز این است كه ایران با هوش و بیباك است و آمریكا، احمق و ضعیف با متحدانی سست و متفرق.» (روزنامهی کیهان، چهارشنبه 6 مرداد 1389)
69 - تشیع و انتظار، محمدتقیخلجی، ص120، چاپ پنجم، نشر پیام اسلام، قم 1381.
70 - در رابطه با دلایل وجود انسان کامل و ارتباط انسانیت انسانها با او به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
71 - ممکن است در یک زمان دو نفر معصوم موجود باشند ولی فقط یک نفر از آنها امام است.
72 - سورهی ق، آیهی 16.
73 - الکافی، ج 1، ص 90.
74 - تمهیدالقواعد، ابن ترکه، ص 256.
75 - بنا به فرمایش مقام معظم رهبری«حفظهالله»: «مسئله غدیر،صرفاً یك مسألهاى كه ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم و یك عده از مسلمانها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنى نصب جانشین - یك ضرورتى بود كه اگر آنچنان كه تدبیر شده بود - تدبیر رحمانى و الهى، و تدبیر نبوى- عمل مىشد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مىشد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم.»غدیر سال 1384.
76 - حضرت صادق(ع) در توصیف علم میفرمایند: «العلمُ نورٌ یقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلبٍ مَنْ یشاء» علم نور است، خداوند بر قلب هرکس خواست میاندازد.(مصباحالشریعه، ص 16)
77 - الكافی، ج1، ص 177.
78 - بحارالانوار، ج 25، ص 22.
79 - مرحوم مجلسی قسمت اول خطبه را در بحارالانوار، ج 40، ص 163 آوردهاند.
80 - سید محمد حسینى همدانى، درخشان پرتوى از اصول كافى، ج 6، ص 100.
81 - در رابطه با انتصاب علی(ع) به امر الهی از جابر جُعفی داریم که میگوید: «قَرَأْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَوْلَ اللَّهِ «لَیْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» قَالَ بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْئاً وَ شَیْئاً وَ شَیْئاً وَ لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبْتَ وَ لَكِنِّی أُخْبِرُكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَمَرَ نَبِیَّهُ(ص) أَنْ یُظْهِرَ وَلَایَةَ عَلِیٍّ(ع) فَكَّرَ فِی عَدَاوَةِ قَوْمِهِ لَهُ وَ مَعْرِفَتِهِ بِهِمْ وَ ذَلِكَ لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ عَلَیْهِمْ فِی جَمِیعِ خِصَالِهِ كَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ بِمَنْ أَرْسَلَهُ وَ كَانَ أَنْصَرَ النَّاسِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ أَقْتَلَهُمْ لِعَدُوِّهِمَا وَ أَشَدَّهُمْ بُغْضاً لِمَنْ خَالَفَهُمَا وَ فَضَّلَ عِلْمَهُ الَّذِی لَمْ یُسَاوِهِ أَحَدٌ وَ مَنَاقِبَهُ الَّتِی لَا تُحْصَى شَرَفاً فَلَمَّا فَكَّرَ النَّبِیُّ(ص) فِی عَدَاوَةِ قَوْمِهِ لَهُ فِی هَذِهِ الْخِصَالِ وَ حَسَدِهِمْ لَهُ عَلَیْهَا ضَاقَ عَنْ ذَلِكَ فَأَخْبَرَ اللَّهُ أَنَّهُ لَیْسَ لَهُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ شَیْءٌ إِنَّمَا الْأَمْرُ فِیهِ إِلَى اللَّهِ أَنْ یُصَیِّرَ عَلِیّاً وَصِیَّهُ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ فَهَذَا عَنَى اللَّهُ وَ كَیْفَ لَا یَكُونُ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ جَعَلَ مَا أَحَلَّ فَهُوَ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمَ فَهُوَ حَرَامٌ قَوْلُهُ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(بحارالأنوار، ج 25، ص 337). خدمت حضرت باقر(ع) این آیه را خواندم «لَیْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» که خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: برای تو از امر هیچچیز نیست، فرمود آرى به خدا قسم براى او از امر مقدارى و مقدارى و مقدارى است، آن طور كه تو گمان كردهاى نیست ولى من براى تو توضیح دهم كه خداوند بزرگ وقتى به پیامبر دستور داد كه خلافت و ولایت علی(ع) را اظهار نماید پیامبر اكرم(ص) نگران دشمنى خویشاوندان خود شد نسبت به على(ع) و سابقهاى كه از آنان داشت و این به آن جهت بود كه خداوند علی(ع) را بر تمام آنها برترى بخشیده بود در تمام صفات، وی اول كسى بود كه ایمان به پیامبر و رسالت او آورد از تمام مردم بیشتر خدا و پیامبرش را نصرت مینمود و از همه بیشتر با دشمنان پیكار داشت و از همه بیشتر كینه با دشمنان خدا و پیامبر داشت و مقام علمى او كه هیچكس را یاراى هماوردى با او نبود و سایر مناقبى كه از حد شمارش بیشتر است. وقتى پیامبر(ص) به فكر دشمنى آنها با على(ع) افتاد كه بر او رشک مىبرند، دلتنگ شد خداوند به او اطلاع داد كه این امر مربوط به او نیست این بستگى به خدا دارد كه علی وصى و ولىّ امر بعد از او باشد. منظور از آیه این است. چگونه ممكن است از آیه اینطور برداشت کرد که او اختیارى نداشته باشد با اینكه به او تفویض نموده كه هرچه را او حلال كند، حلال است و هرچه را او حرام كند، حرام است، به دلیل این آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (سورهی حشر، آیهی 7).
