تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

نزدیکی به عصمت امام(ع)

ائمه(ع) در راستای عصمتِ نفس ناطقه‌شان به هرکس نظر کنند پرتو نوریِ نفسِ ناطقه‌ی امام نفس ناطقه‌ی آن فرد را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. ارادت به این خانواده با وسعتی که نفس ناطقه‌ی هر انسانی به عنوان روح مجرد دارد، موجب تماس با روح آن عزیزان می‌شود. می‌دانید که روح هر انسانی به گستردگی هستی است، روح شما در تمام عوالم غیب بذاته حاضر است.(47) اگر انسان بتواند با ارادتی که به امامان دارد به نور حضرات نظر کند و با توجه قلبی به سوی آن مقام سیر کند آرام‌آرام از آن نور بهره می‌گیرد و می‌فهمد معنی امام در هستی چیست. بر این اساس است که می‌گویند تا کسی از طریق ارادت و محبت به امام نزدیک نشود هنوز امام را نشناخته زیرا شناخت حُبّی چیزی بالاتر از آن عقیده‌ای است که از طریق کتاب و مدرسه به‌دست می‌آید. باید با ارادت قلبی به محضر امام رفت تا امام نور عصمت خود را به ما بشناسانند. در آن حال انسان قلباً احساس می‌کند در محضر حضرت حاضر است و با توجه به وسعت نفس ناطقه‌ای که هر انسانی دارد، با سیر به سوی امام، امام با نور خود یک نحوه عصمت به جان شما متجلی می‌کنند. آن‌گاه می‌یابید که به لطف الهی مبادی میل شما عوض شد. باید بدانیم از امامان می‌توانیم استفاده‌ی فوق‌العاده‌ای ببریم، استفاده‌ای در حدّ نزدیک‌شدن به نور عصمت و باید بدانیم ارادت به وجود مقدس آن‌ها موجب هدایت قلبی خواهد شد، چیزی که متأسفانه دنیای امروز از آن محروم است زیرا ساحت تفکر جهانِ امروز نتوانسته تا این‌جاها بیاید که متوجه شود یک نوع ارتباط خاصی می‌توان با ذوات مقدس انسان‌های معصوم پیدا کرد تا روح انسان منور به نور عصمت آن‌ها بشود.
حضرت امام رضا(ع) با طرح دلایل قرآنی فرمودند: مگر می‌شود آدم‌های عادی امام انتخاب کنند؟ مگر امام صرفاً یک آدم خوبی است که بگوئیم مردم بنشینند این آدم خوب را پیدا کنند. حضرت روشن فرمودند امام یک حقیقت آسمانی است و موضوعِ انتخاب امام موضوعی نیست که بشر بتواند در آن حوزه وارد بشود. فرمودند: با امام نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل می‌شود. به عبارت دیگر مقام آرمانی هر حقیقتی و هر وظیفه‌ای امام است و او با نور وجود خود ما را به سوی آن حقیقت رهنمون می‌شود. مثل این‌که بشر بهترین سیبی را که ممکن است در دنیا به‌وجود آید بیابد، در آن صورت هر باغبانی تلاش می‌کند تا سیب‌هایش به آن نهایی‌ترین سیب نزدیک شود و از این طریق مسیر پرورش سیب برای هر باغبانی مشخص می‌شود و سعی می‌کند طوری درخت‌های خود را پرورش دهد که به دادن آن سیب نزدیک شوند، دیگر این مشکلش حل می‌شود که نهایت پرورش درخت سیب کجا است. در سیر به سوی معنویات مشکل وقتی پیش می‌آید که ما ندانیم کدام افق را مد نظر قرار دهیم و به سویش حرکت کنیم تا تمام ابعاد ما به ثمر برسد.
