تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

امام؛ یگانه‌ی روزگاران

در راستای حقیقتِ وجودی ذاتِ انسانی و یگانه‌بودن آن حقیقت، حضرت رضا(ع) می‌فرمایند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ» امام یگانه‌ی روزگارش می‌باشد، یعنی حقیقت یگانه‌ی همه‌ی انسان‌ها به امام برمی‌گردد و لذا نمی‌شود دو امام در هستی باشد.(71) امام در شرق عالم باشند، غرب عالم از نظرشان مخفی نیست زیرا با هر انسانی به اعتبار انسانیت آن انسان همراه‌ است. همان طور که به عنوان مثال هر جا تری باشد آب آنجا است. به اعتبار انسانیتِ انسان‌ها امام با آن‌ها است و به اعتبار انسان کامل و واسطه‌ی فیض‌بودن نیز حضور دیگری در عالم دارد، چون هر موجودی هرچه مجردتر باشد در عالم حاضرتر است و انسان کامل مجردترین مخلوق است.
همان‌طور که خداوند به دو صورت نزد شما است، یکی این‌که تکویناً از خودتان به خودتان نزدیک‌تر است و فرمود: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(72) و یکی هم تشریعاً از آن جهت که ما خود را به خدا نزدیک کرده‌ایم و با رفع حجاب‌ها و دفع رذائل اخلاقی به قرب الهی نایل شده‌ایم. خدا که بخواهد به ما نزدیک باشد رفع حجاب نیاز ندارد، به اعتبار تجرد مطلقش از همه چیز به ما نزدیک‌تر است. اما ما که بخواهیم به خدا نزدیک شویم باید خود را شایسته‌ی چنین نزدیکی بگردانیم. این مسئله در مورد امام هم هست که از یک جهت چون امام واسطه‌ی فیض است و مجردترین مخلوق می‌باشد از هر چیزی به اشیاء و افراد نزدیک‌تر است، اما از جهت انسانیت، هرکس هر اندازه‌ای که از صفات حیوانی فاصله گرفته و از صفات انسانی برخوردار شده باشد به انسان کامل نزدیک خواهد شد. برای این‌که بتوانیم به وجود مقدس امام نزدیک شویم باید منیت‌هایمان را زیر پا بگذاریم.
وقتی حضرت می‌فرمایند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ» می‌خواهند دریچه‌ا‌ی از معارف را بر روح ما بگشایند که چگونه حقیقت انسانیت یک حقیقت یگانه است. در ادامه می‌فرمایند: «لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ لَهُ بَدَلٌ» هیچ‌کس نمی‌تواند به مقام و جایگاه امام نزدیک بشود و معادل او قرار گیرد، چون در رابطه با ذات انسانی جز یک حقیقت به نام انسان کامل در عالم نیست. موجود دیگری نمی‌تواند در کنار حقیقت نوری انسان کامل قرار گیرد. تنها قاعده‌ی تابع و واصل در این رابطه معنی می‌دهد، که اگر کسی خواست از انوار آن مقام بهره‌مند شود باید از نظر قلبی، خود را تابع صاحب آن مقام بگرداند و به کمک حُبّ به آن مقام از آن نور استفاده کند. فرهنگ عرفانی تشیع به خوبی روشن می‌کند هرکس از نظر درجه‌ی کمال در کجا است و همه به دنبال آن هستند که از خوب‌ها پیروی کنند تا وارد سلسله‌ای شوند که به واسطه‌ی فیض هستی ختم می‌شود و در این دیدگاه قصه‌ی تابع و واصل یا اصحاب یمین یعنی شیعیان و السّابقونَ السّابقون یعنی ائمه(ع) پیش می‌آید.
امروزه دنیا در ظلمات است چون هیچ‌کس نمی‌داند چرا باید از دیگری پیروی کرد و قواعد پیروی صحیح از دست رفته است. آیا می‌توان به جهت آن‌که فلانی با سوادتر از بقیه است از او پیروی کرد؟ مگر سواد و علم حصولی موجب اتصال انسان به حقیقت است؟ مسیر صحیح آن است که انسان از کسی پیروی کند که واصل است و قلبش با حقیقت عالم متحد است و وجودش پرتو نور آن حقیقت است. همان‌طور که امیرالمؤمنین(ع) تابع پیامبر(ص) بودند و می‌فرمودند: من بنده‌ای از بندگان محمد(ص) هستم.(73) چون سعی کرده بودند رابطه‌ی تابع و واصل را بین خود و رسول خدا(ص) برقرار کنند، حضرت پیامبر(ص) را واصل می‌دانستند چون جانشان در همه‌ی مراتب کمال متصل به منبع کمال است و وقتی تابعِ آن واصل بشوند و بین تابع و واصل رابطه‌ی نوری برقرار شود، یک نوع سنخیت پدید می‌آید که یکی می‌شود شهر علم و دیگری دروازه‌ی آن می‌شود.
این دیگر مرید و مرید‌بازی و این‌‌گونه کارها نیست، یک رابطه‌ی نوری است که متأسفانه آن فرهنگ فعلاً گم شده است به طوری که مردم بصیرتِ شناخت اهل بصیرت را از دست داده‌اند، چیزی که شهدای ما داشتند و به کمک آن حضرت امام خمینی(رض) را یافتند و به واقع تابع ایشان شدند و برکات فوق‌العاده‌ای نصیب خود کردند. بحمدالله در نظام ولایی جمهوری اسلامی هنوز این راه باز است ولی فرهنگ فهم آن نهادینه نشده است وگرنه جوانان ما از تنها راه نجات زمانه بهترین بهره را می‌بردند. همین‌طور که عده‌ای سرمستِ برکات تبعیت از ولایت امر خود هستند، طُوبی لهم. این راه اگر شناخته و طی شود بسیار بهتر از این است که برای شما برای انجام عملی نیک صد دلیل بیاورند تا عقل شما قانع شود. این بد نیست ولی بدانید که:
عاقل به کنار جو پی پل می‌گشت