82 - الإرشاد فی معرفة حجج الله علىالعباد، ج2، ص 340.
83 - اغماز یعنی چشم پوشی، میفرمایند: این طور نیست که در نسبِ امام عیبی باشد که لازم باشد مردم از آن عیب چشمپوشی کنند.
84 - سورهی واقعه، آیات 77 تا 79.
85 - بحارالأنوار، ج 24، ص 361.
86 - حضرت امام خمینی(رض) در همان سال اولِ پیروزی انقلاب در رابطه با جدایی از غرب فرمودند: «باید اگر ما بخواهیم استقلال پیدا كنیم، آزادى پیدا كنیم، مملكت خودمان را خودمان اداره كنیم، باید خودمان را پیدا كنیم، گم كردیم ما خودمان را، باید پیدا بكنیم خودمان را، باید از این غربزدگى بیرون برویم. خیال نكنیم همه چیز آنجاست، و ما هیچ نداریم. خیر، ما همه چیز داریم و فرهنگمان فرهنگ غنى است، باید پیدایش كنیم این فرهنگ را.» (صحیفهی امام، ج 10، ص 386)
87 - تحفالعقول، ص 245.
88 - بحار الأنوار، ج 51، ص 160.
89 - صحیفهی امام خمینی(رض)، ج 8 ، ص 281.
90 - صحیفهی امام خمینی(رض)، ج 8 ، ص 282.
91 - مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 505.
92 - در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» بحث شده؛ دانشمندانی که در فرهنگ اهلالبیت(ع) پروریده شدهاند با تدبّر در آیات و روایات عملاً وارد فرهنگ «یهدی الیالحق» میشوند و علم این نوع عالمان را باید از علم سایر علماء جدا نمود زیرا آن علمی که ما را به روایات معصومین(ع) ارجاع میدهد از سنخ «یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ» است. (به صفحات 46 و 274 از کتاب مذکور رجوع شود).
93 - به کتاب «راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه» از همین مؤلف رجوع شود.
94 - سورهی بقره، آیهی 247.
95 - سورهی بقره، آیهی 251.
96 - سورهی نساء، آیهی 113.
97 - سورهی نساء، آیات 54 و 55.
98 - سورهی واقعه، آیهی 24.
99 - بحار الأنوار، ج 23، ص 81.
100 - مستدركالوسائل، ج 5 ، ص 229.
101 - به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیت(ع)» از همین مؤلف، رجوع شود.
102 - سورهی بقره، آیهی 115.
103 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 253.
104 - سورهی بقره، آیهی 251.
105 - سورهی نساء، آیهی 113.
106 - الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمدبن علی طبرسی، ج 2، ص 458.
107 - سورهی هود، آیهی 112.
108 - مصباح الشریعه، ترجمهی عبدالرزاق گیلانی، ص 13.
109 - بحارالأنوار، ج 26، ص 137- مستدرک الوسائل، ج 5، ص 229.
110 - مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی شاهرودی، ج 4، ص 285.
111 - ناقل روایت طارقبن شهاب از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) است. به گفتهی مامقانی در کتاب تنقیحالمقال فی علم الرجال 2/106، رجال روایت در اعلی درجهی حُسن قرار دارند.
