بسم الله الرّحمن الرّحیم
از خصوصیات امامان معصوم این است که در هر شرایطی دو چیز را به ما متذکر میشوند، یکی این که چه چیزهایی اسلام نیست و به اسم اسلام مطرح است و دیگر این که چه چیزهایی اسلام هست، هرچند که تبلیغات کفر بخواهد آنها را در حجاب ببرد و از اسلام جدا کند. نمونهی آن را در سیرهی حضرت رضا(ع) ملاحظه کنید که در آن غوغایی که بنیعباس بهپا کردند تا پیام فرهنگ اهلالبیت(ع) در بین صدای بقیهی مکتبها و ادیان گم بشود چگونه عمل کردند. تاریخ گواه است که در زمان حضرت رضا(ع) سران تمام فرقهها در شهرهای مهم کشور اسلامی جمع بودند - چه در بغداد و چه در خراسان - اعم از رومی و هندی و برهمنی و بودایی و مسیحی و یهودی و ملحد و انواع فرقههای اسلامی مثل اشعری و معتزله، و دولت هم آنها را تقویت میکرد تا آنجایی که راوی میگوید رفتم با خلیفه دیدار کنم دیدم یکی از مقربان دربار، انسان گبر و بیدینی است.
یکی از روشهای دشمنان حقیقت این بوده كه برای اینکه صدای یک تفکر به گوش کسی نرسد، بدون آنکه مانع اظهار آن شوند، آنقدر تفکرسازی میکردند که آن صدا در انبوه صداها گم شود. ولی این شما و این هم تاریخ، آنچنان وجود مقدس حضرت رضا(ع) در آن فضا درخشیدند که نتیجه عکس شد و صاحبان سایر ادیان و افکار به حضرت گرایش یافتند تا آنجایی که در آن مناظرهای که حضرت با «جاثلیق» رهبر مسیحیان بغداد در مقابل مأمون دارند، جاثلیق میگوید: «قسم به حق که گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد»(44)حضرت در آن جلسه، رهبر یهودیان یعنی رأس الجالوت را شاهد میگیرند، ابتدا از او میپرسند آیا تو به انجیل علم داری؟ میگوید بله. میفرمایند من با جاثلیق براساس انجیل خودشان مناظره میکنم و تو شاهد باش اگر خلاف آن سخنی گفتم تو تذکر بده، و مناظره با حیرت حاضران به نفع حضرت تمام شد. درخشش شخصیت حضرت رضا(ع) در آن زمان طوری است که اسلام به معنای واقعی آن یعنی اسلام اهلالبیت(ع) معرفی میشود. وقتی رهبر کاتولیکها و رهبر یهودیها نظرشان به حضرت، همراه با احترام شد دیگر فرقههای ضعیف حرفی برای گفتن ندارند و نقش تاریخسازی حضرت رضا(ع) آن شد که میدانی برای اظهار اندیشهی یهودی و مسیحی نماند. این است معنی آنکه گفته میشود امام مجسمهی هدایت به سوی حقیقت است و موجب هدایت تشریعی و تکوینی شیعیان میشود.
امامان تئوریسینهای بزرگ دین نیستند، حتی نمیتوان آنها را دانشمند به عنوان عالم به علم حصولی دانست، آنها یک حقیقتاند، حقایقی که درجهی وجودیشان از ملائکه هم بالاتر است. ظهورشان در مسائل اجتماعی طوری است که روبهروی کفر میایستند و به آن میدان نمیدهند. عالمان دینشناسی هستند که چون قلبشان عین ایمان است به معنی واقعی میتوانند روبهروی کفر بایستند. ما نباید امام را در آن حد که جاثلیق میفهمد بفهمیم. جاثلیق میگوید چه دانشمند بزرگی! ولی امام ما خیلی بالاتر از این حرفها است، مجسمهی هدایت تشریعی و تکوینی است. ائمه(ع) هم با روایاتشان ما را هدایت میکنند و هم با ارادتی که به آنها پیدا میکنیم به نحو تکوینی به نور عصمتشان نزدیک خواهیم شد و از گناه متنفر میشویم تا آنجایی که اگر به لطف الهی به نور عصمتشان نزدیک شویم اصلاً گناه به سراغمان نمیآید.(45) کسی که ارادت و محبت به این ذوات مقدس پیدا کند نوری از آن طریق به سراغش میآید که نه تنها آثار گناهان از قلب او میرود بلکه دیگر گناه به سراغ او نمیآید. عصمت ائمه(ع) به عنوان یک حقیقت نوری چیز عجیبی است. آیهی «أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ»(46) راز عصمت را میگشاید و میفرماید: خداوند به امامان فعل خیر را وحی میکند در نتیجه شخصیت آنها سراسر خوبی و خیر میشود و نفس ناطقهشان عین عصمت میگردد.