دیوانه‌ی پابرهنه از جوی گذشت

مشغول دلیل‌شدن یعنی راه را کورمال کورمال و عصازنان طی‌کردن. ولی اگر انسان برسد به جایی که تابع انسان کامل شود با نور او جلو می‌رود. کافی است امام و جایگاه او را بشناسیم و کسی را در عرض او ندانیم و نظرها را به او بدوزیم زیرا بنا به فرمایش حضرت رضا(ع): «وَ لا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ» هیچ عالمی هیچ وقت معادل امام نیست «وَ لا یُوجَدُ لَهُ بَدَلٌ» و کسی نمی‌تواند در جایگاه او قرار گیرد و گفته شود این آقا پیر شده و دیگری جای او قرار گیرد. این‌ها مربوط به علوم بشری است و انسان‌هایی که اطلاعات خود را در حافظه دارند، ولی برای کسی که وصل به نور حقیقت است این حالات پیش نمی‌آید. آری هم مجتهدِ علوم دینی پیر می‌شود هم فیزیک‌دان علوم جدید اما در مورد امام این حالات نیست تا کسی بَدَل امام باشد. همین که امام قبلی می‌روند، امام بعدی زمینه‌ی امامت را دارند تا نور امامت را بگیرند و ارائه دهند، چون رابطه‌ی آن‌ها با خدا رابطه‌ی نوری است و در مقام حقیقتُ الانسان یا انسان کامل که همان اولین مخلوق است قرار دارند. امام واسطه‌ی فیض الهی ‌است لذا «وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ» برای او مثلی و نظیری در بین بشر نیست. به قول فیلسوف‌ها «صِرفُ الشَّیء لا یتَکَرَّر وَ لا یتَثَنَّی»(74) صرف شیء و ذاتی هر چیز نمی‌شود مکرر باشد تا علاوه بر خودش شئ دیگری از جنس خودش در کنارش قرار گیرد. وقتی روشن شد انسانیت ذاتی دارد که آن عینُ الانسان است دیگر آن ذات نظیری نخواهد داشت. غفلت از این فرهنگ برای بشر جز سرگردانی به‌بار نیاورده است. این‌که ما معتقدیم اگر بعد از رحلت رسول خدا(ص) علی(ع) حاکم شده بود جهت تاریخ غیر از این بود، به جهت جایگاه حضرت علی(ع) در عالم هستی است. به عنوان نمونه در دنیای امروز با این‌همه شلوغی افکار، وقتی شیعه چهار کلمه حرف می‌زند همه مجبورند در موردش فکر کنند. اگر در صدر اسلام با آن زمینه‌ای که فراهم شده بود به جای رجوع به یونان، به اهل البیت(ع) رجوع شده بود حساب کنید امروز چه موضوعاتی در اندیشه‌ی مردم جهان جریان داشت.(75)
بشر باید متوجه باشد حقیقتُ الانسانی در عالم هست که باید مرجع همه‌ی دل‌ها و اندیشه‌ها باشد. آن مقام، مقامی نیست که افراد دیگری بتوانند در آن قرار گیرند. عنایت داشته باشید وقتی یک اندیشه‌ی بزرگ وارد گفتمان جهان شد، جهان به سوی تعادل می‌گراید و افراد از انحرافات در امان می‌مانند. در آن صورت غرب و شرق نیز موقعیت خود را بازخوانی می‌کنند. وقتی مردم از امامی که واحد دهر است محروم شدند نیاز خود را با نمونه‌های دیگری پر می‌کنند که چنین جایگاهی را در هستی ندارند، «سنت آکوئیناس» را به‌جای امام معصوم می‌نشانند - راهبی که از چهار سالگی تحت تربیت کلیسا قرار می‌گیرد- با این‌همه از سخنان آکوئیناس معلوم است که به دنبال یک شخصیت معصوم است، چون اوست که می‌فهمد اندیشه‌ی خودش برای راهنمایی جهانِ مسیحیت کافی نیست و از طرفی جهان مسیحیت جز به او نظر ندارند. در حالی‌که معصوم چیز دیگری است و به واقع «وَ لَا یُوجَدُ لَهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ» نه برای او می‌توان بدلی یافت و نه مثل و مانندی.