دانش حقیقی دانشی است که به حق اشاره داشته باشد و از این طریق به تلاش انسان معنی ببخشد، در آن حال خندهها و گریههای انسان ریشه در واقعیت پیدا میکند در حالیکه وقتی مسیر انسان به سوی دانش حقیقی و رجوع به «حقّ رب» نبود همچون کودکانی است که گریه و خندههایشان را خیالات واهی تشکیل میدهد که گفت:
چون نباشد طفل را دانش دثار
گریه و خندش ندارد اعتبار
حضرت در راستای برکات شناختِ «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهلالبیت» میفرمایند: «فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً» هرکس از شما که در خانهی خود بمیرد در حالیکه به حقِّ پروردگارش و حقّ رسول او و حقّ اهلالبیتِ رسول معرفت داشته باشد، شهید مرده است. ملاحظه کنید حضرت بر چه چیزی تأکید دارند، چرا میفرمایند اگر کسی در خانهاش بمیرد و نه در میدان جنگ ولی آن حقوق را بشناسد، همچون شهیدی است که اجر او بر خدا است یعنی به عالیترین درجهی شهادت نایل شده. مگر رعایت این حقوق چه نقشی دارد که اینهمه برکات به همراه میآورد. رعایت «حقّ رب» و «حقّ رسول» و «حقّ اهلالبیت» انسان را به مقامی میرساند که بهکلی میل و نظر خود را نفی میکند و فقط هر آنچه از آنها صادر میشود را میپذیرد و این معجزهی بزرگِ رعایت حق است و این تنها راهی است که هرکس در این دنیا به آن دست یافت از خود فانی و به حق باقی میشود و دیگر خطا و پوچی و شتاب به سوی ناکجاآباد از میان میرود چون مطابق آنچه حق پیش میآورد عمل میکند و راه رسیدن به اهداف بزرگ را در مسیری دنبال میکند که خداوند بر روی انسانها گشوده است. در آن حالت هر چیزی در جای خود قرار میگیرد و میبینی که چه زیبا است وقتی به جای آنکه بخواهی عالم را هماهنگ خود کنی، خود را هماهنگ عالم نمایی و در چیزی که خدا برای تو شتاب نورزیده برای رسیدن به آن شتاب نمیورزی تا مجبور به إعمال خشونت بیجا شوی، دائماً باید به خود بگویی: خداوندی که مرا به زندگی در دنیا فرستاده هرکاری را از من نمیخواهد همانطور که چشمهی آب به سوی سربالایی حرکت نمیکند.
رعایت حق خداوند به پذیرش این نکته است که دنیا «رب» دارد و نهتنها عالَمِ وجود براساس مدیریت پروردگار عالم اداره میشود بلکه بشریت باید با مدیریت پروردگار عالم اداره شود و در این راستا پیامبرانی را ارسال فرموده و با پذیرش شریعت الهی و دستورات رسول خدا(ص) حقِّ رسول خدا رعایت شده و رعایت حق اهل بیتِ رسول خدا به شناختن جایگاهی است که خداوند و رسول او برای اهل بیت(ع) مشخص نمودهاند و خداوند بر مودّت فی القربی تأکید کرده تا جامعه برای ادامهی دینداری خود به انسانهایی معصوم رجوع کند و بهترین بهره را از دینداری ببرد لذا میفرماید: «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»(143) آنچه در راستای اجر رسالتم مبنی بر مودّت فیالقربی از شما خواستم، برای خود شما است.
عمده آن است که متوجه شویم رعایت حقوق فوق، انسان را از بیهودهکاری نجات میدهد و به اموری اصیل راهنمایی میکند که تحت مدیریت و ربوبیت خداوند است، اگرچه این کار دشوار است ولی دشواری آن بیشتر از تلاشهای بیهوده نیست، کافی است بتوانیم بر احساسات و امیال خود مسلط باشیم و آنها را در مدیریت شریعت الهی در آوریم در آن صورت همه چیز در اطراف ما در جایگاه خود دیده میشوند و سعی میکنیم ما نیز در جایگاه خود قرا بگیریم و بفهمیم چرا بعد از آنکه فرمود: آنچه در آسمانها و زمین است خدایی را تسبیح میکنند که آن خدا مَلکِ قدوسِ عزیز حکیم است.(144) میفرماید: آن خدای عزیزِ حکیم، پیامبری را از میان درسناخواندهها، برای شما مبعوث کرد تا آیات الهی را برای شما بخواند و به شما تعلیم دهد و شما را تزکیه کند. آری ابتدا ما را متوجه جایگاه موجوداتی کرد که در اطراف ما تسبیحگوی خداوند هستند و حقّ پروردگار خود را به صورت تکوینی اداء میکنند و سپس فرمود در راستای آنکه انسانها نیاز دارند تا حقّ پروردگار خود را رعایت کنند رسول خود را مبعوث نمود تا دیگر انسانها براساس احساسات شخصی زندگی نکنند و از واقعیات فاصله بگیرند.
