تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

ماوراء تلاش‌ها

حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: نیاز نیست خود را به آب و آتش بزنید، راهی هست که اگر آن را بشناسید در رختخواب هم که بمیرید، شهید مرده‌اید و آن راه عبارت است از رجوع به خدا و رسول او و اهل بیت پیامبر(ع). وقتی در چنین راهی قرار بگیرید در بعضی موارد سکوت شما بیشتر از سخن شما و توقف شما بیشتر از تحرک شما منشأ اثر خواهد بود و ماوراء تلاش‌ها زندگی خواهید کرد. همان‌طور که چنین مواردی در مورد خودِ حضرت پیش آمد و برای دست‌یابی به این‌گونه زندگی می‌فرمایند: «الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ» بر جای خود بنشینید و بر بلاها شکیبائی به خرج دهید و خودتان را نبازید تا مجبور شوید وقار خود را از دست بدهید و مواضعی سطحی اتخاذ کنید و به اسم تنش‌زدائی و برای آن که جهان استکباری شما را منزوی نکند از مواضع اصولی خود کوتاه بیائید، غافل از این‌که می‌توان در عین تنش زدائی بر اصول خود پا بر جا ماند، که نمونه‌ی آن در مواضع حضرت امام‌خمینی(رض) بود که هیچ انگیزه‌‌ی منطقی برای مخالفتِ جهان استکبار با نظام اسلامی باقی نمی‌گذاشتند، بدون آن‌که کفرشان را تأیید کنند. همین‌طور که می‌توان به رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و در آن نامه آمریکا را محاکمه کرد، شبیه نامه‌هایی که امیرالمؤمنین(ع) به معاویه دارند.
پس اگر ما سخنی داریم که فرهنگ غرب نمی‌تواند درک کند و جریان‌های غرب‌زده‌ی داخلی هم تحت تأثیر مخالفان نظام اسلامی قرار می‌گیرند این‌ها ما را وادار نمی‌کند که از مواضع خود دست برداریم بلکه با صبر و حوصله و بدون درگیری و عجله منتظر می‌مانیم تا آنچه را خداوند در ازاء عقاید حق به حق‌پرستان وعده داده فرا برسد.(149) در همین راستا به گفته‌ی مستشرقین، شیعه همیشه حکومتی بوده در دل حکومت خلفا و برای خود سازماندهی و برنامه داشته و همین روش منجر شد تا بالاخره حکومتی شیعی در زمان صفویه در تاریخ ظهور کرد. اگر درست حرکت کنیم همان‌طور که در آن زمان حکومت شیعه ظهور کرد در این زمان قدرتی از طریق انقلاب اسلامی ظهور می‌کند که برای جهان غرب چاره‌ای جز پذیرفتن جایگاه آن نمی ماند.(150) اساسی‌ترین موضوع برای رسیدن به چنین مقصدی توجه به روشی است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در اینجا مطرح می‌کنند و سایر ائمه(ع) همین روش را ادامه دادند و چون یک نحوه خودداری خاص می‌خواهد اجر آن شهادت است. حضرت در وصف چنین روشی در ادامه‌ی سخن خود می‌فرمایند: «وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیْفِهِ» و نیت خاص او که عجله به خرج‌ندادن است جای شمشیرکشیدن او را می‌گیرد و انسان با چنین رویکردی به چیزی می‌رسد که با شمشیرکشیدن به آن نمی‌رسید. نمونه‌ی بارز آن را شما در انقلاب اسلامی دیدید که مردم به جای مبارزه‌ی مسلحانه با تظاهرات پیروز شدند.
دشمن انقلاب اسلامی در شرایطی است که گمان می‌کند قدرت تسلیحاتی او امتیازی است که منجر به پیروزی او می‌شود در حالی‌که می بیند انقلاب اسلامی همچنان جلو می‌رود و روز به روز در جایگاه برتری قرار می‌گیرد و چون دشمن چشم خود را از اسلحه‌هایش بر نمی‌دارد، راز این پیروزی‌ها را درک نمی‌کند تا آن‌جایی که نفسِ بودن نظام اسلامی به معنی شکست نظام سلطه شده است. این است معنی این‌که عرض شد گاهی سکوت شما از سخن گفتن شما بیشتر منشأ اثر خواهد بود. فرهنگ مدرنیته چهارصد سال تبلیغ کرد که یک فکر صحیح بیشتر در دنیا برای زندگی‌کردن وجود ندارد و آن هم فکر غربی است که چاره‌ای در پذیرفتن آن نیست، حال انقلاب اسلامی آمده است تا روشن کند، می‌توان با تفکری غیر از تفکر غربی زندگی کرد و به تبعات و آفات زندگی غربی هم دچار نگشت، همین‌که این فکر در صحنه هست به معنی نفی غرب است و به معنی آن است که اَجل آن فکر فرا رسیده، چون مدعی است تنها فکر غربی، فکر صحیح است و تنها آن نوع زندگی، زندگی است.
