تربیت
Tarbiat.Org

زن، آن‌گونه که باید باشد (زن - خانواده - بحران)
اصغر طاهرزاده

نامه‌ای به زوج‌هایی كه در ابتدای پرواز خود هستند

ای همسرانی‌كه بنا دارید در كنار همدیگر راه‌هـای كشف‌ناشده‌ی زنـدگی را طی كنیـد- راه‌هایی كه هرگز به تنهایی نمی‌توانستید وارد آن‌ها شوید- بدانید كه:
در پیوندِ ازدواج، هر دو باید از بسیاری از چیزهایی كه قبلاً با آن‌ها مأنوس بودید، دل بكَنید و معلوم است كه این مطلب پیشنهاد سختی است. ولی كسی كه از مأنوسات زندگیِ فردی دل نكَند، به زندگی جدید وارد نخواهد شد و هنوز در زندگیِ كودكانه‌ی خود به‌سر می‌برد.
وارد شدن به شرایط جدید سخت است، ولی متوجه باش كه پذیرفتن آن، یك تولّد جدیدی است و ‌كسی كه حاضر نیست در هوای تازه تنفّس كند، هنوز متولّد نشده است و « تا جنینی، كار خون آشامی است».
باید در زندگیِ جدید هركس قامت خود را اندازه بزند و ببیند در چنین شرایطی چه‌ اندازه قد كشیده است، خوشه‌های گندم را در خرمن‌گاه باید كوفت تا برهنه شوند و اندازة خود را بیابند و كاه را قسمتی از خود نپندارند. و مسلّم رمز و راز برهنگیِ گندم از كاه، راز و رمز دل‌كندن از مزرعه است، چرا كه تولّد جدید با مستوریِ دیروز در پوشش كاه‌های خیال و آرزوهای دروغین، امكان ندارد.
پیوند ازدواج؛ یك تولّد جدید و در پی آن، تجلّی جدیدی در عرصة خانواده است و هرگز نباید به جهت سختی‌های زندگی، از تمنّای این تولد دست برداشت، پس قدم در راه نهید.
گداختن، آب‌شدن، صاف‌شدن و سر به راه‌نهادن، مانند جویباری كه نغمة خود را در تنهایی شب، ساز می‌كند، معنی پیوند جدید دونفری است كه دیگر دونفر نیستند، یك نفر هم نیستند، اصلاً دیگر از نفر بودن در آمده‌اند. آیا می‌توان به نوری كه در تولّد صبحگاهانِ خورشید متولّد می‌شود و در پهن‌دشت زمین متجلّی می‌گردد، صفت یك‌نفر و یا دونفر داد؟ راهی بلندتر از یكی‌ها و دوتاها، راهی ماوراء تعدّد و تكثّر، راهی از كثرت به‌سوی وحدت.
در تولّد جدیدِ پیوندِ ازدواج است كه چون شامگاهان مرد به خانه می‌رود در رویارویی با همسرش، معنی قدردانی و سپاس، ظهور خواهد كرد.
پیوند همسری؛ یعنی همراهی دوبال كه باید با هماهنگی كامل به‌سوی آرمان‌های الهیِ زندگی سیر كنند، اما این همراهی و مودّتِ خدادادی را به زنجیر بدل نكنید كه پای هر دو بدان گرفتار شود و هركدام مانع رفتن دیگری گردد. «از نان خود به هم ارزانی دارید، اما هر دو از یك قرص نان تناول نكنید. امان دهید هریك در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها».(155)
«دل‌سپردن، آری؛ حكایتی است دلپذیر، لیكن دل را نشاید به اسارت دادن در میانه‌ی همراهی، اندكی فاصله باید، كه پایه‌های حایل معبد، به‌ جدایی استوارند».(156)
خدا دو زوج را گرد هم آورد تا در حصارِ محرمِ خود، راز جان‌های یگانه را از بیگانه پنهان نماید.
«هُوَالَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَهَا لِیَسْكُنَ اِلَیْهَا...»(157)
اوست خدایی كه همه‌ی شما را از گوهری واحد آفرید و از همان گوهرِ واحد همسرش را نیز آفرید تا در كنار او آرام گیرد و در آرامش به‌سر برد.