112 - حافظ شیخ رجب بُرسی تا سال 812 حیات داشته و در حوالی همین سال درگذشته است. وی فقیه، محدث، حافظ، ادیب، شاعر و نویسنده در زمینهی اخبار و غیر آن بود. کتاب «مشارق انوار الیقین» که روایت فوق را نقل کرده، از اوست.
113 - سورهی انعام، آیهی 115.
114 - سورهی منافقون، آیهی 8
115 - و عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنین است.
116 - سورهی آل عمران، آیهی 34.
117 - سورهی بینه، آیهی 7.
118 - بحار الأنوار، ج25، ص 169- مشارق انوار الیقین فی حقایق اسرار امیرالمؤمنین(ع)، ص 205- الدمعةالساکبه، ج 1، ص 355- القطره، ج 1، ص 160.
119 - نهج البلاغه، خطبهی 190.
120 - مولوی در رابطه با نقش زبان در انجام عمل میگوید:
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش درین خرمن زنی؟
در نهان، جان از تو افغان میکند
گرچه هرچه گوییاش آن میکند
یعنی آنقدر زبان در انجام عمل نقش دارد که اگر به خلاف میل باطنی و بر اساس غضب و حرص و شهوت سخنی بر زبان رانده شود، انسان مطابق آنچه بر زبان رانده عمل میکند. این همان است که بعضیها میگویند: دست خودمان نبود چون گفتیم عمل کردیم.
121 - وسائلالشیعه، ج 15، ص55.
122 - نهج البلاغه، خطبهی 190.
123 - اینکه در خطبهی فوق تأکید میشود وظیفهی مسلمانان است حق رسول خدا(ص) و حق اهلالبیت(ع) آن حضرت را بشناسند، به این معنی نیز میتواند باشد که نقش تاریخی آن ذوات مقدس را در طول تاریخ بشناسیم و بفهمیم چگونه آنها میتوانند در شناخت زمانه به ما کمک کنند.
124 - بحار الأنوار، ج 47، ص 124.
125 - بحار الأنوار، ج 46، ص 140.
126 - بحار الأنوار، ج 47، ص 174.
127 - نهج البلاغه، خطبهی 190.
128 - «إِنَّ رَجُلًا كَانَ فِیمَا مَضَى مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ كَانَ لَهُ ابْنٌ لَمْ یَكُنْ یَرْغَبُ فِی عِلْمِ أَبِیهِ وَ لَا یَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ وَ كَانَ لَهُ جَارٌ یَأْتِیهِ وَ یَسْأَلُهُ وَ یَأْخُذُ عَنْهُ فَحَضَرَ الرَّجُلَ الْمَوْتُ فَدَعَا ابْنَهُ فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّكَ قَدْ كُنْتَ تَزْهَدُ فِیمَا عِنْدِی وَ تَقِلُّ رَغْبَتُكَ فِیهِ وَ لَمْ تَكُنْ تَسْأَلُنِی عَنْ شَیْءٍ وَ لِی جَارٌ قَدْ كَانَ یَأْتِینِی وَ یَسْأَلُنِی وَ یَأْخُذُ مِنِّی وَ یَحْفَظُ عَنِّی فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَى شَیْءٍ فَأْتِهِ وَ عَرَّفَهُ جَارَهُ فَهَلَكَ الرَّجُلُ وَ بَقِیَ ابْنُهُ فَرَأَى مَلِكُ ذَلِكَ الزَّمَانِ رُؤْیَا فَسَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ فَقِیلَ لَهُ قَدْ هَلَكَ فَقَالَ الْمَلِكُ هَلْ تَرَكَ وَلَداً فَقِیلَ لَهُ نَعَمْ تَرَكَ ابْناً فَقَالَ ائْتُونِی بِهِ فَبُعِثَ إِلَیْهِ لِیَأْتِیَ الْمَلِكَ فَقَالَ الْغُلَامُ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی لِمَا یَدْعُونِی الْمَلِكُ وَ مَا عِنْدِی عِلْمٌ وَ لَئِنْ سَأَلَنِی عَنْ شَیْءٍ لَأَفْتَضِحَنَّ فَذَكَرَ مَا كَانَ أَوْصَاهُ أَبُوهُ بِهِ فَأَتَى الرَّجُلَ الَّذِی كَانَ یَأْخُذُ الْعِلْمَ مِنْ أَبِیهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ الْمَلِكَ قَدْ بَعَثَ إِلَیَّ یَسْأَلُنِی وَ لَسْتُ أَدْرِی فِیمَ بَعَثَ إِلَیَّ وَ قَدْ كَانَ أَبِی أَمَرَنِی أَنْ آتِیَكَ إِنِ احْتَجْتُ إِلَى شَیْءٍ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ لَكِنِّی أَدْرِی فِیمَا بَعَثَ إِلَیْكَ فَإِنْ أَخْبَرْتُكَ فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ لَكَ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ فَقَالَ نَعَمْ فَاسْتَحْلَفَهُ وَ اسْتَوْثَقَ مِنْهُ أَنْ یَفِیَ لَهُ فَأَوْثَقَ لَهُ الْغُلَامُ فَقَالَ إِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْیَا رَآهَا أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ هَذَا زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَتَاهُ الْغُلَامُ فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ هَلْ تَدْرِی لِمَ أَرْسَلْتُ إِلَیْكَ فَقَالَ أَرْسَلْتَ إِلَیَّ تُرِیدُ أَنْ تَسْأَلَنِی عَنْ رُؤْیَا رَأَیْتَهَا أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِی أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَمَرَ لَهُ بِجَائِزَةٍ فَقَبَضَهَا الْغُلَامُ وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ أَبَى أَنْ یَفِیَ لِصَاحِبِهِ وَ قَالَ لَعَلِّی لَا أُنْفِدُ هَذَا الْمَالَ وَ لَا آكُلُهُ حَتَّى أَهْلِكَ وَ لَعَلِّی لَا أَحْتَاجُ وَ لَا أُسْأَلُ عَنْ مِثْلِ هَذَا الَّذِی سُئِلْتُ عَنْهُ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْیَا فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَدْعُوهُ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ وَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی عِلْمٌ آتِیهِ بِهِ وَ مَا أَدْرِی كَیْفَ أَصْنَعُ بِصَاحِبِی وَ قَدْ غَدَرْتُ بِهِ وَ لَمْ أَفِ لَهُ ثُمَّ قَالَ لآَتِیَنَّهُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَأَعْتَذِرَنَّ إِلَیْهِ وَ لَأَحْلِفَنَّ لَهُ فَلَعَلَّهُ یُخْبِرُنِی فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّی قَدْ صَنَعْتُ الَّذِی صَنَعْتُ وَ لَمْ أَفِ لَكَ بِمَا كَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ وَ تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِی یَدِی وَ قَدِ احْتَجْتُ إِلَیْكَ فَأَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ لَا تَخْذُلَنِی وَ أَنَا أُوثِقُ لَكَ أَنْ لَا یَخْرُجَ لِی شَیْءٌ إِلَّا كَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَیَّ الْمَلِكُ وَ لَسْتُ أَدْرِی عَمَّا یَسْأَلُنِی فَقَالَ إِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْیَا رَآهَا أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ إِنَّ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ فَقَالَ لِمَا بَعَثْتُ إِلَیْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَیْتَ رُؤْیَا وَ إِنَّكَ تُرِیدُ أَنْ تَسْأَلَنِی أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِی أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ تَدَبَّرَ فِی رَأْیِهِ فِی أَنْ یَفِیَ لِصَاحِبِهِ أَوْ لَا یَفِیَ لَهُ فَهَمَّ مَرَّةً أَنْ یَفْعَلَ وَ مَرَّةً أَنْ لَا یَفْعَلَ ثُمَّ قَالَ لَعَلِّی أَنْ لَا أَحْتَاجَ إِلَیْهِ بَعْدَ هَذِهِ الْمَرَّةِ أَبَداً وَ أَجْمَعَ رَأْیَهُ عَلَى الْغَدْرِ وَ تَرْكِ الْوَفَاءِ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْیَا فَبَعَثَ إِلَیْهِ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ صَاحِبِهِ وَ قَالَ بَعْدَ غَدْرٍ مَرَّتَیْنِ كَیْفَ أَصْنَعُ وَ لَیْسَ عِنْدِی عِلْمٌ ثُمَّ أَجْمَعَ رَأْیَهُ عَلَى إِتْیَانِ الرَّجُلِ فَأَتَاهُ فَنَاشَدَهُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ سَأَلَهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ هَذِهِ الْمَرَّةَ یَفِی مِنْهُ وَ أَوْثَقَ لَهُ وَ قَالَ لَا تَدَعْنِی عَلَى هَذِهِ الْحَالِ فَإِنِّی لَا أَعُودُ إِلَى الْغَدْرِ وَ سَأَفِی لَكَ فَاسْتَوْثَقَ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّهُ یَدْعُوكَ یَسْأَلُكَ عَنْ رُؤْیَا رَآهَا أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَإِذَا سَأَلَكَ فَأَخْبِرْهُ أَنَّهُ زَمَانُ الْمِیزَانِ قَالَ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ لِمَ بَعَثْتُ إِلَیْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَیْتَ رُؤْیَا وَ تُرِیدُ أَنْ تَسْأَلَنِی أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِی أَیُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْمِیزَانِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْطَلَقَ بِهَا إِلَى الرَّجُلِ فَوَضَعَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ قَدْ جِئْتُكَ بِمَا خَرَجَ لِی فَقَاسِمْنِیهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ إِنَّ الزَّمَانَ الْأَوَّلَ كَانَ زَمَانَ الذِّئْبِ وَ إِنَّكَ كُنْتَ مِنَ الذِّئَابِ وَ إِنَّ الزَّمَانَ الثَّانِیَ كَانَ زَمَانَ الْكَبْشِ یَهُمُّ وَ لَا یَفْعَلُ وَ كَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تَهُمُّ وَ لَا تَفِی وَ كَانَ هَذَا زَمَانَ الْمِیزَانِ وَ كُنْتَ فِیهِ عَلَى الْوَفَاءِ فَاقْبِضْ مَالَكَ لَا حَاجَةَ لِی فِیهِ وَ رَدَّهُ عَلَیْه» الكافی، ج8، ص: 363- منتهیالآمال، انتشارات اسلامیه، تألیف شیخ عباس قمی، ج 2، ص 377و376.
129 - عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) أَنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(ع) دَخَلَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَعَهُ كُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ یَدْعُونَهُ فِیهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ یُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ یَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَذِهِ الْكُتُبُ ابْتِدَاءٌ مِنْهُمْ أَوْ جَوَابُ مَا كَتَبْتَ بِهِ إِلَیْهِمْ وَ دَعَوْتَهُمْ إِلَیْهِ فَقَالَ بَلِ ابْتِدَاءٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمَعْرِفَتِهِمْ بِحَقِّنَا وَ بِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لِمَا یَجِدُونَ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ وُجُوبِ مَوَدَّتِنَا وَ فَرْضِ طَاعَتِنَا وَ لِمَا نَحْنُ فِیهِ مِنَ الضِّیقِ وَ الضَّنْكِ وَ الْبَلَاءِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع)إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِی الْأَوَّلِینَ وَ كَذَلِكَ یُجْرِیهَا فِی الْآخِرِینَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِیعِ وَ أَمْرُ اللَّهِ یَجْرِی لِأَوْلِیَائِهِ بِحُكْمٍ مَوْصُولٍ وَ قَضَاءٍ مَفْصُولٍ وَ حَتْمٍ مَقْضِیٍّ وَ قَدَرٍ مَقْدُورٍوَ أَجَلٍ مُسَمًّى لِوَقْتٍ مَعْلُومٍ فَ لا یَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً فَلَا تَعْجَلْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَا تَسْبِقَنَّ اللَّهَ فَتُعْجِزَكَ الْبَلِیَّةُ فَتَصْرَعَكَ قَالَ فَغَضِبَ زَیْدٌ عِنْدَ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَیْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ وَ أَرْخَى سِتْرَهُ وَ ثَبَّطَ عَنِ الْجِهَادِ وَ لَكِنَّ الْإِمَامَ مِنَّا مَنْ مَنَعَ حَوْزَتَهُ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ دَفَعَ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ ذَبَّ عَنْ حَرِیمِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) هَلْ تَعْرِفُ یَا أَخِی مِنْ نَفْسِكَ شَیْئاً مِمَّا نَسَبْتَهَا إِلَیْهِ فَتَجِیءَ عَلَیْهِ بِشَاهِدٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ حُجَّةٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ تَضْرِبَ بِهِ مَثَلًا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً وَ فَرَضَ فَرَائِضَ وَ ضَرَبَ أَمْثَالًا وَ سَنَّ سُنَناً وَ لَمْ یَجْعَلِ الْإِمَامَ الْقَائِمَ بِأَمْرِهِ شُبْهَةً فِیمَا فَرَضَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ أَنْ یَسْبِقَهُ بِأَمْرٍ قَبْلَ مَحَلِّهِ أَوْ یُجَاهِدَ فِیهِ قَبْلَ حُلُولِهِ- وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الصَّیْدِ- لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ أَ فَقَتْلُ الصَّیْدِ أَعْظَمُ أَمْ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ* وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَیْءٍ مَحَلًّا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ فَجَعَلَ الشُّهُورَ عِدَّةً مَعْلُومَةً فَجَعَلَ مِنْهَا أَرْبَعَةً حُرُماً وَ قَالَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ ثُمَّ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ فَجَعَلَ لِذَلِكَ مَحَلًّا وَ قَالَ- وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى یَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَیْءٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً فَإِنْ كُنْتَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ یَقِینٍ مِنْ أَمْرِكَ وَ تِبْیَانٍ مِنْ شَأْنِكَ فَشَأْنَكَ وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً أَنْتَ مِنْهُ فِی شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ وَ لَا تَتَعَاطَ زَوَالَ مُلْكٍ لَمْ تَنْقَضِ أُكُلُهُ وَ لَمْ یَنْقَطِعْ مَدَاهُ وَ لَمْ یَبْلُغِ الْكِتَابُ أَجَلَهُ فَلَوْ قَدْ بَلَغَ مَدَاهُ وَ انْقَطَعَ أُكُلُهُ وَ بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ لَانْقَطَعَ الْفَصْلُ وَ تَتَابَعَ النِّظَامُ وَ لَأَعْقَبَ اللَّهُ فِی التَّابِعِ وَ الْمَتْبُوعِ الذُّلَّ وَ الصَّغَارَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَكَانَ التَّابِعُ فِیهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوعِ أَ تُرِیدُ یَا أَخِی أَنْ تُحْیِیَ مِلَّةَ قَوْمٍ- قَدْ كَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ عَصَوْا رَسُولَهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ ادَّعَوُا الْخِلَافَةَ بِلَا بُرْهَانٍ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَهْدٍ مِنْ رَسُولِهِ أُعِیذُكَ بِاللَّهِ یَا أَخِی أَنْ تَكُونَ غَداً الْمَصْلُوبَ- بِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ ارْفَضَّتْ عَیْنَاهُ وَ سَالَتْ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَنْ هَتَكَ سِتْرَنَا وَ جَحَدَنَا حَقَّنَا وَ أَفْشَى سِرَّنَا وَ نَسَبَنَا إِلَى غَیْرِ جَدِّنَا وَ قَالَ فِینَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِی أَنْفُسِنَا . (کافی، ج 1، ص 356 - اصول كافى، ترجمه مصطفوى، ج2، ص: 171)
130 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 480.
131 - الكافی، ج2، ص 116.
132 - الكافی، ج1، ص 27.
133 - تحریر المواعظ العددیة، على مشكینى، ص 136.
134 - سورهی سبأ، آیهی 33.
135 - تحریر المواعظ العددیة، على مشكینى، ص 98.
136 - مجموعهیآثار استاد شهید مطهرى، ج19، ص 101.
137 - الخصال، ج2، ص 396.
138 - بحار الأنوار، ج74، ص 214.
139 - بحار الأنوار ، ج75، ص 365.
140 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 472.
141 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 137.
142 - الكافی، ج2، ص 243.
143 - سورهی سبأ، آیهی 47.
144 - سورهی جمعه، آیهی 1.
145 - بحار الأنوار، ج 74، ص 87.
146 - إرشاد القلوب، ج 1، ص 103.
147 - سورهی کهف، آیهی 70.
148 - تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 443.
149 - همینطور که در دفاع مقدس هشتساله، نظام اسلامی شروعکنندهی جنگ نبود ولی در دفاع از انقلاب اسلامی چون سدّی استوار در مقابل دشمن ایستادگی کرد و وارد اقدامی شد که باید به آن دست میزد و از این طریق قدمهای بلندی را به سوی هدف الهی خود به جلو برداشت.
150 - مقام معظم رهبری«حفظهالله» چندین بار متذکر شدهاند برای رهایی از توطئههای دشمنان باید کاری کرد که آنها از نتیجهگیری مأیوس شوند.
151 - الإرشاد، ج 2، ص 307.
152 - تحف العقول، ص 310.