اساسی‌ترین قسمتی که اگر خداوند بشر را به سوی آن راهنمایی نکند نمی‌تواند از شریعت الهی بهره‌ی لازم را ببرد نمونه‌ی عینی دینداری است تا آنجا که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»(48) اگر کسی در حالی بمیرد که هنوز امام زمان خود را نشناخته است - در عین داشتن قرآن و انجام عبادات- به مرگ جاهلیت مرده است. مشکل ما همین جا است که ابعادی داریم که یا از آن‌ها بی‌خبریم و یا جایگاه صحیح آن‌ها را نمی‌شناسیم. ما عرفای خوبی داریم که زحمت‌ها کشیده‌اند و کارهای عجیبی هم می‌کنند. ولی اولین سؤالی که برای خودشان و مریدانشان هست این است که آیا به انتهای منزل مطلوب رسیده‌ایم؟ و اگر نه، چه منازلی است که باید طی کرد؟ آیا واقعاً این هنر است که افراد بتوانند پیش‌گویی کنند و بدانند چند سال دیگر چه می‌شود ولی در معرفت به «الله» علم کافی نداشته باشند؟ چرا خداوند در معرفی دین خود به پیامبر(ص) دستور می‌دهد «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ»(49) پیامبر بگو راه من این است که به «الله» می‌خوانم. آیا این نشان نمی‌دهد که کمال انسان به معرفت به «الله» است؟ ما امروزه مرتاض‌هایی داریم که به واقع کارهای محیرالعقولی انجام می‌دهند ولی اگر به آن مرتاض بگویید شما بی‌نهایت ابعاد دارید که باید آن‌ها را تکامل ببخشی تا محل پذیرش تجلی اسماء الهی شود، آیا می‌فهمد تا بخواهد عمل کند؟ ابعادِ بی‌نهایت انسان با تأسی به چنین مرتاضانی کامل می‌شود و یا با کسی که کامل‌ترین انسان است؟ آن مرتاض پیشوای خود را چه کسی گرفته جز مرتاضی که همین کارهای او را بهتر انجام می‌دهد؟ او می‌تواند در طبیعت و در حیوانات تصرف بکند. یکی از آن‌ها در شهری که پلنگ زیاد حمله می‌کرد جسد خود را در دروازه‌ی شهر قرار داده بود و رفته بود و همین امر مانع حمله‌ی پلنگ به آن شهر می‌شد. بسیار خوب، مگر کار انسان‌ها در این دنیا باید این نوع کارها باشد و یا متأسفانه مثل «جان لاک» و «مونتسکیو» و «ژان ژاک روسو» تئوری بدهیم که بشر چگونه زندگی دنیایی خود را به راحتی طی کند بدون آن که شایسته‌ی زندگی ابدیت خود شود؟ نتیجه چه شد؟ اگر سیصد سال پیش گفته می‌شد تئوری‌های دنیای مدرن نتیجه‌ای برای بشر ندارد، سخت با او مخالفت می‌کردند ولی آنچه برای یک عده‌ای از اول معلوم بود برای عده‌ای پس از چندین نسل معلوم شد. یک چیز در همه‌ی این امور روشن است و آن این که هر جا افق نهایی افراد، امامی معصوم نباشد به پوچی می‌رسند، حال چه دستورات شریعت را اجرا کنند و چه نسبت به آن بی‌تفاوت باشند، در هر صورت زندگی‌شان به مرگ جاهلیت ختم می‌شود.