مگر حضرت هادی(ع) چه نوع فعالیتی داشتند که متوکل به اطرافیان خود می‌گوید: «وَیْحَكُمْ قَدْ أَعْیَانِی أَمْرُ ابْنِ الرِّضَا»(151) وای برشما که کارهای ابن‌الرضا مرا ناتوان و مستأصل کرده. جز این است که حضرت نشان دادند راه حق کدام است و راه باطل کدام و متوکل چنین فضایی را نمی‌توانست تحمل کند؟
سال‌های سال غرب کاری کرده بود که هرکس می‌خواست اندک آبرویی داشته باشد باید خود را به آن فرهنگ نزدیک می‌کرد حتی امثال آقای مهندس مهدی بازرگان کتاب می‌نوشت که ثابت کند اسلام هم همان حرف‌هایی را می‌زند که غرب می‌گوید پس اسلام دین عقب افتاده‌ای نیست. غافل از این‌که با این کار به غرب اصالت داده می‌شد و عملاً برای جوانان مسلمان انگیزه‌ای نمی‌ماند که بر اسلامی پای‌بند باشند که نهایت آن همانی است که غرب به آن رسیده و همین طرز فکر موجب شد که ملّی مذهبی‌ها یعنی طرفداران آقای بازرگان، با ولایت فقیه که مبتنی بر فقه سخن می‌گوید و موضع‌گیری می‌کند و نه مبتنی بر فرهنگ غربی، مقابله کنند.
وقتی نظام اسلامی برای ارزش‌های غربی اصالت قائل نباشد و معرفت به حقِّ ربّ و حقِّ رسول(ص) و حقِّ اهل‌بیت(ع) در آن اصالت داشته باشد، حیات فرهنگ غربی متزلزل می شود و همین نظر به رعایت حقوق الهی، بدون درگیری با شمشیر، غرب را از پای در می‌آورد. در نتیجه به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) «وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ» انسان سزاوار عمل صالحی می‌شود که در نیت داشت و آن سرنگونی حاکمیت کفر بر جهان بشری است.
همین‌که فکر و فرهنگی مقابل دیانت بایستد یقیناً ادامه‌ی خود را به مخاطره انداخته و کافی است متدینین بر مواضع خود پایداری و شکیبائی بورزند و سر سوزنی از مواضع خود کوتاه نیایند، در آن صورت یا شهید می‌شوند ولی دینشان پایدار می‌ماند - مثل شهدای کربلا - و یا در رختخواب می‌میرند ولی اجر شهید دارند، مثل شیعیان امام صادق(ع) در زمان حاکمیت امویان و عباسیان. و ما نیز پس از دفاع هشت ساله و تقدیم شهدایی آنچنان بزرگوار، اگر بتوانیم معرفتِ به «حقّ ربّ» و «حقّ رسول» و «حقّ اهل بیت رسول» را به دست آوریم نه تنها ثواب شهداء را کسب کرده‌ایم بلکه به نتایجی دست می‌یابیم که به ظاهر در جنگ هشت ساله نتوانستیم به دست آوریم و آن اضمحلال نظام سلطه است. زیرا که حضرت امیرالمؤمنین(ع) وعده دادند: »َإِنَّ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ مُدَّةً وَ أَجَل» برای هر چیزی مدتی و پایانی هست و نظام سلطه با نفی دیانت، چنین اضمحلالی را بر پیشانی خود ثبت نمود. عمده آن است که جایگاه سخن حضرت را بشناسیم که می‌فرمایند: «وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ یُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ‏» در تحقق آن چیزی که خداوند هنوز مقرر نکرده تعجیل نکنید و با معرفت به حقوق خدا و رسول و ائمه راهی را بگشائید که اقتضای رعایت حقوق آن‌ها است، شبیه عمل حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که در زمان مناسب کار را تا سرنگونی نظام شاهنشاهی جلو بردند. ایشان نه مثل چریک‌های فدایی خلق شتاب به خرج دادند و نه مثل انجمن حجتیه‌ای‌ها اصالت را به فرهنگ غرب و نظام شاهنشاهی دادند. معنی معرفت به حقوق خدا و پیامبر و ائمه(ع) این است که حضرت امام خمینی(رض) مطابق دستورات الهی و سیره‌ی معصومین(ع) جایگاه خود را مشخص و مواضع خود را معلوم نمودند و معلوم است در چنین مواضعی نظام شاهنشاهی نمی‌توانست ادامه‌ی حیات دهد لذا تصور کرد با تبعید ایشان می‌تواند ادامه‌ی حیات خود را تضمین کند، غافل از این‌که با این کار جاده‌ی اضمحلال خود را هموارتر می‌نماید و تحلیلی که مردم باید از نظام شاهنشاهی داشته باشند که مقابل فقها و مرجعیت است روشن‌تر می‌شود. نتیجه آن شد که چهارده سال تبعید حضرت امام برابر شد با چهارده سال زمان برای هر چه بیشتر فرورفتن نظام شاهنشاهی در مرداب سرنگونی، بدون آن‌که حضرت امام شمشیری بکشند بلکه «وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیْفِهِ» در آن حال که مطابق معرفت به حقوق الهی عمل کردند و با چنین روحیه‌ای، نیت سرنگونی نظام، نقش شمشیرکشیدن را بازی کرد. آیا نکرد؟ وقتش که رسید به سرعت نتایج چهارده سال صبر و شکیبائی در دل بصیرت و معرفت، خود را ظاهر نمود و این است نقش اهل البیت(ع) در حفظ اسلام در ادامه‌ی تاریخ که نشان می‌دهند در چه زمانی چه اقدامی لازم است و در چه زمانی باید از اقدام مستقیم خودداری نمود. حضرت امام خمینی(رض) به همان اندازه که معتقد به جنگ مسلّحانه با رژیم شاهنشانی نبودند، معتقد به اقدامات مردمی بودند و در سال‌های 1356 و 1357 یک لحظه سکون و سکوت را حرام می‌دانستند زیرا سیره‌ی اهل‌البیت(ع) در هر شرایطی اقدام مناسبِ آن شرایط را می‌نمایاند.