153 - بحار الأنوار، ج52، ص 106.
154 - بحار الأنوار، ج52، ص 105.
155 - سورهی رعد، آیهی 39.
156 - بحار الأنوار، ج 52، ص 117.
157 - بحارالأنوار، ج 34، ص 118 و ج40، ص 353.
158 - بحار الأنوار، ج 51، ص 148.
159 - نظریهپردازیهای دور از فرهنگ اهلالبیت(ع) در سالهای بعد از انقلاب آنقدر خسارتبار بود که با عنوان «اصلاحات سیاسی» اساس نظام اسلامی را مورد تهاجم قرار داد در آن حدّ که در زیر ادبیات علمی، اندیشههای مقابله با نظام جمهوری اسلامی را عرضه کردند. اصل را بر آن گذاشته بودند که نظام جمهوری اسلامی مردمسالاری نیست. سعی دارند با تئوریهای به ظاهر علمی نظام اسلامی را فاقد مبنای قابل اعتماد معرفی کنند و اگر ما نتوانیم جایگاه ولایت فقیه را در سخنان امامان معصوم(ع) درست معرفی کنیم عملاً با دست خود بهانه به دست دشمن خود دادهایم. تحت عنوان «اصلاحات سیاسی» سعی دارند چنین القاء کنند که «جمهوری اسلامی» یک حکومت مطلقه است که از توسعهی سیاسی به دور میباشد. فرهنگ سیاسی شیعه را فرهنگ تابعیت معرفی میکنند تا نتیجه بگیرند آن فرهنگ استبدادپذیر و دموکراسیگریز است، ولی مقام امام و امامت را معرفی نمینمایند تا معلوم شود تبعیت از امام معصوم عین پیروی از عقل برتری است که انسان و جامعه را به شکوفایی میکشاند در حالیکه استبداد عامل سرکوبی عقل و فطرت است.
در تئوری «اصلاحات سیاسی»، جامعهی مدنی کعبهی مقصود به حساب میآید و نیروهای مذهبی، مخالفان آن معرفی میگردند و اینطور القاء میشود که رهبران مذهبی مخالف جامعهی نهادمنداند و تلاش میکنند با تودهایکردن جامعه به مقاصد خود برسند و تأکید رهبران به جامعهی مدینة النبی(ص) را ادامهی همان دیکتاتوری میدانند. در نظریهپردازی اصلاحات سیاسی اظهار میشود رهبری مذهبی با جامعهی تودهای پیوند خورده و جامعهی ایدآل را تنها جامعهی سکولار معرفی مینمایند و نه جوامع دینی با آرمانهای خاص خود. حضور تودههای میلیونی جهت مشارکت در سرنوشت خود را شیوهای پوپولیستی میخوانند و آن را شبه دموکراسی و دموکراسی صوری میدانند و تنها جبههی اصلاحات را مظهر همهی خوبیهای تاریخ ایران بهحساب میآورند زیرا نظریهپردازان آن جبهه متن مردم را که در قالب ساکنان روستاها، شهرهای کوچک و طبقات پایین شهرهای بزرگ بهسر میبرند «توده» مینامند و توجه به آنها را «پوپولیسم» میخوانند و تنها طبقات متوسط به بالا شهروند محسوب میشوند . از نظر آنها دموکراسی زمانی حاصل میشود که در تصمیمگیریها آرمانهای طبقات بالا مدّ نظر قرار گیرد و عملاً اعضاء جبههی اصلاحات گونهای از قیممآبی برای خود قائلاند، و به این صورت نظام اسلامی را فاقد مبنای قابل اعتماد معرفی مینمایند و اینجاست که ضرورت طرح امامت صدچندان میشود تا روشن شود نظام اسلامی به کدام عقل رجوع دارد و با چه مبنایی میخواهد خود را شکل دهد. (در این مورد می توانید به کتابهای حسین بشیریه تحت عناوین «جامعهشناسی سیاسی» و «موانع توسعهی سیاسی در ایران» و «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران» یا به کتاب «عقلانیت و آیندهی توسعهیافتگی ایران» از محمود سریعالقلم رجوع فرمایید.)
160 - الخرائج و الجرائح، قطب راوندى، ج2، ص 576.
161 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 443.
162 - سورهی احقاف، آیهی 3.
163 - به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحات 286 به بعد رجوع شود که چگونه حضرت از آیندهی امور و افراد خبر میدادند.
164 - الخرائج و الجرائح، ج1، ص 199.