اخیراً مقاله‌ای از یک شاعر مصری خواندم که نوشته بود: «ای مصر، ما امید داشتیم که تو اسلام را به درخشش در آوری و ما را آبرومند کنی، امیدمان نسبت به تو ناامید شده. امیدمان به تهران است». چرا شیعه در عرصه‌های بزرگ می‌تواند تاریخ‌ساز باشد؟ آیا این به جهت فرهنگ امامت نیست؟ وقتی تمنای ملتی و عالی‌ترین نحوه‌ی بودنش غیر از بودنی همچون بودن با امام معصوم باشد هر کاری می‌خواهد بکند، با پوچیِ فعالیت‌های خود روبه‌رو می‌شود، چون فرهنگ اهل‌البیت(ع) یک فرهنگ خاص است که با «وجودِ» حقیقت مرتبط است. هیچ‌یک از خلفای سه‌گانه‌ی اهل سنت ادعا ندارند که معصوم‌اند، حال سؤال این است که آیا خداوند برای این‌که صورت نهایی‌ شریعت در افق زندگی بشر نمایش داده شود به ما کمک نمی‌کند و با پروراندن امامی معصوم این نقیصه را برطرف نمی‌نماید تا حلال و حرام الهی در مسیر خود قرار گیرد؟ آیا جز این است که اگر امام معصومی در افق یک جامعه‌ی دینی ظهور نداشته باشد آن جامعه منحرف می‌شود و به انواع تحریفات دینی گرفتار می‌گردد؟ تعجب نکنید چرا امام رضا(ع) می‌فرمایند: با امام، حلال خدا حلال و حرام خدا حرام می‌شود. چون حضرت به نقش و نتیجه‌ی این دستورات نظر دارند و متذکر می‌شوند بدون امام نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود تا آنجایی که مسلمانانِ نمازخوان حضرت سید الشهداء(ع) را به قتل می‌رسانند. در حال حاضر مگر در جوامع اسلامی به ظاهر حلال خدا حلال نیست، ولی فایده ندارد و به وضع مطلوب نرسیده و جهت ملت را به آن مسیری که باید ببرد نبرده است، گرفتار حسنی مبارک می‌شوند که برای رضایت اسرائیل مردم مسلمان غزه را از ارتباط با مردم مصر محروم کرده تا در نهایت سختی زندگی کنند. به همین جهت حضرت می‌فرمایند: «وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ» امام موجب می‌شود تا حدود الهی اقامه شود و از دین الهی دفاع گردد.
بنده معتقدم یکی از نکاتی که با توجه به این نوع روایات‌ نصیب انسان می‌شود شعور دقیقی است که بر اساس آن جایگاه دستورات الهی را می‌شناسد و می‌فهمد اگر اسلامِ کشورهای عربی نتیجه‌بخش نیست چون آن اسلام در جایگاه خود قرار ندارد. امامت جایگاه احکام را در کنار انجام احکام روشن می‌کند. اطلاع دارید که حضرت امام خمینی(رض) به احمدآقا(ره) گفته بودند اگر سرود «ای مطهر» را که تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌کرد، دولت سعودی پخش کند می‌گویم حرام است. چون در نظام اسلامی جهت‌گیری‌ها جهت‌گیری‌های خاص است. آن چیزی که ممکن است در کشور سعودی موجب سوء استفاده شود اینجا نه تنها آثار منفی ندارد بلکه آثار مثبت هم دارد. اگر همین موسیقی در فضایی که سعودی‌ها ایجاد کرده‌اند پخش شود موجب برآورده‌شدن اهدافی می‌شود که آن اهداف باطل است. ولی همان موسیقی را اینجا پخش می‌کنی با آن محتوا، نتیجه‌اش برآورده شدن اهدافی می‌شود که تفکر شهید مطهری(ره) شکوفا می‌شود و یاد او در قلب‌ها نهادینه می‌گردد.
شناخت جایگاه احکام الهی یک شعور امامتی است. حضرت امام خمینی(رض) قبل از انقلاب اسلامی شرکت زنان در انتخابات را حرام می‌دانستند ولی در شرایط جدید تشویق هم می‌کردند. یک زمانی فرمودند که اگر از صدام بگذریم از فَهَد به خاطر آن برخورد بدی که با حجاج کرد نمی‌گذریم. بعد شما می‌بینید همان روحیه‌ای که امام را می‌شناسد و خط امام را می‌فهمد با سعودی‌ها مراوده برقرار می‌کند. به طوری که آقای احمدی‌نژاد با آن خصوصیاتِ روحی ضد استکباری پیام تبریک برای پادشاه عربستان می‌فرستد، چون می‌فهمد در شرایط جدید می‌توان زمان را به نفع نظام اسلامی تغییر داد. این نکته‌ی مهمی است که انسان متوجه شود چه موقع و چگونه می‌توان جهت‌گیری‌ها را تغییر داد. یک شخص ساده‌اندیش که متوجه جهت‌گیری‌های کلی نیست، بین حرکت حضرت امام(رض) در آن زمان با حرکاتی که این زمان انجام می‌گیرد تضاد احساس می‌کند و دشمنان از همین طریق جوانان ما را نسبت به نظام اسلامی بی‌اعتماد می‌کنند تا جوانان تصور کنند نظام اسلامی اصولی پایدار در امور خود ندارد، در حالی‌که در همه‌ی اعمال و گفتار باید متوجه بود جهت حرکات به کدام سمت است. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در نشستی که با شعرا داشتند فرمودند مولوی در مورد مثنوی می‌گوید مثنوی، اُصول اصولِ اُصول دین است و فرمودند مرحوم مطهری هم با من هم عقیده بودند.(50) چیزی نگذشت یکی از سایت‌های ضد انقلاب که نه خدا را قبول دارد و نه نبوت حضرت محمد(ص) را، نوشت حضرت محمد(ص) اصل اسلام است و نه مولوی و آقای خامنه‌ای به اسلام و حضرت محمد(ص) توهین کرده! اگر ما متوجه جهت‌گیری اصلی آن سایت نشویم که در این‌جا به عنوان دلسوز اسلام می‌آید تا جوانان ما را مقابل رهبری نظام قرار دهد، از ظاهر سخنان آن‌ها فریب می‌خوریم.
