تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

پیامبران و امامان و تجهیزات خاص

حضرت رضا(ع) در ادامه می‌فرمایند: «إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الْأَوْصِیَاءَ(ع) یُوَفِّقُهُمُ اللَّهُ وَ یُسَدِّدُهُمْ وَ یُؤْتِیهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ حِكْمَتِهِ مَا لَا یُؤْتِیهِ غَیْرُهُمْ» خداوند انبیاء و اوصیائش را موفق می‌کند و استوار می‌دارد و از علم و حکمتِ پنهانش به آن‌ها عطا می‌کند، علم و حکمتی که به غیر آن‌ها نمی‌دهد. در این فراز توجه همه را به سننی جلب می‌کنند که خداوند نسبت به انبیاء و اولیائش اِعمال می‌‌نماید و آن عبارت است از توانایی و تجهیز خاص، تا معلوم شود خداوند برای مدیریت جهان هستی علم و فکر و قدرت بشر را کافی نمی‌داند و برای این کار علم و توانائی خاصی را به انبیاء و اولیاء خود می‌دهد. پس نمی‌توان گفت: «ما با خِرد جمعی جهان را اداره می‌کنیم» چون نتیجه‌اش این می‌شود که امروز در جهان می‌بینید. آن زمانی که «جان لاک» این حرف را زد کسی باور نمی‌کرد این اندازه این فکر زیانبار است. شما امروز ملاحظه می‌کنید که چگونه در منطق خِرد جمعی وجود رژیم صهیونیستی منطقی است و هم‌جنس‌بازی با تکیه بر خِرد جمعی پذیرفته می‌شود! چون جمع مردم عقلشان آن کار را تأیید می‌کند. «خِرد جمعی» جمله‌ای است که به ظاهر مثبت می‌آید ولی در حقیقت مساوی است با کُشتن همه‌ی انبیاء و اولیاء. به گفته‌ی «هایدگر» عبارت است از هوس‌های سرگردان. به همین جهت در اسلام دموکراسی عنان گسیخته که از فرهنگ الهی خارج شود پذیرفتنی نیست.
حضرت امام خمینی(رض) معتقدند آنجا که حکم خدا نیست هر رأیی ضلالت است. می‌فرمایند: «مقصد این است‌که در حکومت اسلامی، اسلام حکومت کند، قانون حکومت کند و اشخاص به رأی خودشان، به فکر خودشان حکومت نکنند. رأی ندهند به کسانی که خیال می‌کنند خودشان صاحب رأی هستند. خودشان را متفکر می‌دانند، روشنفکر می‌دانند، به این‌ها رأی ندهند. برای این‌که رأی مردم در مقابل حکم خدا رأی نیست، ضلالت است»(89) چون بنا است خدا بر جامعه‌ی اسلامی حاکم باشد. می‌فرمایند: «ما جمهوری اسلامیِ لفظی نخواستیم، ما خواستیم که حکومت «الله» در مملکتمان و إن‌شاءالله در سایر ممالک هم اجرا شود».(90) آری در مسیری که انسان‌ها به سوی بندگی خدا سیر می‌کنند نظر آن‌ها برای تحقق بندگی در نظام اجتماعی، محترم است. مرحوم مدرس(ره) در مجلس چهارمِ مشروطه گفته بود اگر تمام نمایندگان هم به رضاخان رأی بدهند چون خلاف قانون است ما قبول نداریم. یعنی باید فقهاء آن رأی را تأیید کنند تا روشن شود رأی مردم جهت الهی دارد یا نه.
حضرت رضا(ع) می‌فرمایند: پیغمبران و امامان یک فهم برتری دارند که فوق اندیشه‌ا‌ی است که بشر با آن اندیشه، امور عادی خود را می‌گذراند. اسم خِرد انبیاء را عقل قدسی می‌گذاریم. اندیشمندان مسلمان جای خرد انسانی را در این حدّ می‌دانند که انسان‌ها باید با عقل خود عقل قدسی شریعت را بفهمند. خداوند عقل ما را به ما نداده تا با عقل خود که «خودبنیاد» و فاصله گرفته از بندگی خدا است، اموراتمان را طی کنیم. واژه‌ی «خودبنیاد» یعنی «عقل» برای خود مستقل عمل کند. در حالی که ما به کمک عقلمان باید در سخنان انبیاء و دستورات الهی تدبّر کنیم. عقل ما برای فهم قرآن است نه برای ساختن یک دین جدید. عاقلانه‌ترین کار آن است که انسان‌ها خودشان را به دست عقل الهی، نه به دست عقل خودبنیادِ لیبرالیسم یا خرد جمعی بدهند. همان‌طور که ما معتقدیم حقوق بشر را هم اگر خدا تعیین کند حقوق حقیقی است. اما حقوق بشری که بشر بخواهد برای خودش تعیین کند اولاً: به سطحی‌ترین بُعدِ بشر نظر دارد. ثانیاً: وقتی نفس امّاره‌اش به تنگنا افتاد همان را هم زیر پا می‌گذارد و حقوق مردم مظلوم غزه برایش بی‌معنی می‌شود، چون این حقوق بشر را انسان غربی برای خود تعریف کرده و نه برای مردم خاورمیانه. آفات بی‌امامی تا اینجاها بشر را ساقط می‌کند.
آفات اسلامِ منهای امامت تا آن‌جا است که حتی وقتی غرب در اواخر قرون وسطی از دست کلیسا خسته شد با چهره‌ای از اسلام در زمان عثمانیان روبه‌روست که چنگی به دل نمی‌زند تا بخواهد به آن رجوع کند و برگشت به فرهنگ رومِ قبل از مسیحیت را ترجیح می‌دهد و رنسانس را راه می‌اندازد. خسارت بزرگی به جهان وارد شد که غرب نتوانست به اسلام رجوع کند، در حالی‌که اگر به جای اسلام عثمانی، اسلامی با مدیریت امامت در میان بود، رجوع غرب به اسلام بود و نه به فرهنگ رُمی. چرا اسلام نتوانست در اسپانیا بماند، جز این بود که اسلامی دلپذیر که با روح امامت همراه باشد نداشتیم؟ قرآن تا پشت کوه‌های پیرنه تا وسط فرانسه رفت ولی نماند چون با نور امامی که با حقایق هستی مرتبط باشد مدیریت نمی‌شد، یک کشورگشایی بود توسط حاکمان اموی. اگر فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) در جهان اسلام حاکم بود، امروز ما اروپایی را که به مسیحیت پشت کرده است و به کفر منتقل شده نداشتیم بلکه اروپایی را داشتیم که به اسلام روی کرده بود. مگر پادشاهان عثمانی بهتر از آباء کلیسا عمل می‌کردند که روشنفکران اروپایی به عثمانی‌ها گرایش پیدا کنند؟