سرای بودن(149)
بشر همواره سه نوع «بودن» داشته كه عبارت است از «معنایِ بودن»، «حقیقتِ بودن» و «شكل و سرایِ بودن»، كه اگر این سه بودن برایش درست حاصل شود، دیگر خود را بیخانمان و بیوطن احساس نمیكند. ولی اگر نتواند به بودن خود معنای حقیقی دهد، و حقیقت بودن خود را با پوچیها پُر كند و سرای بودن خود را گُم كند، هرجا و به هرشكل زندگی كند، احساس بقاء و حالتِ وطنداشتن نخواهد داشت. چنانچه مولوی گفت:
نی به هند است ایمن و نی در یمن
آنكه خصم اوست سایة خویشتن
یعنی آنكس كه با بودن خود نتوانسته است آرام باشد و با خودش درگیر است، حال هركجا كه میخواهد باشد، چه در هند و چه در یمن، ایمن نیست. چون بودنی را برای خود پدید آورده است كه در هیچ كجا نمیتواند سُكنی و آرامش داشته باشد.
راستی انسان باید چگونه مسكنی برای خود پدید آورد و چه نوع خودی برای خود پایهریزی كند كه در تمام ابعاد، در سكنی و آرامش بهسر برد؟