امام شناسی اقتضا می‌کند تا بفهمیم چرا اگر رویکردهای افراد درست مدیریت نشود و اگر فرهنگ امام مدیریت جامعه را در دست نداشته باشد، هیچ بهره‌ای از عبادات خود نمی‌برند. مثل لشکریان عمر سعد نمازشان ضد نماز می‌شود. چون هم نماز سکولار داریم و هم حج سکولار. اگر کسی این نکات را متوجه نشود ضرورت وجود امام را در جامعه تشخیص نمی‌دهد و به ظاهرِ حرکات عبادی افراد دلخوش است. امام باقر(ع) ایستاده بودند و افراد در حال طواف، راوی می‌گوید حضرت فرمودند: والله خدا آنچنان از تلبیه و ذکر این‌ها متنفر است که از صدای حمار. چون رویکرد آن‌ها رویکرد مورد نظر دین نیست. رویکرد پنهان کردن کفر حاکمان است. حالا تفکر کنید چرا امام می‌فرمایند: «بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحَلِّلُ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَهُ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ» به این معنی که بدون امام نماز و حج و جهاد و صدقات همه و همه بی‌نتیجه است. آیا جز این است که علت بی‌نتیجه‌بودن آن‌ها به نوع رویکردی است که دارند؟ زمان امیرالمؤمنین(ع) مگر دزدی نمی‌شد؟ مگر بعضی از کارگزارانِ حضرت انسان‌های ناسالمی نبودند؟ در حدّی که سردار امیرالمؤمنین(ع) پول‌های بیت‌المال را تصاحب کرد و به لشکر معاویه پیوست. همه‌جا بدی هست ولی علت آن‌که حضرت امیرالمؤمنین(ع) برای ما نمونه‌اند به جهت رویکرد و جهت‌گیری کلی آن شخصیت است که به سوی عدالت و معنویت جلو می‌رود. از آن طرف عمر بن عبدالعزیز ظاهراً حاکم عادلی بوده در حدّی که تلاش کرد فدک را به اولاد علی(ع) برگرداند. در روایت داریم امام باقر(ع) فرمودند: وقتی فوت کرد اهل زمین در مرگش می‌گریند ولی اهل آسمان لعنتش می‌نمایند،(51) چون او در جایی قرار گرفت که جای او نبود. باید مدیریت جامعه‌ی اسلامی را به امام معصوم می‌سپرد تا جهت‌گیری جامعه درست می‌شد و نهایتِ افق جامعه اسلامی به سوی سیره‌ی امام معصوم سیر می‌کرد. ملائکه‌ی آسمان به این جهت عمربن‌عبدالعزیز را لعنت می‌کنند که جامعه را به سوی امام معصوم دعوت نکرد.