رعایت حقّ ربّ عملکردن به خیالات را متوقف میکند. آنچه روح انسان برای آرامش نیاز دارد فقط رعایت تکلیفی است که از طریق رعایت حق خدا و رسول و امام معصوم ممکن میگردد و این کار بسیار آسانتر از آن است که در ابتدای امر خود را مینمایاند. زیرا در این مسیر کنترلکردن خود از کارهای بیهوده در برنامهی کار قرار میگیرد و یک نوع عمل به حساب میآید. رسول خدا(ص) در این راستا به اباذر فرمودند: «یَا أَبَاذَرٍّ اتْرُكْ فُضُولَ الْكَلَامِ وَ حَسْبُكَ مِنَ الْكَلَامِ مَا تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ»(145) ای اباذر: از سخنگفتن زیاد پرهیز کن، تو را آن اندازه سخنگفتن کافی است که بتوانی منظور خود را برسانی. تا آنجا که رسول خدا(ص) می فرمایند: «مَنْ صَمَتَ نَجَا»(146) هرکس سکوت پیشه کند نجات مییابد. تا این حدّ باید هر نوع خودنمایی را در خود خاموش نمود تا «حق» در ما زنده شود و همچون گُلی زیبا در جان ما ظاهر گردد و ما را به تماشای خود بخواند، این به شرطی است که به سخن مولیالموحدین(ع) نظر کنیم که فرمودند: «وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَیْدِیكُمْ وَ سُیُوفِكُمْ فِی هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ» در پیروی از امیال زبانتان، دستها و شمشیرهایتان را به حرکت نیاورید. چنین شخصیتی را که بدون اندیشیدن عمل میکند، در خود متوقف و خاموش کنید تا معنی زندگی در فنای فی الله برای شما ظاهر شود و نظرتان به اعمال صالحی بیفتد که در نیت خود نگه داشتهاید. حضرت خضر(ع) به موسی(ع) فرمودند: اگر میخواهی از من پیروی کنی و در عالمی وارد شوی که خداوند مرا در آن وارد کرده باشد هیچ سؤالی نکنی تا اینکه هوشیاری خاص آن عالم برایت ظاهر شود «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا»(147) چون حضرت موسی(ع) با سؤال از حضرت خضر(ع) عملاً موسیبودن خود را ادامه میدادند در حالیکه آمدهاند در عالم خضر وارد شوند پس باید به افقی دیگر نظر کنند تا آن افق گشوده شود و کسی که هنوز بر ادعاهای خود نظر دارد و با آن نظرات اقدام میکند و شمشیر خود را به حرکت میآورد نمیتواند به افقی ماوراء آنچه میشناسد وارد شود مگر آنکه از آن نوع شخصیت دست بردارد.
مولوی در رابطه با اینکه عدهای همواره کار زیاد میکنند و مردم را از کار اصلی خود باز میدارند داستان کُره اسبی را به میان میآورد که در حال آبخوردن بود تا تشنگی خود را رفع کند و صاحب اسبها که با سوتزدن مانع آبخوردن آن کره اسب میشد و نتیجه میگیرد همواره از این کارافزاها بوده و هستند، تو کار خود را انجام بده. میگوید:
گفت مادر، تا جهان بوده است از این
کـــار افزایــــان، بُدند اندر زمین
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود، کایشان ریشِ خود بَر میکَنند
وقتْ تنگ و میرود آبِ فراخ
پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ
شهره کهریزیست پر، آبِ حیات
آب کَش، تا بَر دَمَد از تو نبـــــــات
آبِ خضر از جوی نطق اولیاء
مـــیخوریــــم ای تشنة غافل بیا
ما چو آن کُرّه، هم آب جو خوریم
سوی آن وسواس طاعــن ننــــگریم
وقتی انسان متوجه شد کارافزایانِ عالَم دامهایی برای زندگی ما پهن کردهاند، راه خود را پیدا کردهایم. و فرصت را جهت نوشیدن آب زندگانی از دست نمیدهیم و با شناختن حقّ ربّ و حق رسول و حق اهل بیت راه خود را از بقیه جدا مینماییم و میفهمیم بقیهی راهها قیل و قالی بیش نیست که حضرت رضا(ع) در آن مورد فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْقِیلَ وَ الْقَالَ وَ إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ كَثْرَةَ السُّؤَال»(148) خداوند، قیل و قال، و ضایعكردن مال، و كثرت سؤال را دشمن دارد. راه حل مشکلات ریشه در آرامشی دارد که ماوراء حرصها و ولعها قرار دارد.
وقتی زمانه ظرفیت فهم افکار بلند و آرمانهای متعالی را ندارد نه میتوان آرام گرفت و نسبت به آن امور بیتفاوت بود و نه میتوان مردم را به راهی کشاند که آمادگی ورود به آن راه را ندارند، اینجاست که سیرهی اهل البیت(ع) به کمک ما میآید که چگونه عمل کنیم. مردم متوجه خطرات بنی امیه و به خصوص معاویه نشدند وگرنه در یاری علی(ع) و امام حسن(ع) بیش از آنچه انجام دادند، انجام میدادند و همین کوتاهیها موجب شد تا امام حسن(ع) راهی را پیشه کنند که نه به بنبستی ختم شود که معاویه میخواست و نه حضرت به مردمی که در یاری امام جدّی نیستند جنگ را تحمیل کنند و نتیجهی چنین روش فوقالعادهای آن شد که بالأخره جهان اسلام جایگاه امر به معروف و شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) را فهمید و رجوع به اهلالبیت(ع) در زمان امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» در حدّی شد که مبنای کلی نظریهپردازی در همهی جهان اسلام به وسیلهی آن دو امام پایهریزی شد.