خانه؛ محیط خوشِ آرامشی است كه توان شناسایی انسان را به خودش ارزانی می‌دارد، كه تو تا كجا می‌توانی در درون خود بالا روی، و همسر تو بستر چنین آرامشی را برای تو فراهم كرده است.
خانه؛ محل صعود به سوی قلّه‌های بلند اندیشه و اندیشیدن است، در روشناییِ روح همسری كه محرم تنهایی تو است و نه مزاحم صعودت.
خانه اگرچه محلِ اندكی برای تن به راحت‌دادنِ انسان است در پرتو محبت همسرِخود، ولی نه آنچنان كه در اسارت رفاه در آیی و همسر خود را گرفتار خودخواهی‌هایت گردانی.
از برای زیستن در كنار هم نباید ساكن مقبره‌هایی شویم كه مردگان بنا كرده‌اند، مردگانی كه سال‌ها كنار هم زندگی كردند ولی هرگز معنی زیستن را نمی‌دانستند. خانه‌هایی كه با شكوه‌های دروغین، هرگز محرم راز ساكنان نخواهند شد، و با ظاهر فریبنده‌ی خود راه گذر به‌سوی آسمان را می‌بندند و دعوت به زمینی‌شدن دارند، مقبره‌هایی هستند كه مردگان بنا كرده‌اند.
آن‌هایی كه در پیوند ازدواج به یگانگی رسیدند و وطن خود را در جمعی كه دیگر هیچ‌كدام فرد نیستند یافتند، دیگر بی‌وطن نیستند و در ناكجاآباد زندگی نمی‌كنند.
وقتی خانه سُكنی می‌شود، كه نامحرمی در آن‌جا نباشد. نه افكار نامحرم، و نه همنوعی نامحرم، و در این حال كه خانه سُكنی شده است، جایگاه بودنِ حقیقی خواهد بود.
زیستن با دیگرانی كه پاره‌ی تن خودِ آدم هستند، زیستن به خاطر چیزی نیست، صِرف خودْ بودن و با خود بودن است و در چنین شرایطی است كه امكان سُكنی‌گزیدن برای انسان ممكن می‌گردد و انوار «مودّت و رحمتِ» الهی بر سكنی‌گزیدن انسان سرازیر می‌گردد كه خداوند فرمود: «وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...»(158) از نشانه‌های حضور خدا در بین شما، این‌كه از جان خودِ شما همسرانتان را خلق كرد تا در آرامش و سكنی قرار گیرید و بین شما مودّت و دوستی و رحمت و گشایش قرار داد.
واقع‌شدن در سكنی و مسكنی اصیل، اندیشة ما را به‌سوی ابعاد همواره فرو بسته، باز می‌کند و پیوندِ ازدواج مقدمه‌ی شروع سكنی‌یافتن و سكنی‌گزیدن انسان است، تا هركس آرامش خود را در دیگری بیابد و هركس مشتاق است تا منشأ آرامش دیگری باشد.
اگر انسان هدف از زیستن را كه عبارت است از «در قرب حق قرارگرفتن» بشناسد، جایگاه خانواده را در راستای چنین هدفی قدر می‌نهد.
بدانید كه انسان‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند منقطع از «زمینة وجودیِ آرامش‌بخش»، یعنی منقطع از سكنی، بودنِ منطقی خود را ادامه دهند و قابل دسترس‌ترین عالَم برای یافتنِ «زمینة وجودیِ آرامش‌بخش»، پیوند ازدواج و سكنی گزیدنی است آنچنان.
آن‌كس كه نتوانسته است در خانة خود به سكینه و آرامش برسد، عملاً تفكر را شروع نكرده و با بی‌فكری تا انتهای زندگی می‌رود.
انسان ابتدا در خانواده جای می‌گیرد و احساس قرارگرفتن در سُكنی را پیدا می‌كند و سپس انسانیت خود را می‌سازد.
در انگیزة تشكیل خانواده حالتی به نام سكنی گزیدن و پناه یافتن پنهان است كه باید سخت از آن مراقبت كرد تا به همجواری با خدای رحمت و مودت نایل شوید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»