اگر آرمان و تمنای جامعه به سوی امام معصوم نباشد حتماً سقوط می‌کند و همه‌ی حاکمان در این سقوط مقصرند. بیش از دویست سال است اروپائیان برای اداره‌ی جامعه تئوری‌های گوناگون می‌دهند به طوری که بشر از این همه تئوری سرگیجه گرفته ولی فکر نمی‌کنند اشکال در اصل نگاهی است که به عالم و آدم دارند و می‌خواهند در جهت‌گیری های کلی با فکر بشری جهان را اداره کنند. این که گفته می‌شود هنوز دانشگاه‌های ما اسلامی نیستند به این اعتبار است که موضوع امامت درست تبیین نشده است. اگر امامت به معنای دقیقِ اجتماعی سیاسی‌اش در کنار حضور تکوینی امام در هستی، خوب روشن بشود محال است بشر تمنای حضور امام معصوم را در سر و سامان دادن امور خود نداشته باشد. اگر تمنای بشر، حضور امام معصوم شد حتماً سرنوشتش عوض می‌شود.
حضرت رضا(ع) فرمودند: از دیگر مسئولیت‌‌های امام «یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ» دفاع از دین خدا است. چون کسی می‌تواند از دین خدا دفاع کند و آن را به درستی در قلب و روان انسان‌ها سوق ‌دهد که حقیقت دین را بشناسد و آن جز مقام عصمت نمی‌تواند باشد که خود نمونه‌ی عینی و فعلیت‌یافته‌ی دین است تا برای هرکس معلوم باشد رسم دینداری، انسان‌ها را تا کجاها جلو می‌برد. از جمله مواردی که نشان می‌دهد جهان اسلام بیش از همیشه‌ از نبود امام رنج می‌برد این‌ است که مردم نمی‌دانند مقصد اصلی انسان‌ها چیست و چگونه می‌توان به کمال انسانی دست یافت. خلیفه دوم مکرراً اذعان می‌نمود: «كلّ النّاسِ اَفْقَهُ مِن عُمَر حتی الْمُخَدّراتُ فِی‌البیوت»(52) اکثر مردم از عمر فقیه‌ترند حتی دختران خانه‌نشین. چون بعضاً نظراتی اظهار می‌کرد که مطابق سخن رسول خدا(ص) نبود و خانمی از پشت پرده اعتراض می‌کرد که رسول خدا(ص) غیر آن را گفته، عمر می گفت: بر من پوشیده بود كه این امر از رسول‌خدا(ص) است، مرا دست زدن در بازارها از آن حضرت غافل كرد.(53) عمربن‌خطاب به جوانی كه آیه‌ی «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِی الْكِتَابِ مَسْطُورًا»(54) را می‌خواند، گفت: ای جوان این را پاك كن، گفت: این قرآنِ اُبَیّ‌بن‌كعب است. پس رفت پیش او و از او سؤال كرد، اُبَیّ به او گفت: پیامبر خدا مرا سرگرم به قرآن می‌كرد و تو را به دست زدن در بازارها مشغول می‌كرد، و بر عمر تند شد.(55)
دستورات عملی اسلام را فقط با تئوری نمی‌شود دنبال نمود، در تربیت حتماً علاوه بر تئوری، الگویِ تضمین شده‌ نیاز است. فکر می‌کنم دوره‌ی به‌سرآمدن این سرگردانی فرا رسیده، وظیفه‌ی ما است تا ضرورت وجود امام را با جایگاه تکوینی آن درست مطرح کنیم. باید به سخنان حضرت امام رضا(ع) امیدوار بود و اندیشه‌ها را متوجه آن سخنان کرد که می‌فرمایند امام است که از دین دفاع می‌کند. و علمای ما از این جهت معتبرند که مردم را به سیره و سنت امامان معصوم ارجاع می‌دهند، امامانی که برای باطن و ظاهر بشریت عین هدایتند، و به تعبیر حضرت رضا(ع) «وَ یَدْعُو إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» امام است که مردم را با حکمت و موعظه‌ی حسنه به سبیل الهی هدایت می‌کند. و در حفیقت تنها راه دعوت به سوی خدا همان راهی است است که امامان می‌نمایانند.
خداوند به حقیقت نور امام رضا(ع) قلب ما را آماده‌ی تجلیات انوار هدایت‌آمیز اهل البیت(ع) قرار دهد تا مبادی میلمان به نور عصمت نزدیک گردد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»